1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
خوب بود.. خیلی روند کند جلو میره و یه جاهایی حوصله سر بر میشه.
خوب بود این قسمت. زمینه سازی جنگ آینده رو انجام داد. خیلی ها میگن این سریال گیم آف ترونز جدید تلویزیون هست. ولی در بهترین حالت یه ذره بهش نزدیک میشه و دوباره فاصله میگیره.بی رحمی دنیای گات مختص خودش بود. این گات تنظیم بازاره. به عنوان مثال اون سکانس توی ف.ا.ح.ش.ه خونه رو ببینید.
مشاهده محتوا اسپویلر
حالا حالاها سریالی حتی نزدیک گات هم نمیتونه بشه.
قسمت خوبی بود ولی هنوز یه مبارزه بزرگ با کلیف هنگرهای میخکوب کننده کم داره.
نکته قابل توجه برام ترجمه های ماریکو هست،اونجاهایی که میخاد تغییر میده.
امیدوارم قسمت بعدی بترکونن. 8/10
این فیلمهای قدیمی هست واسه دهه 40، 50 که بازیِ بازیگرا خیلی غلو شده و تشدید داره، مثلا طرف وقتی چاقو میخوره صدا بُز از خودش میده بیرون و یه 7، 8 دقیقه ای طول میکشه که از حالت ایستاده بیفته رو زانوهاش و سرش رو بالا بیاره و تو چش قاتلش نگاه کنه و دستی که رو شکمش گذاشته رو در حالی که میلرزه به سمت قاتل میگیره و یهو تلپی میفته، من این سریال رو میبینم تو خیلی از سکانس ها دقیقا یاد هم چین چیزی میفتم، از راه رفتن بگیر تا نگاه کردن به هم و دیالوگ گفتناشون.
تو فیلمهای مثلا کوروساوا هم بالاخره یه تصویرسازی از اون دوران دیدیم اونجا هم همین ژاپن قدیم رو با همین رسم و رسومات سلطنتی نمایش میده، ولی تو این سریال، انگار نحوه ی به تصویر کشیدنش و بازیها به تن سریال زار میزنه و نمیشینه، مخصوصا با حضور آنجین و شخصیت های کلیسا!
مورد بعدی اینکه دیگه یه سری جاهاش خیلی تف مال و دم دستیه، مثلا این داستان زنده موندن شوهر ماریکو، طرف به قایق نرسیده که بتونه فرار کنه بعد یارو یه نفره با کلی ادم قراره بجنگه، میریزن سرش، میدوئه داخل یه خونه، بقیه رو نمایش نمیده سریال و تصویر کات میخوره، بعد چند قسمت یهو نشون میده برگشته پیش اربابش و میگه چند تا رونین یهو از غیب ظاهر شدن و من زنده موندم )
به قدری مسخره بود این بخشش، من میگفتم احتمالا بعدا برای همین موضوع میخواد یه خط داستانی ایجاد کنه که این شاید نفوذی باشه و ... اما وقتی نحوه ی کشته شدن یکی از نایب السلطنه ها رو دیدم ( یه سکانس مشابه همین بود زمانی که "توراناگا" داشت فرار میکرد) دیگه از همون سناریویی که تو ذهنم هم بود ناامید شدم، میدونین چیزی که سریال داره توصیف میکنه و میخواد بگه، با چیزی که نمایش میده اصلا با هم هم خوانی نداره، یارو رو به عنوان یکی از قدرتمندترین افراد ژاپن که خدم و حشم داره و تو سلطنت نقش داره نشون میده و به راحتی نظر مخالفش رو اعلام میکنه، بعد یهو نشون میده ساختمونش آتیش گرفته، کلا چهار تا **** دور و برشن، وسط راه 5 تا **** به همراه ایشیدو جلوش رو میگیرن و میزنن میکشن و یه سناریو تکراری که راهزن ها حمله کردن بهشون ( فک کنم سومین بار بود تو سریال از چنین تریکی استفاده میکنند)، پس اون ابهته چی شد؟
حتی داستان توراناگا هم همین طور، نفهمیدیم چجوری اون یارو که نقشه ی قتلش رو کشیده بود تو "کفترخونه" یهو رام و مطیع این شد، این تورانگا دقیقا چیش باهوشه؟
این آنجین چی میگه این وسط؟ چی شد اصلا به این نتیجه توراناگا رسید که این برگ برنده اشه؟ چه برگ برنده ای آخه؟ یه کسخلی تو شورا سلطنتیی مثلا ارتدوکسه، میخواست این رو بکشه، به یه ور بقیه هم نبود این یارو، دقیقا چه نقش و اثری داره که انقد توراناگا میخواد روش مانور بده؟ (حتی گزینه ی استفاده از نیرو و قدرت خارجی هم تو ذهن توراناگا تا الان نیست که بگیم یه چیز خاصی داره این)
یه مقدار هم به نظرم شخصیت ها و اسم ها حداقل برای من زیاد شلوغ پلوغه!
به نظرم این دوستانی هم که منتظر یه صحنه ی نبرد حماسی و اینا تو این سریال هستن، یه مقدار خوش خیالن، این سریال ته صحنه ی نبرد حماسیش به نظرم شبیه اون کلیپ لاتی قدیمی میثم جومونگ که توش میگفت " ک..ون بِرِنه، خ..ایه دارنی بوریم لب دریا".
ببینیم این داستان آسمان سرخش چطور میشه
تا اینجا شخصیتهای مؤنث و بازیگرهاشون خیلی خوب بودهان. ماریکو که نسبت به بقیهشون نقش پررنگتری داشته؛ اُچیبا که در این قسمت به پیشینهش پرداخت و دوستیای که با ماریکو در بچگی داشت (مشخصاً کودکی و نوجوانی سختی داشته که چنین آدم شیطانیای شده، از طرفی هم بعضی حرفهاش درست بود، مخصوصاً دربارۀ حقهبازبودن توراناگا؛ ولی احساس میکنم «وارث» بچۀ «تایکو» نیست و از یکی دیگه بچهدار شده و نقشه کشیده که بچۀ «تایکو» جلوهش بده؛ نمیدونم. از طرفی هم یه چیزی دربارهش هست که آدم رو مورمور میکنه؛ نمیدونم بهخاطر صدا یا طرز حرفزدنشه، بهخاطر حرکات بدنشه، یا بهخاطر موسیقی مخصوصش)، فوجی که کلاً حرف نمیزنه (این قسمت فکر کنم یک جمله بیشتر نگفت، ولی با چشمهاش داستان رو تعریف میکنه. کلاً میم متحرکه؛ مثل اونجایی که داشت چای مینوشید)؛ حتی کیکو.
اما همچنان یابوشیگه بهترین شخصیته؛ توراناگا با حقهبازیهاش مچلش کرده و هی به فکر وصیتنامهنوشتنه وظیفۀ حفظ تعادل جدیت و طنز روی دوش خودشه و چه بازیگر هنرمندی هم داره. جاهایی که گیج میشه و میگه «هان؟» قشنگ خنگی رو میشه توی چهرهش دید.
اون آخر هم دوربین یکیدو ثانیه رفت روی بونتارو. فکر کنم نفوذیای چیزی شده باشه.
و درنهایت بستگی داره تعریف آدم از جذابیت چی باشه؛ هیچکس از زدوْخورد و بهاصطلاح هیجان بدش نمیاد، حتی میخواد هیجان کاذب باشه؛ ولی من بهشخصه ارتباطی که بین شخصیتها به وجود میاد و تعاملاتی که دارن و شطرنجی که دارن بازی میکنن رو بیشتر میپسندم و برام جذابیت بیشتری داره. در حال شخصیتپردازی و مقدمهچینیکردنه تا برسه به نقطۀ جوش.
پینوشت: فقط اون سکانس چایخانه () رو در نظر بگیرید تا به کلاس کاری سریال و شبکه پی ببرید. بدون نشوندادن کوچکترین برهنگی، چه تنشی ایجاد کردن. همهچیز هم در مهیاترین حالت ممکن قرار داشت؛ یعنی از اون مهیاتر دیگه نمیشد. حالا یک لحظه تصور کنید این سریال برای HBO یا Netflix بود.
پینوشت ۲:مشاهده محتوا اسپویلر
پینوشت: فقط اون سکانس چایخانه () رو در نظر بگیرید تا به کلاس کاری سریال و شبکه پی ببرید. بدون نشوندادن کوچکترین برهنگی، چه تنشی ایجاد کردن. همهچیز هم در مهیاترین حالت ممکن قرار داشت؛ یعنی از اون مهیاتر دیگه نمیشد. حالا یک لحظه تصور کنید این سریال برای HBO یا Netflix بود.
پینوشت ۲:[/JUSTIFY][/TD]مشاهده محتوا اسپویلر
نمیدونم چه تنشی توی اون سکانس وجود داشت که تعریف میکنید. کدوم کلاس کاری؟ اتفاقا اینجا به نظرم برهنگی و رد شدن از خط قرمز میتونست تاثیری که شما میگید رو چند برابر کنه. ولی به قول خودتون همه شبکه ها HBO نیستن. بهترین سریال های تاریخ اکثرا برای HBO هست.
Ladies of the Willow World
عجب اسمی هم داره ولی همون چایخونه بهتره. ایرادات نامبر به سمبل کردن بعضی بخش ها که از درست هم اونورتره به نظرم نفس سریال میطلبید جزئیات بیشتری راجع به این وقایع خاص بهمون داده بشه. اما حداقل راجع به چایخونه و اون سکانس کیکو-ماریکو-آنجین میشه گفت هر چند دوست داشتم سرشار باشه از اون چیزهایی که رد کنه تابوها رو و حتی یه نمایش بدیع از اون برامون به ارمغان بیاره ولی اینجوری هم بد نشدمشاهده محتوا اسپویلر
بقیه بخش های صحبت نامبر رو هم تا حدودی قبول دارم ولی هنر توراناگا بیشتر استفاده از استعداد دیگرانه. شخصیت واقعی توراناگا که رمان براساس اون نوشته شده(ایئیاسو) بسیار حیله گره حتی جایی خودش رو برای خودکشی در مقابل تایکو زمانش آماده میکنه/ از این آدم انتظار سلحشوری نداشته باشید نهایت لیتل فینگریه که سر سفره بابا ننش بزرگ شده همین...
این اثر صرفا به گات شبیهه و فکر نکنم توی هیچ بخشی بتونه به اون نزدیک بشه ولی متاع جدید و دندون گیری هست امیدوارم ادامه بده و بهتر هم بشه تا الان میتونم بگم نسبت به سریال قدیمیه کمی بهتره/من منتظر اون نبردی می مونم که توی سریال قدیمیه نشونمون ندادند امیدوارم اون نبرد رو به بهترین حالت ممکن تصویر کنند چون در غیراینصورت نظر نامبر بهترین توصیف برای این سریال خواهد شد...
بنظرم این قسمت اینقدر اضافی بود که حتی کسی نبینه چیزی از داستان رو از دست نداده.
اتفاقا این قسمت خوب بود یکم جزییات داستان که علامت سوال بود واسه من روشن شد
نظر خالق سریال، جاستین مارکس، دربارۀ صحنۀ چاینوشیدن فوجی:
این همون «نمای واکنشی» (Reaction Shot)ای بود که منتظر بودم بینندهها ببینن. جایی که بدنش تکون نمیخوره، و این دست غیرمادی و جدا از بدن، فنجان چای رو میاره بالا جلوی دهنش...؟ فوقالعاده بود.
وقتی داشتیم اون صحنه رو میگرفتیم، میتونستی صدای کل عوامل فیلمبرداری رو بشنوی که به ذرهذرهجادوی کاری که موئکا هوشی داشت انجام میداد، قهقهه میزدیم. تمام اون چیزی بود که آرزوش رو داشتیم.