PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جانی گلکی در برنامه ی Live! With Kelly چهار نوامبر 2012



gossipgirl
04-04-2012, 09:07 PM
منبا خبری ندارم چون همین الان پخش شده و ویدیو شو دیدم. قسمت های مهم و جالب مصاحبه رو ترجمه کردم:

کلی ریپاو پیتر فاسلینی مجری های برنامه بودند و جانی گلکی مهمان برنامه بود.




پیتر: قبل از اینکه شروع کنیم ازت یه سوال دارم. شنیدم که بلژیک به دنیا اومدی.

جانی: درسته. تو یه پایگاه نیرو هوایی که پدرم اون جا خدمت (سربازی) می کرد.

پیتر: لهجه ات رو چطوری عوض کردی؟

جانی: وقتی نه ماهم بود برگشتیم. ...

کلی: {به عکس پشت سرش اشاره می کنه و می گه** جانی این عکس تو رو یاد خونه ی جدیدت نمی اندازه؟

جانی: یه کوچولو. ویو این شکلی ندارم ولی سی تا نوازنده ی بگ پایپ (از این ساز های اسکاتلندی که شبیه مشکه)دارم.

کلی: جانی چند وقت پیش یه مزرعه خریده.

جانی: آره. شمال کالیفرنیا ست. اوضاع بد نیست ولی من بچه شهری باید کلی چیز یاد بگیرم. خیلی چیزی یاد گرفتم.

پیتر: مزرعه ات حیوون داره؟

جانی. آره. یه سگ داریم.

پیتر: سگ خودته یا فقط یه سگه؟

جانی: نه. یه سگه فقط. واسه خودش می چرخه.

پیتر: اگه دهنش کف داره باید ازش دوری کنی.

جانی: نشونه ی بدیه؟

پیتر: آره.

جانی: خب. هنوز اون قدر اون جا نبودم که به این دقت کنم.

کلی: یه همسایه هم دارین گویا که تو خونتون زندگی می کنه.

جانی: ...یه جورایی...تازه زمین رو تحویل گرفته بودم و دلال ملکم هم اومده بود سر بزنه. تو ماشین بودیم و برادرم هم همراهم بود و برادرم پرسید_دلال ملکم سال هاست که ملک رو می شناسه_" داستان ترسناکی(در مورد ارواح) در مورد این زمین می دونید؟" و اون رنگ از رخش پرید و گفت نمی تونم در این مورد صحبت کنم. منم گفتم خیلی خوبه. خواهش نمی کنم هیج وقت در موردش صحبت نکنید و چیزی به من نگید.

پیتر: می تونستی تخفیف بگیری!

جانی: این اتفاق بعد از خریدن زمین بود. بد وقتی بود. ولی باهاشون (ارواح) صحبت کردم و قرار شده همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم. گفتم من تو دست و پای شما نمی یام و شما ها هم کاری به کارم نداشته باشید. ولی رفتارشون دوستانه است و یک کمی هم شیطونن.

پیتر: مثل کسپر.

جانی: دقیقا. دوست دارن در باز کنند و وسایل برقی رو از برق بکشند.

کلی: فکر می کنی بیشتر از یه روح تو خونه باشه؟

جانی: به نظرم. احتمالش هست. فکر کنم دوستم دارن چون خونه ی اصلیم نیست.

پیتر: کی هست که جانی گلکی رو دوست نداشته باشه! (سوت و دست حضار)


پیتر: براشون بیگ بنگ تئوری می ذاری ببینن؟

جانی: آره. روی ریپیت گذاشتم براشون. من براشون مثل هم اتاقی هستم که مهماندار هواپیماست و به ندرت اون جام. واسه همین فکر کنم دوستم دارن

کلی: وقتی میایی واست جا باز می کنند یا باید از قوانین اون ها اطاعت کنی؟

جانی: یه قانون دارم که توی خونه در موردشون صحبت نمی کنیم. چرا بیشتر از اون چیزی که نیاز دارند بهشون انرژی بدیم؟ واسه همین بیرون از خونه در موردشون حرف می زنیم.

نمایش یه کلیپ از قسمت هفته ی پیش

کلی: من عاشق این سریالم. حالا که تو سریال بازی کردی احساس باهوش بودن نمی کنی؟

جانی: نه! نه! اصلا! یه جورایی به دید جدید نسبت به خنگ بودنم پیدا کردم.

پیتر: من همین که کنارت نشستم احساس باهوش بودن می کنم

جانی: تقریبا همه چنین حسی دارند.

کلی: یه گروه دارید که همه چی رو واستون توضیح می ده معنی کلمات ...

جانی:و تلفظشون. برای هر نسخه ای کلی از سرچ گوگل استفاده می شه تا متن به دست ما برسه.

پیتر: ریز به ریز متن رو سرچ می کنی؟

جانی: آره. تا حداقل توضیحش رو متوجه بشم ولی کل تئوری نه.

کلی: حالا بریم سر مطلب اون شب و که اون قضیه ی دوست دختر محشر و دوست داشتنی ات چی بود.

جانی: مرسی. تو رو خدا هیچ وقت ادای ما رو درنیار (منظورش تو برنامه ی هالوییونه)...اینکه می گی اسکی باز خوبی نیست حقیقت نداره. رو بلک دایموند اسکی کردی!

کلی: وقتی دوربین هست همه کار می تونم انجام بدم.

جانی: من سعی کردم اون جا اسکی کنم و بیشتر افقی بودم.

پیتر: پس قبلا اسکی نکرده بودی؟

جانی: نه از وقتی که شش سالم بوده. روش اسکی کردنم هنوز مثل یه بچه ی شش ساله است.

پیتر: پدرم منو از بالا هل می داد..

جانی: آره، همون جوری. به جای استفاده از زور بازو به نیروی جاذبه اتکا می کنم.

کلی: ولی دوست دخترت گفت که من از وقتی 18 سالم بوده اسکی نکردم. یعنی چی؟

جانی: اون چیزی که به ما نگفت این بود که اون اولین و تنها دفعه ای بود که اسکی کرده بود. منم نمی دونستم!

کلی: ما تو تاریکی شب کشوندیمش پایین کوه. فقطم بهش یه مشعل دادیم.

کلی: مهمان قسمت فرداتون خیلی خاصه.

جانی: استیون هاکینگ. واقعا آدم تو یه هاله ای از ابهت و بزرگیه. اون انیشتین زمان ماست. واقعا عالی بود.

پیتر: تونستی بین فیلم برداری صحنه ها باهاش صحبت کنی در مورد اینکه چرا اینجاییم و موجودات فضایی و اینا؟

جانی: سایمون (هاوارد) شوخی می کرد که بهش گفتم ساعت چنده. راستش رو بخواین نه. خیلی دلشوره داشتم واسه ملاقاتش. نمی خواست بر طبق متن نوشته شده و با دستگاهش صحبت کنه. می خواست در لحظه کمدی ایجاد کنه. واقعا فرصتی بود که یه بار تو زندگی می شه داشت.

پیتر: هفته ی پیش لنورد نیموی رو داشتید.

جانی: بله. وقتی 5 سال پیش سریال شروع کردیم در مورد شخصیت ها که صحبت می کردیم اون دو نفری که آرزو داشتیم اگه سریال محبوبیت همه گیر پیدا کنه مهمان برنامه باشند این دو نفر بودند. و آخرشم دو تاشون پشت سر هم داشتیم.

pariya_gn
04-05-2012, 06:36 PM
ممنون
باز خوبه کلی یه فرصت داده بقیه حرف بزنن اصولا خودش سوال میپرسه و خودش هم جواب میده!!