PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ..:: میزگرد هفتگی TvWorld ::..



anzalichi
10-25-2014, 11:09 PM
http://www.8pic.ir/images/c5oajp8vrvnj5fh87dq1.jpg


سلام خدمت تمام کاربران و میهمانان!!:Smiley69:

دراقدامی بی سابقه برآن شدیم تا برای اولین بار دربین سایتهای پارسی زبان فیلم و سریال، برای شما علاقه مندان این صنعت گفت و گوهایی را تحت عنوان میزگرد تهیه کنیم.!!
روند کار اینطور است که هرهفته سعی میکنیم تا مصاحبه ای را با چند بازیگر یا کارگردان و یا افراد ذیربط بااین موضوع برایتان تهیه کنیم.


>> از آنجایی که برای تمام گپ و گفت ها نمیتوان تاپیک مجزا زد، خواهشمندیم بدون ارسال اسپم، هرگونه نظر،پیشنهاد و انتقادی دارید درهمین تاپیک با ما درمیان بگذارید.

>>نکته ی مهم این تاپیک، تخصصی بودن مقالات است و هیچگونه کپی برداری از سایت های پارسی زبان به عمل نیامده است.

>> ترجمه ی متون بصورت گفتاری خواهد بود تا خواندن آن برای شما آسان باشد.





تمام تلاش ما براینست که شمارا کمی از دنیای فیلمها و سریال ها دورترکنیم و به سازندگان آنها نزدیک تر...!!





>> برای دسترسی سریع به میزگردها، برروی اسامی میهمانان کلیک کنید!!



1 . Christopher Nolan / Matthew McConaughey / Jesica Chastain / Ann Hathaway (http://tvworld.info/showthread.php?44314-%D9%85%DB%8C%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-TvWorld&p=167542&viewfull=1#post167542)


2 . Jon Hamm / Josh Charles / Mark Ruffalo / Michael Sheen / Jeff Daniels / Live Schreiber (http://tvworld.info/showthread.php?44314-%D9%85%DB%8C%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-TvWorld&p=168075&viewfull=1#post168075)


3 . Nic Pizzolatto / Vince Gilligan / Mat Weiner / Aaron Sorkin / Anne Biderman (http://tvworld.info/showthread.php?44314-%D9%85%DB%8C%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-TvWorld&p=168867&viewfull=1#post168867)


4 . Julianna Margulies / Claire Danes / Jessica Pare / Keri Russell / Sarah Paulson / Vera Famiga (http://tvworld.info/showthread.php?44314-%D9%85%DB%8C%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-TvWorld&p=169474&viewfull=1#post169474)


5. Patricia Arquette / Laura Dern / Reese Witherspoon / Julianne Moore / Amy Adams / Hilary Swank / Felicity Jones (http://tvworld.info/showthread.php?44314-%D9%85%DB%8C%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-TvWorld&p=170065&viewfull=1#post170065)


6. Tom Moore / Travis Knight / Jorge Gutierrez / Dan Lin / Bonnie Arnold / Don Hall (http://tvworld.info/showthread.php?44314-%D9%85%DB%8C%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-TvWorld&p=171290&viewfull=1#post171290)


7. Mike Leigh / Angelina Jolie / Christopher Nolan / Richard Linklater / Bennet Miller / Morten Tyldum (http://tvworld.info/showthread.php?44314-%D9%85%DB%8C%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-TvWorld&p=172010&viewfull=1#post172010)


8. Channing Tatum / Benedict Cumberbatch / Michael Keaton / Timothy Spall / Ethan Hawke / Eddie Redmayne (http://tvworld.info/showthread.php?44314-%D9%85%DB%8C%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-TvWorld&p=172524&viewfull=1#post172524)


9. Quentin Tarantino / David O.Russell / Tom Hooper / Ridley Scott / Alejandro G. Inarittu / Danny Boyle (http://tvworld.info/showthread.php?t=44314&p=197543&viewfull=1#post197543)

anzalichi
10-30-2014, 04:13 PM
http://www.8pic.ir/images/t5ofij1veagg66uq8phd.jpg




دوسال پیش بود،که کریستوفرنولان خود را درمرکز ساخت یک پروژه ی بزرگ دید.فیلمی که قرار بود بهمراه Kip Thorne آن را بسازد..پروژه ای کاملا مربوط به علم فیزیک شاخه ی نجوم که باعث شده بود کریستوفر نولان به شدت به دنبال ساختن آن باشد. متن فیلمنامه درابتدا درحد یک ایده بود تااینکه برادر کوچکتر کریستوفر یعنی Jonathan به آن بال و پر بخشید و داستانی علمی/هیجانی را ازدل آن ایده بیرون کشید و نامی تحت عنوان Interstellar به آن داد.
برای توصیف بزرگی اسم کریستوفرنولان به آن دسته از سینمادوستانی که کمتر به نامها توجه میکنند باید بگوییم که این شخص کارگردان فیلم Inception و سه گانه ی The Dark Knight است که سودی بالغ بر 3میلیاردو550میلیون دلار را برای کارگردان و عوامل اجرایی به ارمغان آورده اند.

InterStellar پروژه ی جدید این کارگردان است که داستان عده ای دانشمند هوافضا پیرامون دستیابی به سرعتی بیش از سرعت نور را برای بینندگان تعریف میکند.آزمایش ها تا جایی پیش میروند که این گروه دانشمند دراثر یک سری اتفاقات خودشان را محبوس در چاله های فضایی میبینند و بقیه ی ماجرای هیجان انگیز که تاماه دیگر به طورکامل آن را خواهید دید. سه استودیوی بزرگ Paramount , Warner Bros و Legendary Pictures توافق کردند تا بودجه ی 165میلیون دلاری این فیلم 2 ساعت و 47دقیقه ای را متقبل شوند. کمپانی پارامونت،فیلم را در ایالات متحده به اکران درمی آورد و کمپانی برادران وارنر آن را درسراسر جهان پخش خواهد کرد. Kip Thorne مشاور و به نوعی کارگردان دوم این اثر میباشد که کارهای علمی فیلم براساس ایده های اوست چرا که مدرک دکترای فیزیک نجوم و ستاره شناسی دارد و درنهایت جاناتان نولان هم همانگونه که گفته شد نویسنده ی اصلی داستان بوده است.

5بازیگر اصلی این فیلم را J.Chastain / A.Hathaway /M.McConaughey تشکیل میدهند که بهمراه کریستوفر، میهمانان این میزگرد هستند. برای ساخت این فیلم همانطورکه گفته شد هزینه های بسیاری شده و تیم سازنده یک فضاپیمای بسیارمدرن تحت عنوان TARS برای فیلمبرداری درشرایط خلاء ساخته اند و برای فیلمبرداری از مزارع ذرت منطقه ی Alberta واقع درآمریکا به آتشفشانهای ایسلند هم سفرکرده اند.
فضاپیمای 10 هزار پوندی را از آمریکا به ایسلند منتقل کردن راهم یکی از چالش های ساخت این فیلم درنظربگیرید.نولان از دستگاهی به نام C90‌برای ساخت یک منطقه ی پوشیده از شن استفاده کرد. ازنکات دیگر این فیلم میتوان به این موضوع اشاره کرد که درابتدا قرار نبود کریستوفرنولان این فیلم را بسازد،بلکه فیلمنامه ای به سفارش استیون اسپیلبرگ نوشته شده بود و بعد از آن اسپیلبرگ کارگردانی کار را به نولان واگذار کرد.

موسیقی متن این فیلم اثری است از Hans Zimmer! این نوازنده ی نام آشنای بازیهای کامپیوتری و فیلمهای سینمایی بدون اینکه حتی 1 فریم از فیلم ضبط شود موسیقی متن کامل فیلم را تحویل عوامل سازنده داده است؛ نکته ی جالب دیگر موسیقی متن این فیلم اینست که هانس زیمر تا بعد از اتمام کارخود حتی نام فیلم راهم نمیدانست.!
حالا که درمورد Interstellar اطلاعات کافی را کسب کردید دعوت میکنیم به مصاحبه ای که با کریستوفرنولان و عوامل اصلی ترتیب داده ایم توجه کنید. به امید اینکه اولین میزگرد موردقبول شما باشد.
http://www.8pic.ir/images/93g57xh79es9npifpbnv.jpg
>> ترجمه گفتاری<<

میزبان میزگرد"سوال"
Christopher Nolan
Matthew McConaughey
Anne Hathaway
Jesica Chastain

- کریس، Interstellar رو برادرت با اسپیلبرگ استارت زد، نظرت دراین باره؟

Nolan: خب،من و برادرم با همدیگر کارهای زیادی انجام میدهیم.همیشه دنبال جلوزدن از یکدیگرهستیم، چندسالی بود که مدام کلمه ی Interstellar رودرگوشم میشنیدم و این نکته که برادرم جاناتان بهمراه اسپیلبرگ برروی آن کارمیکنه رو دوست داشتم. همیشه میدونستم که بالاخره یک فیلم هیجان انگیز از دل این کلمه بیرون میاد. یک روز به من پیشنهاد مشارکت داده شد و من هم بدون درنگ کردن، قبولش کردم. من همیشه عاشق فیلمهای علمی تخیلی بوده ام.

یادم میاد اولین باری که میخواستم فیلمی رو بببینم پدرم من رو باخودش به میدان لیچستر(لندن) برده بود تا فیلم A Space Odyssey 2001؛ساخته ی استنلی کوبریک)رو باهم درسینمای شهر تماشا کنیم. تماشای فیلم تجربه ی فوق العاده ای برای من بود.اینکه از زمین پا فراتر بگذاریم و به اعماق فضا سفرکنیم یک تجربه ی ناب بود که فیلم2001 آن را به من اعطا کرده بود. همان بود که تبدیل به آرزویم شد. اگر یک روز فرصت این را به من بدهند که یک فیلم علمی تخیلی بسازم حتما یک چیز درباره ی فضا میسازم.

- هنوز هم تحت تاثیر A Space Odyssey هستید؟

Nolan:به شدت.

- چطور باهاش کنار میاید؟

Nolan:نمیتونید باهاش کنار بیاید.فقط نهایت تلاشتون رو میکنید.بعضی فیلمها مثل چیزی که استنلی کوبریک ساخت، برای بعضی ها مثل من بسیار تاثیر گذار واقع میشن.تو همون هفته ای که A Space Odyssey پخش میشد، Star Warsهم درحال اکران بود، برای منی که 8 سال یا همین حدود سن و سالم بود قابل درک نبود. همین الان هم مطمئن نیستم که بتونم درکشون کنم.

-آیا یک فیلم رو باید فهمید؟

Nolan:بله، ولی نه همشون رو.فیلم A Space Odyssey یکی ازون فیلمهایی بود که نیاز به درک کردن نداشت.نیاز به احساس کردن داشت. تکنیک های کارگردانی استفاده شده دراون فیلم رو میتونید برروی بسیاری از فیلمهای علمی تخیلی این دوره زمونه مشاهده کنید و میشه ساعتها درموردشون حرف زد.

- کریس قبل از شروع فیلمبرداری چیزی بهت نشون داد؟

Matthew: راستش رو بخواید هیچی نشونم نداد ولی یه جمله گفت "یه سری کار باید انجام بدیم" و بعدش من اولین چیزی که ازش متوجه شدم این بود که دنبال یک چیز اصیل و با ریشه میگرده.یکی از سکانسهای جون دار Interstellar رو که چندماه دیگه میبینید سکانسیه که ما توی یک طوفان شن گیر افتادیم. به جرئت میتونم بگم تابحال ایده ای همچنین تو هیچ فیلمی پیاده نشده بود ولی خب وقتی کریستوفر چیزی رو بخاد به دستش میاره.این میشه یک چیزه اصیل و ناب.

- بزارید وارد بحث علمی بشیم. این جلمه درسته یا نه؟ "بشر میتواند از سوراخ (حفره ی فضایی) به کهکشانی دیگر سفر کند."

Nolan: بله ممکنه! تنها راهی که میشه این مساله رو توجیه کرد اینه که مسافت بین دوکهکشان رو درنظر بگیریم.یک مسافت وحشتناک بگیم بهتر از اینه که بگیم یک مسافت طولانی!! چیزی که به فیلم ما بعد تخیلی بودن میده اینه که به دنبال مسیرهای نامرئی رسیدن به نقطه ای با مسافت طولانی هستیم.شخصیت اصلی فیلم یک دانشمنده که تمام احتمالات رسیدن به دورترین نقاط رو کنارهم میزاره و دوس داره به یک نتیجه گیری برسه. کار من در کارگردانی این اثر خیلی سخت بود. جاناتان بعنوان نویسنده باید یک لیست بلند بالا از کارهای خارق العاده که میتونستیم تو فیلم پیاده کنیم بهم پیشنهاد میداد و تنها کاری که من باید میکردم این بود که بگم "باشه، حالا که نمیتونیم همه شون رو انجام بدیم، باید تصمیم بگیرم."

-عوامل کار هم عاشق تو هستن، البته.

Nolan: دقیقا همینطوره. من مسئولیت ساخت فیلم رو دارم و هرگونه کم و کاستی که بعد از فیلم متوجهش میشیم،علتش من هستم و دوست ندارم طرفداران خودم، این مردم مشتاق رو ازدست بدم بخاطر همین موضوع من یک سری موقعیت هارو برای قرار دادن تو فیلم انتخاب میکردم و فکر میکردم بعنوان کارگردان همون لحظه تمام عوامل بهم پاسخ مثبت میدن ولی دراغلب موارد این علاقه ی اونها به من بود که دوست داشتن با فکر کردن یک جواب منطقی به من ارائه کنن.
وقتی چیزی که توفکرم بود رو به جاناتان میگفتم، ابتدائی ترین جوابی که ازش انتظار داشتم "OK" بود؛ ولی من میدونستم که باید دوسه روز بشینه و با دانشمندای هوافضا درمورد ایده ی من مشورت کنه تا فیلم درحد تعادل بین "علم و تخیل" بره جلو.

- چه سوالاتی برات موقع ساخت سکانسها پیش میومد؟

Nolan: من میدونستم کهKip Thorne یک فیزیک دان ماهر هم هست.وقتی به قسمتی از فیلمنامه رسیدم که "میخوایم با سرعتی بیش از سرعت نور مسافت رو طی کنیم." کلی سوال برام پیش میومد. سوالات زیادی ازین قبیل که بامشورت همدیگه به یک نتیجه گیری میرسیدیم درموردشون و من متن فیلمنامه رو اصلاح یا بازنویسی میکردم.

- شما همتون خودتون رو با علم تطبیق دادید؟همتون Kip Thorne رو ملاقات کردید؟چه چیزایی ازش میپرسیدین؟

Anne Hathaway: من تو فیلم دنبال ایجاد ارتباط با علم بودم ولی راستش رو بخواید این عبارتها و جملات علم فیزیک رو نمیفهمیدم و فقط سعی میکردم جلوی دوربین بگم و خوب هم بگمشون. تازه آخر فیلم رو دیدم و فهمیدم که چه چیزهایی میگفتم و چه چیزهای علمی ای انجام دادم.
Jessica Chastain: من یادمه تو یکی از سکانسها مشغول کار برروی نظریه ای موسوم به XYZ3 بودم. بعنوان یک بازیگر وظیفه داشتم درمورد چیزی که تو فیلم میگم اطلاعات کافی داشته باشم. از Kip درمورد این نظریه سوال کردم اون با خنده ای گفت برای توضیحش باید 3 تا تخته سیاه رو کامل با گچ بنویسم.!!
Matthew: وقتی شما با یک دانشمند مثل Kip صحبت میکنید، وقتی یه سوال ازش میپرسید ، پنجتا سوال دیگه براتون ایجاد میشه و من هم حوصله ی بحث های علمی رو نداشتم و فقط ازش خواستم درمورد پیچ و خم های زمان و حرکت باسرعت بالاتر از نور برام توضیح بده.

- آیا این فیلم برروی بینش شما درمورد جهان هستی تاثیری داشت؟از لحاظ فلسفی و دینی؟

Matthew:بنظر خودم طرز دیدم به جهان کمی وسیع شده. این احساس رو بعد ازدیدن فیلم Contact محصول1997 تو خودم داشتم که با Interstellar به اوج خودش رسید. من هیچوقت حوصله ی دیدن فیلمهای علمی تخیلی رو نداشتم ولی بنظرم چیزی که ما اینجا خلق کردیم، چیزی فراتر از اونیه که ما با چشم میبینیم. ازین به بعد سعی میکنم بعد از دیدن یک چیز به ظاهر ساده، کمی هم باهاش ارتباط برقرار کنم و از فلسفه ی وجودیش باخبر بشم.
وقتی یه چیز ناشناخته رو میبینم انگار یه نفر تو گوشم نجوا میکنه "اوه نگرانش نباش، چنین چیزی از دست انسان بر نمیاد." . خلاصه اینکه بله، تجربه کردن جهان فراتر از زمین حتی بصورت فیلم روی من تاثیر خیلی زیادی داشت.

Hathaway: این فیلم یک سند خیلی خوب برای نشون دادن ارتباط جهانی بین اجزای جهانه و اینکه درپس هرچیزی چه فلسفه ای هست، حتی اگر چیزهایی که تجربه میکنیم با عقل ماجور درنیان،باعث ناراحتیمون بشن بنظرم باید مثل قطعات پازل بزاریمشون تو جای خوب.!!

Chastain: این فیلم باعث میشه تا به این درک برسیم که همه ی ما(اجزای جهان) بهم دیگه مربوطیم.این ارتباط اختصاص به این لحظه نداره بلکه درتمام لحظات برقراره. وقتی تو فیلم با علم به یک تجربه ی عالی میرسیدم هم روی بعد جسمانیم تاثیر مثبت میزاشت و هم درک و بینش ام رو عمیق تر میکرد و اعتقادات روحیم رو تحت تاثیر خودش قرار میداد.

-کریس،وقتی فهمیدم رفتی NASA(سازمان جهانی هوافضا) واقعا شوکه شدم. تو به جایی رفتی که درمورد 2.5میلیون ستاره توش اطلاعات هست. تو همچنین به مرکز ستاره شناسی Elon Musk هم سفرکردی.چه چیزی تو این تحقیقاتت تورو سورپرایز میکرد؟

Nolan : تمام دانشمندایی که تو این دومحل ایده ی من رو میدیدن خنده میکردن که این سوال که سرعت بالاتر از نور و غیره ، دغدغه ی هرروز خودشونه.این مساله یه جورایی سرگرمی دانشمندای هوافضا تلقی میشه. اونا موشک میسازن،شاتل های فضایی میسازن و ازاینجا (زمین) میزنن بیرون.
نسل فعلی بشر تمایلی به خروج از زمین و کشف ناشناخته ها نداره ولی وقتی از هیجان انگیز بودن سفرهای فضایی تعریف میکنید همشون تمایل دارن این مسافت های طولانی رو تجربه کنن و از زمین برن بیرون. حضور من در NASA و Elon Musk تماما هیجان انگیز بود.

- چه چیز هایی رو توی NASA و Elon Musk فهمیدی و چی یادگرفتی؟

Nolan:درمورد ماموریت های Apollo فهمیدم.درمورد طرز ساخت لباسهای فضانوردی فهمیدم. اونجا یه سری دانشمندای زن بودن که میدونستن چطور یک لباس تنگ فضانوردی بسازن بدون اینکه توش احساس ناراحتی کنید.خیلی چیزهای هیجان انگیزی دیدم و یادگرفتم.تجربه ی فوق العاده ای بود.

-آیا سرمایه گذاری روی سفرهای فضایی ارزشش رو داره؟

Nolan: بعد از ساخت Interstellar به این نتیجه رسیدم که چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم این خوی انسانی ما و این کنجکاوی ما باعث میشه به زمین قناعت نکنیم و به دست نیافتنی ها برسیم.دوست دارم اینکارها رو خودم تجربه کنم و وقتش نگذره و بشینم کنج اتاقم و بعلت پیر بودنم تنها شاهد این موضوع باشم.

- خب اینم از این، من یک سفینه ی فضایی ساختم.....

Chastain:من نمیام.سر جام میشینم و ذرتم رو میخورم.

Matthew: تو ذرت میخوری باشه.. من میتونم امروز بیام؟ امشب بیام؟ میشه بلیط برگشت به زمین رو بهم ندین؟ یه سری خداحافظی دارم که روی زمین انجامش بدم و بعدش میام تو سفینه که بریم... "من برای ریسک کردن آفریده شدم.". ولی حقیقت امر اینه که تو قلب این فیلم ما میخوایم بگیم که ما یک عالم ابزار و وسیله داریم و یک سری کارها هست که دوست داریم تو زمین مدام تکرارشون کنیم.

Hathaway: من میتونم شوهرم روهم بیارم؟...اگه اینطوره حتما میام.


- فکر میکنید اگر به فضا سفر کنید دلتون برای چه چیزی تنگ میشه؟

Nolan: باد،هوا.

Hathaway:یک نسیم خنک.

Chastain: دلم برای کارهای روزمره ام تنگ میشه.

Matthew: من دلم برای چی تنگ میشه؟ برای موانع روی زمین.چیزهایی که قابل لمس هستن.اینکه روی زمین همه چیز تحت تاثیر من هستن شگفت آوره و من دوستشون دارم و فکر نکنم تو فضای خارج از زمین، من کاره ای باشم..!


- متیو، درمورد قراری که با کریستوفر گذاشتی درمورد فیلم برامون بگو.
-
- Matthew: من تو نیواورلئان بودم که شنیدم ایشون دوست دارن بامن ملاقات داشته باشن.من اطلاعی درمورد فیلم نداشتم و هیچ نظری درمورد اینکه چه صحبتی قراره بینمون ردوبدل بشه نداشتم. (خطاب به کریستوفر) من و تو صبح شنبه باهم ملاقات کردیم. ما رفتیم به دفترش و به مدت 3 ساعت باهم صحبت کردیم. حتی 1 کلمه هم درمورد فیلم صحبتی به عمل نیامد. اصلا صحبتمان درمورد فیلم نبود.
- من وقتی دفتر کریس رو ترک میکردم هم هیچ چیزی درمورد Interstellar نمیدونستم. ما درمورد اینکه "تو سن 43 سالگی چه کسایی هستیم" یا "چه مدل پدری برای بچه هامون هستیم" ؛ صحبت میکردیم. درمورد فیلمهای درحال اکران اون موقع صحبت میکردیم. وقتی اتاقش رو ترک میکردم فهمیدم که کریس بعد ازین 3 ساعت میخواست بدونه من چه مدل آدمی ام.

Nolan:علت اصلی اینکه من هیچ کلمه ای درمورد Interstellar رو با متیو درمیون نذاشتم این بود که شما باید قبل ازینکه چیزی رو باکسی شریک بشید، درمورد اخلاقیات و توانایی های طرف اطلاعات داشته باشید و بی گدار به آب نزنید. من به دنبال این بودم که متیو و من همدیگه رو میتونیم تو 3 ساعت تحمل کنیم یا خیر که خوشبختانه متیو گزینه ی مورد نظری بود که امتحانش رو به خوبی پس داد.

خطاب به متیو، خودش برات متن فیلمنامه رو فرستاد؟

Matthew: بعد از ملاقاتی که با کریس تودفترش داشتیم من دوباره به نیواورلئان برگشتم. وقتی خونه نبودم خود کریستوفر متن فیلمنامه رو برده بود دمه دره خونمون و به سرایدارم آقای جردن تحویلش داده بود و گفته بود که "من اینجا رو ترک نمیکنم.". من موضوع رو فهمیدم و گفتم که وقتی رو برای خوندن متن کنار میزارم و من همچنین خیلی خواننده ی کندی هستم.
چیزی حدود 5ساعت و نیم مشغول خوندن فیلمنامه بودم که یک سری نکات رو یادداشت کردم وکلی هم سوال برام پیش اومده بود.دنبال جواب برای پرسش هام بودم که به شخصیت اصلی فیلمنامه مراجعه کردم. دیدم اون هم مثل خودم یک پدر با یک بچه س که به دنبال رویاهاش میگرده ولی رویای این پدر بیشتر ازینکه برای خودش رویایی باشه، برای نجات جون بشریت میتونه مهم باشه.

سخت ترین چالشی که درساخت این فیلم باهاش مواجه شدید چی بود؟

Nolan: راستش رو بخواید هنوز چالش اصلی من از راه نرسیده. من برای تمام بخش های دیگه ی فیلمم وقت کافی داشتم ولی 5 نوامبر وقتی فیلم روی پرده میره و من فیلم خودم رو به هواداران عرضه میکنم، نمیدونم ازش خوششون میاد یا نه و این من رو کمی میترسونه. چیزی که بهم دلگرمی میده اینه که من هرچی داشتم رو برای عالی جلوه دادن فیلم رو کردم و بقیه ش برمیگرده به عوامل دیگه ای که کسی ازشون خبر نداره.

Anne، من شنیدم که موقع فیلمبرداری سکانس برفی تو ایسلند، تو توی آب داشتی یخ میزدی و علتش یک شکاف تو لباست بود، توضیح میدی؟

Anne Hathaway:ما چندماه قبل از فیلمبرداری اون سکانس، از لباس هامون تست ضدآب بودن گرفته بودیم که یک سری از لباس ها نتونستن موفق بشن.روز فیلمبرداری رسید و به من گفتن که لباس ورزشکارهای Kayak رو بپوشم که گرم بمونم.من هم همین کارو کردم و از طرفی این لباس ورزش کایاک تست ضد آبی ازش گرفته نشده بود و تو پلیمرش یک رخنه ی چندسانتی متری ایجاد شده بود که کسی متوجهش نشده بود.همون چندسانتیمتر کافی بود تا من تو دریاچه ی ایسلند احساس یخ زدگی شدید بهم دست بده .احساس میکردم کتف هام داره از جا درمیاد.


چه لحظه ای بود که گفتی "آهای من دارم اینجا یخ میزنم؟"

Anne Hathaway:تو اون لحظات همه ی تیم سردشون بود.ایسلند واقعن هوای سردی داره.من تنها کسی نبودم که سردش باشه ولی فرق من با بقیه این بود که من تو آب سرد داشتم عذاب میکشیدم و همچنین نمیخواستم فیلمبرداری قطع بشه ولی یه لحظاتی رسیدن که من انگشت های پام رو حس نمیکردم و دور چشمم سیاهی میرفت.
همینجا بود که داد زدم "آهای !! من چیزی درمورد هیپوترمیا نمیدونم...میشه علایمش رو بهم بگید؟"
>>"هیپوترمیا: افت شدید دمای عمومی بدن و توقف متابولیسم بدن."

و بقیه گفتن الان حالت داره بد میشه؟ و بعد منو کشیدن بالا.

کریستوفر، دوست داری فیلمهایی که میسازی رو روی "فیلم" ضبط کنی یا روی حافظه ی دوربینها بصورت دیجیتالی؟

Nolan:من عاشق فیلم هستم؛ ولی ما ناگزیریم که آینده رو انتخاب کنیم. بااین تفاسیر من 90 درصد فیلمبرداری هام رو برروی نـــوار و ریل انجام میدم و کمتر از دیجیتالی بودن ضبط استفاده میکنم.

بیش ازین وقتتون رو نمیگیریم و ازینکه چنددقیقه ای رو باما صمیمی بودید ازتون تشکر میکنم.!



:Smiley69:CUT




>> اول کاری بزارید یه موضوعی رو روشن کنم دوستان(کاربران،میهمانان)..!! اگر احیانن متن رو جایی کپی میکنید حتما لینک همین صفحه رو هم از مرورگرتون کپی کنید و به پایان مطلب اضافه کنید و به درج تنها TvWorld.info بسنده نکنید.!!









http://picoup.ir/images/71953150425817032196.png

Léon
10-30-2014, 05:06 PM
کریستوفر نولان با The Dark Knight نشون داد وقتی بخواد یه پروژه ی عظیم بسازه چه غوغائی به پا میکنه!! نولان با ساخت جدیدترین اثرش انحصاری بودن آثار بلاکـ باستری که صرفا از عهده ی جمیز کامرون و استیون اسپیلبرگ در میومد رو میشکونه... (بنظرم نولان داره جا پای اسپیلرگ تو سینما میزاره از این جهت که آثاری رو میسازه که زمانی فقط تو فکر مردم بود و کَسی فکرش رو نمیکرد یه روزی به تصویر در بیاد!!)

پ.ن:اُمیدوارم همکاری زیمر و نولان همون نتیجه ای رو بده که تو موسیقی متن فیلم InCepTioN شاهدش بودیم:Smiley69:

hadi2006mi
10-30-2014, 07:56 PM
عجب میزگرد خواندنی بود بعنوان اولین کار میزگرد هفتگی پروژه خیلی عالی رو به رشته تحریر در اوردید ممنون برای برگردان خیلی سریع این میزگرد و تلاش برای متفاوت بودن و جدید بودن.
در سالهای اخیر کارگردانهای با ایدها و کارهای جالب و نو خیلی سعی کردند که راه استنلی کوبریک رو ادامه بدهند و به نظر من نزدیکترین فرد از نظر نوع نگاه به سینما و قدم گزاشتن در راههای پرخطر به کوبریک بدون شک نولان است کسی که به نظر من از کنار فیلمهاش به سادگی نمیتوان گزشت از مومنتو تا inseption نشان از ظهور یک فیلمساز خلاق و باهوش در صنعت سینما هست و حالا فیلم جدیدش InterStellar که در همین زمان کوتاه پخش نظر مثبت خیلی از منتقدین رو برانگیخته است.
اما یکی از جاهای جالب میزگرد جایی بود که نولان سه ساعت با متیو فقط گپ زده و خواسته ببینه میتونه متیو رو سه ساعت تحمل کنه یا خیر که به نظر من انتخاب خیلی هوشمندانه ای برای پروژه خاص خودش بوده است متیو نشون داده در انتخابهای اخیرش میخواد مسیر بازیگریش رو به سمت کارهای با نگاه عمیقتر و با کارگردانهای مولف پی بگیرد و فعلن داره خوب جواب میگیرد
من که ندید فیلم مورد نظرم رو برای کل کل اسکاری با اشکان انتخاب کردم :) در پایان امیدوارم این فیلم رو با زیرنویسی عالی بچهای انجمن ببینم مرسی بخاطر این تایپیک جدید و خواندنی

Raylan Givens
10-30-2014, 11:22 PM
آقا خسته نباشی عالی بود . اصلا دلم نمیخواست تموم بشه :Smiley35:

anzalichi
11-05-2014, 01:02 PM
http://www.8pic.ir/images/vn3jjfo08rh55mjak3e9.jpg



امروز 30 مارس 2014، برای انجام کاری به استودیوی Mack Sennett واقع در لس آنجلس رفتم و ناگهان چشمانم نظارهگر Josh Charlesبود.انگار داشتم به یک روح نگاه میکردم. 7 روز از قتل او درسریال The Good Wife میگذشت و من باز هم باتعجب به او نگاه میکردم.همین بود که تصمیم گرفتم شش تن از بازیگران سریالهای درام را ازجمله Josh Charles درکنارهم جمع کنم و یک میزگرد خیلی صمیمی ترتیب دهم. درهمان استودیو که بودم به Josh Charles ساعت و مکان دادم تا بیاید و سپس شروع به تماس گرفتن با Jeff Daniels,Live Schreiber,Michael Sheen و البته Mark Ruffalo کردم. این میزگرد یک نفر را کم داشت.قرار بود بهمراه من یک میزگرد هفت نفره را تشکیل دهیم ولی نفر ششم را نمیتوانستم به میهمانی ام دعوت کنم.
ناگهان چشمم به آگهی تبلیغاتی بزرگی که درخیابان نگاهم را مجذوب کرده بود خیره شد و یاد شخصیت اصلی سریال Mad Men یعنی Jon Hamm افتادم و با کلی مکافات اورا نیز به جمع خودمان آوردم.
حالا من بودم و شش تن از بهترین بازیگران سریالهای درام که دور من جمع شده بودند و من باید بعنوان مدیر تحریریه هالیوودریپورتر از آنها سوال میپرسیدم.
حاشیه*

میزبان میزگرد(سوال)
Jon Hamm بازیگر سریال Mad Men
Josh Charles بازیگر سریال The Good Wife
Mark Ruffalo بازیگر فیلم تلویزیونیThe Normal Heart
Michael Sheen بازیگر سریال Masters Of 3ex
Jeff Daniels بازیگرسریال The Newsroom
Live Schreiber بازیگرسریال Ray Donovan


چارلز، بزار باتو شروع کنیم، چطور شد که از سریال The Good Wife کنارگذاشته شدی؟
J.Charles: قرار دادم تموم شده بود.من تا انتهای فصل چهارم قرار داد بسته بودم، ازم خواسته شده بود که تمدید کنم چون نویسنده ی سریال دستش برای استفاده کردن ازمن باز بود ولی باخودم فکر کردم که این سریال درسال باید 22 تااپیزود ازش برروی آنتن بره و دوست نداشتم حضورم درسریال طولانی باشه و ازینکه تو یک نقطه ی خوب از سریال کنارگذاشته شدم راضی ام...

J.Daniels: دیوانه شده بودی دیگه.(خنده ی حظار)

J.Charles: نه راستش حواسم سره جاش بود، فقط احساس کردم دیگه به قدر کافی توسریال بودم.

محو شدن شخصیتت از داستان سریال چه تاثیری برروی تو گذاشت؟

J.Charles: سال پیش بود که دستیارکارگردان یعنی Robert King درحال ساخت قسمت نهای فصل چهارم بود و به من گفت "قراره یک تراژدی خیلی عالی از تو بسازم" و من بهش گفتم "بنظر عالی میاد." من دوتا انتخاب از سوی نویسنده ها پیش روم بود، یک اینکه طبق قراردادم و داستانی که ازپیش نوشته شده بود با سریال خداحافظی کنم و دوم اینکه اجازه بدم سریال رو با نگه داشتن شخصیتم کش بدن. گزینه ی اول رو انتخاب کردم و شخصیتم رو کشتم و حس خیلی خوبی داشتم. برای من ترک کردن این سریال هم خوشایند بود هم شوکه کننده و هم دراماتیک!
http://www.8pic.ir/images/2aveu2n6p8wt2tvxu60k.jpg


جان، نظرت درمورداینکه تلویزیون درحال کشتن شخصیتهای اصلی سریالهاست چیه؟

J.Hamm: به نوع حذف شخصیت بستگی داره.وقتی شما تلویزیون تماشا میکنید باید یک سری حدس هایی برای خودتون داشته باشید.چه بخواید چه نخواید، یک سری استانداردها هستن که سریال رو به جلو میبرن.یکی ازین استانداردها اینه که هرچقدر سریال طولانی باشه،شخصیتهای مهم اون هم حضور بیشتری دارن.
شخصیتی که Jared Harris تحت عنوان Lane Pryceبازی میکرد، یک کارکتر اصلی بود که خیلی ها دوستش داشتن.این شخصیت خودش رو تو سریال دار میزنه و همین میشه یک چیز سورپرایز کننده. باید منتظر این مدل لحظات باشید و یک امر طبیعیه چون وقتی داستان میگه این شخصیت کارش تو سریال تموم شده، چه خوشتون بیاد چه خوشتون نیاد باید شاهد خط خوردن اسمش ازبین بازیگرا باشید چون قرار نیست یک نفر بعد از مرگ چشماش رو باز کنه و بگه"عجب خواب وحشتناکی دیدم."
مرگ همونطوری که در زندگی واقعی روی آدم تاثیر میزاره مشابهش باید توی سریالها هم اتفاق بیوفته.

جان،خیلی نظر درمورد اینکه چه سرنوشتی منتظر کارکتر تو یعنی Don Draper (شخصیت اصلی سریالMadMen) وجود داره، سال بعد که سریال تموم میشه چه اتفاقی برای این شخصیت میوفته؟

J.Hamm:خب،من میمیرم(همراه با خنده). مت (اشاره به کارگردان سریال Matt Weiner)باید تصمیم بگیره.من بهش اعتماد دارم و اجازه میدم هرداستانی دوست داره براتون تعریف کنه. من خلبان این هواپیما (سریال) بودم و میزارم تا فرود اومدن این هواپیما رو دستیارم (کارگردان) انجام بده و خودم یه گوشه میشینم و تماشاش میکنم.

برگردیم پیش جاش چارلز. نمیدونم خبردارید یانه ولی ترک کردن سریال The Good Wife از سمت ایشون، شبکه ی اجتماعی توئیتر رو منفجر کرد. نظر شما درمورد شبکه های اجتماعی چیه؟

M.Ruffalo: راستش رو بخواید حضور در شبکه های اجتماعی یکی از لحظات خیلی کمرنگ تاریخ بشریت به حساب میاد.تاچندین سال پیش همچین چیزهایی وجود نداشتن. تا مدتهای بسیار زیادی بازیگرا ازینکه صحبت هاشون رو توی اجتماع بزنن ناراضی و غمگین میشدن که مبادا یه حرفی بزنن که هوادارانشون ازشون متنفر بشن، ولی حالا تو خونتون نشستید و کافیه یک شکلک رو توئیت کنید. خوبیه این شبکه های اجتماعی اینه که با صرف هزینه و انرژی خیلی کمی میتونید حرفتون رو به خیل وسیعی از مخاطبین بزنید و شاهد واکنشها باشید.

Daniels:من مثل خیلی های دیگه خودم رو با هوادارانم توی توئیتر قاطی نمیکنم. به نظراتشون نگاهی نمیندازم و به چشم یک کلوپ هواداری برای یک مرد فقیر نگاه میکنم. برای من توئیتر یا جاهای مشابه اون حکم چنین جمله ای رو داره "اینجا یه سری اطلاعات هست." و من ازونجاییکه علاقه ای به کسب اطلاعاتی که نمیخوام ندارم، زود ازین مکانها میام بیرون. بااینحال مواقعی پیش میاد که دوست دارم چیزی رو با مردم به اشتراک بزارم ولی مطمئن باشید مردم با خوندن اون "چیز" اطلاعاتی درمورد من کسب نمیکنن.

J.Hamm: بارها با خیلی ها توی توئیتر بحث و مناظره کردم ولی ایکاش میشد که هیچ وقت اکانتی توی توئیتر یا مکانهای مشابه نمیداشتم.

Michael Sheen: برای ما که هنرمند و بازیگر جامعه به حساب میایم این جور جاها میتونه خطرناک باشه چرا که کافیه یک حرف اشتباه توی این مکانها تایپ کنید و روز بعدش تمام روزنامه های کشور درمورد شما مطلب چاپ میکنن.من برای این مدل بازیها استعداد و نیرو ندارم.

J.Charles: اون اولین روزهایی که مردم من رو توی The Good Wife دیدن و از طرز بازی کردن من تاقبل ازون اطلاعی نداشتن مدام من رو تهدید میکردن که مبادا باعث مضحک جلوه دادن سریال بشم و پیامهایی مثل "جون تو و جونه سریال" برام میومد.
J.Hamm: همیشه ازین پیامها دریافت میکردی؟خدا به دادت برسه (خنده)

زندگی خصوصی، چیزیه که همتون مجبورید بخاطر کارهاتون اون رو قربانی کنید، دیگه چه چیزهایی رو برای کارتون ازدست میدین؟

Liev Schrieber: وقت و روشنایی روز! چیز بزرگی که تئاتر بازی کردن بهتون میده اینه که بعد از اتمام اجراتون،وقت خالی برای گذروندن بقیه ی روز دراختیار دارید.چنین چیزی در تلویزیون وجودنداره. این نکته که ممکنه روزها دورازخونه مشغول فیلمبرداری باشید وقتی به اوج خودش میرسه که تو خونتون، بچه ی کوچیکی داشته باشید که منتظرتونه و شما نمیتونید برید پیشش..!!این چیزیه که ما ازدستش میدیم.
بعضی از بازیگرا هستن که بخاطر رسیدن به شهرت زیاد، هنر بازیگریشون رو ازدست میدن و نمیتونن مثل روز اول عالی باشن واین نکته من رو نگران میکنه. درکنار این مسائل نکته ای هست که همه ی این بازیگرایی که پیشم هستن قبولش دارن و اون اینه که شما ممکنه شخصیت واقعیتون رو لابه لای کارکتر سریالیتون جا بزارید. وقتی شما یک نقش منفی رو عالی بازی کنید، بعد از اتمام کار وقتی تو خیابون با شخصیت اصلی خودتون از بین مردم راه میرید، همه از شما بدشون میاد. شما خودتون رو از دست میدین.

J.Hamm: وقتی در طی سالیان سال، هرهفته یکبار مهمون خونه های مردم میشید و از قاب تلویزیون خودتون رو به اونها عرضه میکنید، تبدیل به یک عادت برای بیننده میشید.چیزی که درصورت ندیدنتون باعث ناراحتیه اونها میشه شمائید. وقتی فصل اول سریال Mad Men‌رو بازی میکردم باید چنتا نکته رو رعایت میکردم.من یک شخصیت کت شلواری،با کلاه برروی سر و سیگار توی دست و لیوان شراب برروی لب بودم که تو دهه ی 1960 میلادی زندگی میکرد.
راستش رو بخواید من از بازی خودم راضی ام و این از خودراضی بودن باعث میشه غرور بیاد سمته آدم و خیلی از ماها هستیم که اسیر این غرور خودمون میشیم و برازنده ی نقش های پیشنهادی که بهمون میشه نیستیم. با کلی شوق و ذوق میریم استودیوی فیلمسازی به امید پرکردن فرم قرارداد و بعدش میشنویم بهمون میگن "متاسفیم، تام کروز یا برد پیت یا بردلی کوپر قراره جایگزین شما دراین نقش باشه.". ما همون غروری که در طی سالهای سال برای خودمون ساختیم رو از دست میدیم.
کاری که ما انجام میدیم به سه تاچیز بستگی داره، خوش شانس باشیم،تو مکان درست و تو زمان درست باشیم. این سه تا حداقل چیزهایی ان که یک بازیگر خوب بهشون نیاز داره. برای اینکه روشن بشید همین یه جمله رو بهتون بگم که من به درد سریال کمدی نمیخورم.!!

مارک، چه چیزی تورو درمورد The Normal Heart میترسوند؟
M.Ruffalo: اول از همه اون The Normal Heart‌بود.هم نسلی های من شاید 100بار مشابه این فیلم تلویزیونی رو تو کلاسهاشون به هنرجو ها تدیس کرده باشن.واقعا کار سختی بود، اینکه فیلمی بسازید که مورد بحث و جدل منتقدین و عوام قرار بگیره دل و جرئت میخواد.
مثل یک تئاتر شلوغ پلوغ میمونه که اگر موضوعش اجتماعی نباشه داستانش غیرقابل تحمل میشه. ما شخصیت Larry Kramer‌رو تو فیلمنامه داشتیم که خب دوست داشت هم جنس باز (G@y) باشه و من به کارگردان Ryan Murphy گفتم "هی بهتر نیست یک بازیگر که G@yباشه بیاد این نقشو بازی کنه؟" و اونم جواب داد تمام ایده ی این فیلم اینه که اسیر این موضوعات نشیم. یک لیست بلند بالا از مسئولیت هایی بود که بعد از قبول کردن نقش باید درقبالشون پاسخگو میبودم.

Danienls:خب گند زدی به نقشت؟"خنده"

M.Ruffalo: به بهترین شکلی که میتونستم گند زدم.واقعا شرایط سختی بود ، مرد. افراد کمی هستن که بتونن ازین جورشرایط قسر دربرن.

Daniels: خب استعداد همینجا به کار آدم میاد دیگه. فکرهایی ازین قبیل "وای الان من همه چیزو خراب میکنم و..." میاد تو ذهنت. ولی تو هنرخودت رو نشون میدی به بقیه.

M.Ruffalo: من میرم که باهاش مواجه بشم شعار من موقع ایفای نقش بود.

J.Charles:اینکه ندونی بعد از ایفای نقشت ممکنه چه اتفاقی برات بیوفته رو دوست نداری؟بنظرت تجربه ی هیجان انگیزی نیست؟

M.Ruffalo: باید با جدیت تمام کارتون رو به سرانجام برسونید.نتیجه مهم نیست.

Daniels: برای دوستای خوبم بگم که من خودم از میزان سرعت جملات و کلمات The Newsroom میترسیدم.همه ی دیالوگ ها باید به سرعت گفته میشد و سریع کارکترها عوض میشدن و واقعا لحظات ترسناکی بود. بااینکه تجربه م بالا بود تواین کارها ولی ترس ازینکه نکنه مدام فلان جمله از ذهنم بپره و یادم نیاد عذابم میداد. ولی خب خداروشکر وقتی کارگردانی به نام Aaron Sorkin بالای سرتون باشه این چیزا براتون عادی میشه و لذت بخش.

L.Schreiber: من عاشق کلمات هستم.هرچی کلمات بیشتری برای خوندن و حفظ کردن بهم بدید خوشم میاد بااینحال دارم سریالی رو بازی میکنم که تو هر اپیزودش هشت خط دیالوگ برام نوشتن "خنده". بودن تو تلویزیون مثل این میمونه که شما مدام درحال تمرین کردن یک مساله هستید ولی هرچه بیشتر تمرین میکنید، کمتر یادمیگیرید. باید باهاش کنار بیایم.
Sheen: من با "L.Schreiber" موافقم.من باتئاتر کارم رو شروع کردم و میدونم که بازی با کلمات خیلی لذت بخشه.علت اینکه درابتدا این نقش رو درسریال Masters Of 3ex قبول کردم این بود که فکر میکردم دیالوگ محوره ولی شخصیتی که من بازیش میکنم کم حرفه و من این رو بعنوان تجربه ی دوست داشتنی قبول میکنم ولی اینکه علاوه بر کم حرف بودن، کارهای کمی هم انجام میده ، خب یه جورایی برای خودم یک چالش به وجود آوردم که حداقل بتونم اون چالش رو به خوبی پشت سر بزارم.
ازونجایی که داستان سریال براساس اتفاقات واقعی نوشته شده دلم رو به دریا زدم و حرفهای مردم بعد از پخش فصل 1 برام اهمیت نداشت. برام مهم نبود که یکی بیاد بگه "من ازین شخصیت خوشم نمیاد." یا یه نفر بگه "هیچ چیز جذابی درمورد اون(من) وجود نداره." و ازین حرفا.
نظرتون درمورد اینکه مردم هر سریالی رو دوست ندارن چیه؟خیلی از بینندگان دوست دارن تو سالهایی که سریال مورد علاقشون پخش میشه پا به پای شخصیت اصلی تمام کارهایی که انجام میده رو تجربه کنن و دوست دارن باهاش وقت بگذرونن.

Sheen: هرسریالی سعی میکنه به شیوه های مختلف لحظات متنوعی رو برای بیننده رقم بزنه و همگی نمیتونن ازیک خط مشی پیروی کنن چون محاله.بخاطر همین یک سری سریالها هستن که کارهای عجیب غریب انجام میدن و این کارها برای خیلی ها خوشایند نیست.
J.Hamm: الان دوره زمونه طوریه که مردم میدونن چطور وقتشون رو برای تلویزیون مدیریت کنن. ولی بعضی سریالها هستن که به شما اجازه ی منظم بودن در دنبال کردنشون رو نمیدن و شما دوست دارید تحت هرشرایطی پایان قصه رو بدونید. خودم رو مثال بزنم براتون . من سریال The Wire رو باپخش هفتگی نگاه نکردم. تمام 5 فصل سریال رو برروی دیسک بلوری نگاه کردم واین زمانی بود که وسط فیلمبرداری یک فیلم بودم. من تو مدتی که داشتم 5 فصل سریالو نگاه میکردم شب ها تا ساعت 3 نصفه شب بیدار میموندم و انقدر از دیدن سریال The Wire لذت میبردم که اگر حتی 9 فصل هم ازش میساختن دوست داشتم دیوانه بار بدون برنامه، نگاهش کنم.

Daniels: (خطاب به Hamm): اتفاقاتی که تو سریال Mad Men میوفتاد رو از قبل میدونستی؟

J.Hamm: هرگز

Daniels:(خطاب به Charles) تو چطور؟

J.Charles:بصورت کلی آره ولی جزئیاتش رو نه.

Daniels:من هیچی درمورد Newroomنمیدونستم و همین تازه بودنش رو دوست داشتم و مثل اتفاقات زندگیم بهشون نگاه میکردم.

J.Hamm: فکرکنم اگه پامون رو ازین اتاق بیرون بزاریم یه اتوبوس مارو زیر بگیره !

M.Ruffalo: سریال بازی کردن رو دوست داری یا حضور درفیلم؟ چون تو فیلم زمان بیشتری برای ایجاد ارتباط با کارکترت داری.
Sheen: یکی دیگر ازنکات هیجان انگیز سریال بازی کردن همینه که وقت کمی برای نفوذ تو عمق شخصیت قصه دارید و تنها میتونید 1 بار نقش رو اشتباه بازی کنید چون چه خوب چه چب، 2 بار بیشتر دستور Cut رو ازسوی کارگردان حین اجرای یک سکانس نمیشنوید و سریال پویاتر از فیلم به جلو میره. سریال بازی کردن رو بیشتر دوست دارم.

L.Schreiber:علاوه براین ، چون سریال برای سالهای متمادی تمدید میشه و شما و عوامل سازنده باهم یه جور ارتباط و خانواده ی هنری تشکیل میدین،باعث میشه اگر این قسمت رو خراب کردید، تو اپیزود بعدی عالی باشید.

آرزو میکردید که کارگردانها چه چیزهایی رو دررابطه با بازیگرای مرد درک کنن؟

Daniels: بااینکه من باتیم فوق العاده ای روی Newsroom کارمیکردم ولی از همون روز اول به کارگردان گفته بودم "فقط با 5 کلمه." یعنی بین برداشت ها و زمانی که هنوز فیلمبرداری شروع نشده اگر چیزی رو قصد داری بهم بگی و من رو نصیحت کنی بهتره 5 کلمه یا کمتر باشه وگرنه حالیم نمیشه چی میخوای و برگرد سره صندلیت بشین. و همین طور هم میشد مثلا "Oh’ don’t Fu@k With Jeff" (عبارت 5 بخشی به معنای:راستی، با جف .....)!!

J.Hamm: کارگردانها باید به این باور و اعتقاد برسن که بازیگرها بخشی از یک پروسه و فرآیند تولید هستند. کارگردان به شما میگه "ازت میخوام این کلمه رو اینطور بیان کنی" و اگر اجازه ی دخالت بازیگر تو تصمیماتش رو بده من بهش میگم"خب،من میتونم اونطور که تومیخوای کلمه رو بگم و همچنین میتونم به شیوه ای بگمش که باخودم جلوی آینه تمرین کردم و درطی 90 اپیزودقبلی گفتمش. من میتونم چیزی برای تو (کارگردان) تواین سکانس به عمل بیارم که حتی فکرش رو هم نمیکردی."

L.Shreiber: تواین دوره ی طلایی تلویزیون، قهرمان اصلی سریالها نویسنده س و کارگردان بودن تواین زمانه یک چالش بسیار سخته. کارگردانها اگر نباشن هم به یمن حرفه ای بودن بقیه ی عوامل ساخت، سریال باکیفیت خیلی بالایی ساخته میشه.کارگردانها تو سریال مثل فیلم اون استقلال و آزادی عملی که 100درصد باشه رو دراختیار ندارن.
کارگردانها یه سری شخصیت جدید به سریال اضافه میکنن و قراره توی 10روز یه چنتا اپیزود رو به اونها بازی بدن بعد از سریال بزارنشون کنار.من زیاد به کارگردانها سخت نمیگیرم چون کارشون به اندازه ی کافی سخت هست.

آیا تهیه کنندگان قدرت نفوذ در سناریوی سریالها رو دارن؟

L.Shreiber: ما تو سریال Ray Donovan خوشبختانه تهیه کننده ی خیلی عالی به نام Ann Biderman داریم که تقریبا تو هرکاری عالی عمل میکنه ولی برای داشتن یک داستان قوی، به کارگردان و نویسنده ی قوی نیاز داریم که بتونن ریسک های سریال رو به دوش بکشن. من تابحال شاهد نفوذ آنچنانی ازسوی تهیه کننده در بخش نویسندگی نبودم.

چه چیزی از ابتدای حضورتون دراین حرفه عوض شده که باعث میشه بخاطر بازیگر بودن خودتون احساس ناراحتی کنید؟

M.Ruffalo: آموزشگاهای هنرآموزی دیگه استعداد خلق نمیکنن.الان یکی دوتا آموزشگاه نداریم و تعدادش خیلی بالاتره. وقتی من داشتم کارم رو شروع میکردم،تعداد کمی آموزشگاه هنرآموزی وجود داشت و شما سریع تبدیل به چیزی که میخواستین میشدین. تو این سالها استعدادهای بازیگریمون خیلی تعدادشون کم شده و اونایی که باقی موندن از نسل قبل تابه امروز بازی کردن. وقتی بازیگرای جوون رو میبینم بهشون میگم "یه دوربین بردار و یه چیز از خودت بساز و نواقص خودت رو اصلاح کن."

J.Hamm: درابتدا که من بازیگر شدم هدف و نحوه ی رسیدن بهش مشخص بود.الان تعداد بازیگر زیاد شده،کیفیت کار اومده پایین و شما بین یه مشت بازیگر که احتمالا بد بازی میکنن باید مسیر عالی بازی کردن رو پیدا کنید. هدف به شما میگه که برای رسیدن به من بجنگید و شما میگید ولش کن یه روز دیگه میام به سمتت و این من رو میترسونه و دوست ندارم بشینم تا موفقیت بیاد سمتم.

Sheen: من 12 سال پیش به لس آنجلس برای بازیگری اومدم و یادمه همه میگفتن اگر میخوای سریال بازی کنی، دور فیلم بازی کردن رو خط بکش، من فکر میکردم دارن خزعبل میبافن ولی هنوز پام رو از فرودگاه بیرون نذاشته بودم که مجلات معروف بازیگری، تمام صفحه عکس های بازیگرای سریالی رو زده بودن و خبری از ستاره های فیلم نبود و باخودم گفتم "واقعا همه چیز عوض شده."

جالب ترین بازتابی که بعد از انجام کارهاتون از بیننده ها دریافت کردید چه چیزایی بوده؟

J.Hamm: من این پیام رو اکثر اوقات دریافت میکنم "من عاشق اینم که توی سریال شما کاری انجام نمیدین و آروم نشستین." و من جواب میدم"خوشحالم که خوشتون اومده ولی من بخاطر همون هیچی انجام ندادن، کلی کار انجام میدم.ممنونم عمه بتی!!"

L.Shreiber: من عاشق Ang Lee هستم.یه روز تو دفترش خیلی باهم حرف زدیم . درمورد هنر و این مسائل و درانتهای صحبتهامون Ang از صندلیش بلند شد و نیم خیز منو نگاه کرد و گفت"Wow،تو پاهای واقعن درازی داری." و من این جلمه ی جالب رو از Ang Lee شنیدم و خیلی برام خاطره انگیز شد.

Sheen: من هیچوقت پیامهای اینترنتی رو نگاه نمیکنم چون یه بار دیدم که یکی نوشته بود "خب،اون 100درصد Jon Hamm نیست!!" (خنده ی حظار)



>>پــایــان!!






http://picoup.ir/images/71953150425817032196.png

anzalichi
11-09-2014, 08:05 PM
http://www.8pic.ir/images/gw22n4tsvdqn7yv8usxi.jpg
میهمانان میزگرد آینده:

Nic Pizzolatto نویسنده وکارگردان سریال True Detective
Vince Gilliganنویسنده و کارگردان سریال Breaking Bad
Carlton Cuseنویسنده و کارگردان سریال Bates Motel
Anne Biderman نویسنده و کارگردان سریال Ray Donovan
Aaron Sorkinنویسنده و کارگردان سریال The Newsroom
Matthew Weinerنویسنده و کارگردان سریال Mad Men

مارو از نظرات،پیشنهادات،انتقادات خودتون بی نصیب نزارید..!!

anzalichi
11-13-2014, 03:42 PM
http://www.8pic.ir/images/4dvqs9hywnf5jxeznonw.jpg


چندماه پیش بود که جایزه ی "پسر طلایی" را به Nic Pizzolatto بخاطر نویسندگی سریال موفق True Detective اهدا کردند.سریالی که در طیف جهانی هواداران بیشماری را به خود علاقمند ساخت.فکر میکنید چه سریالی حتی از TD هم بهتر است؟ بدون شک همگی ما برروی Breaking Bad و سازنده ی خلاق آن یعنی Vince Gilligan متفق القول هستیم. ممکن نیست طرفدار تلویزیون باشید و نام سریال Mad Men که ساخته ی Matthew Weiner است را نشنیده باشید.این کارگردان مدتی است که برروی نیمه ی دوم فصل آخر(هفتم) سریال کار میکند.

یکی از کارگردانهای سریال LOST همانطور که مستحضرید، Carlton Cuse میباشد.این شخص کارگردانی سریال Bates Motel‌را نیز برعهده دارد که به تازگی برای فصل سوم ازسوی A&E تمدید شده است. سریال پر بیننده ی The Newsroom و کارگردان نامی اش Aaron Sorkin بهمراه کارگردان سریال Ray Donovan یعنی Ann Biderman بهمراه بقیه ی افراد نام برده دربالا را به یک میهمانی خودمانی در بخش جنوبی لس آنجلس دعوت کردیم و خیلی ساده و صمیمی یک میزگرد عالی را برای خودمان و شما تدارک دیدیم.

میزبان میزگرد(سوال)

Nic Pizzolatto نویسنده وکارگردان سریال True Detective
Vince Gilligan نویسنده و کارگردان سریال Breaking Bad
Carlton Cuseنویسنده و کارگردان سریال Bates Motel
Anne Bidermanنویسنده و کارگردان سریال Ray Donovan
Aaron Sorkinنویسنده و کارگردان سریال The Newsroom
Matthew Weinerنویسنده و کارگردان سریال Mad Men
××××××××
شروع کنیم، وینس، همونطور که میدونی متیو درحال کارگردانی بخش پایانی فصل نهایی سریالش یعنی Mad Men عه.موقعیتی رو تجربه میکنه که سال قبل تو مشابهش رو تجربه کردی، چه نصیحتی داری بهش بکنی؟

V.Gilligan: من سال قبل از کاری که میکردم لذت میبردم.اینکه چقدر سخت و وحشتناک بود و چقدر سعی میکردم یه چیز کلیشه ای به مردم نشون ندم روز و شب برام نذاشته بود ولی من ازون لحظاتم لذت میبردم.نصیحت من به متیو اینه که از کارش لذت ببره.

M.Weiner:چند روز قبل ازینکه Breaking Bad رو تموم کنی باهم دیگه صحبتی داشتیم. برات سخت بود،درسته؟

V.Gilligan:هم سخت بود هم ترسناک!!

M.Weiner: تو قسمت نهایی رو کارگردانی کردی و منم قراره سریال رو به سرانجام برسونم. اینکه دیگه پرونده ی سریالو میبندی برات قابل تحمل بود؟

V.Gilligan:یکی ازسختی های کار هرکارگردانی اینه که با چیزی که کلی براش زحمت کشیده خداحافظی کنه.این سختی تا روز نهایی خودش رو نشون نمیده ولی وقتی سکانس آخرو میگیری به خودت میگی"ای بابا،واقعن تموم شد؟باورم نمیشه!!". باید باهاش کنار بیای.

M.Weiner:خب، این باعث میشه احساس بهتری داشته باشم.

V.Gilligan:حالا وایستا موقعش برسه تا ببینی چقدر دلت میگیره.
http://www.8pic.ir/images/23r7r4n5diydrp57cjmv.jpg


چطور سعی کردی که به تمام انتظارات بینندگان رسیدگی کنی و مدیریتشون کنی؟

V.Gilligan:راستش خیلی سخت بود.کاری که من میکردم این بود که باچالشهای سریالم مواجه بشم و ازشون فرار نکنم.تقریبا 100درصد فشار برروی من بودومن با تمام افراد حاضر دراین میزگرد شرط میبندم که لحظاتی رو تو کارگردانیتون تجربه کردید که انگار یک نفر مدام تو ذهنتون به شما میگه "این به اندازه ی کافی خوب نیست، اینجوری نباید باشه،اونجوری نباید باشه،اونجارو عوض کن و..." و من تقریبا برای عملی کردن انتظارات ایده ای نداشتم.فقط دنبال فرصت برای عالی کردن سکانسهام بودم.

کارلتون، تو با تیم سازنده ی LOST‌بودی، چیزی هست که دوست داشتی موقع ساخت سریال ازش سر دربیاری؟

C.Cuse: چیزی که من انتظارش رو نداشتم این بود که میتونستیم سریال LOST‌رو با شیش قسمت پایان متفاوت از هم تموم کنیم.دقیقن نمیدونستیم کدوم یک از شیش پایان برای سریال مناسبه.لحظات پراسترسی رو تجربه میکردیم و گاه و بی گاه عوامل سریال بخاطر تموم شدنش، گریه میکردن و ما اونهارو دلداری میدادیم.
تقریبن به عنوان یکی از کارگردانهای سریال،تمام جزئیات سریال رو میدونستم ولی هیچوقت نفهمیدم که کدوم یک از شیش پایان میتونست برای سریال عالی باشه.

A.Sorkin: وقتی یه نفر به شما میگه "هی،نمیتونی یه کم بیخیال باشی؟" من تقریبن هروقت این جمله رو میشنوم وحشت زده میشم.من نمیتونم فشار رو ازروی خودم بردارم.مخصوصا وقتی شما توجایگاه منه کارگردان یا نویسنده باشید میفهمید که چه فشار عظیمی بردوش ما هست. وقتی یه نفر به من میگه "همین یه امشب رو بیخیال نوشتن و کارگردانی و فکر کردن باش و امشب رو بگیر تا صبح درکمال آسودگی بخواب"؛ چنان ترسی وجودم رو میگیره که احساس میکنم اگر چنین کاری انجام بدم ممکنه چیزی که دارم میسازمش خوب از آب درنیاد.
همین استرس داشتن نشون میده که شما برای کارتون ارزش قائلید و دوست ندارید یک چیز آبکی بسازید.

فشارهای روحی روانی که حین ساخت یک اثر به شما هجوم میاره رو چطور تحمل میکنید؟

M.Weiner: من سعی میکنم از بزرگان این صنعت الگو برداری کنم.تاجایی که ممکن بوده خودم رو توجایگاه دانش آموز قرار میدم و از اساتید این صنعت تجربه هاشون رو یادمیگیرم.سعی میکنم دوست های باتجربه داشته باشم که من رو موقع ساخت یک اثر نصیحت کنن و باعث دلگرمیم بشن. افرادی چون Mike Nichols و Larry Gelbart دوتن ازین افرادن. همه میدونن که این افراد بیش از یکبار تو کارهاشون موفقیت کسب کردن.من به عنوان دانش آموز ازشون میپرسم "استاد،دقیقن چیکار دارید میکنید؟" اونا بهم جواب میدن "اگر میخوای مثل ما بشی، کاری رو که قبلن انجام دادی رو تکرار نکن چون برات کسل کننده میشه و هیچ کاری روهم بخاطر پول انجام نده چون بازهم چیزی به جز کسالت به بار نمیاره."
من هم این دو نکته رو آویزه ی گوشم میکنم و سعی میکنم اتفاقات تازه توی چیزهایی که میسازم بزارم و به این شکل یه کم از فشارهایی که بهم وارد میشه رو خنثی میکنم.

C.Cuse:واقعیت امر اینه که ساختن یک اثر هنری خوب مخصوصا تو تلویزیون مثل حضور در یک آزمایشگاه شیمیایی میمونه.وقتی مواد رو باهم ترکیب کنید ممکنه به یک ماده ی بی همتا برسید و این ممکنه همیشه جوابگو نباشه.

A.Sorkin:اگر شانس بیارید بلاخره یک روزی این احساس من رو تجربه میکنید. من همیشه فکر میکنم که در انتهای جاده ی نویسندگیم، یک نفرهست که بهم بگه "دیگه چیزی بهتر ازاین نمیتونی بنویسی" و همین برای من کافیه که بدونم تحمل اینهمه فشار ارزشش رو داشته و همین باعث تسکین روح و روانم میشه.
بعضی ها معتقدند که کشتن شخصیتهای سریال تبدیل به یک عادت بد در روایت داستان و ابزاری برای ایجاد شوک دربیننده و سرپا نگه داشتن سریال دربین خیل عظیم سریال های دیگه س. نظرشما دراین باره چیه؟

A.Biderman:هیچ نویسنده ای قبل ازینکه شروع به نوشتن سناریو کنه خبرنداره که فلان شخصیت تو کدوم اپیزود قراره اسمش خط بخوره.راستش رو بخواید چنین چیزی که یک عده فکر میکنن صحیح نیست و لزومن داستانی که شخصیت محور باشه،احتیاج داره که قهرمانهای داستانش به صورت صحیح از سریال حذف بشن.سریال های درام به ویژه به این مکانیزم برای زنده نگه داشتن خودشون نیاز دارند و این به معنای ایجاد یک ابزار برای هیجان انگیز جلوه دادن نیست و یک اصل مهم در پیشبرد اهداف داستانیه که باید به نحو درست عملی بشه.

M.Weiner: بااینحال باید به خواسته های بیننده ها هم توجه کنیم.یادمه روی سریال The Sopranos کارمیکردیم که مردم ازم میپرسیدن "کی قراره تونی سوپرانو یه نفرو بگیره زیره مشت و لگد؟". یک خلافکار واقعی نمیتونست به تعداد افرادی که ما توی The Sopranos کشتیمشون آدم بکشه.

نیک، آیا پایان فصل اول سریال True Detective نسخه های متفاوتی هم داشت؟منظورم اینه که ممکن بود شخصیتهایی که وودی هارلسون و متیومک کانایی بازی میکردن بمیرن؟

N.Pizzolatto: خیر! چیزهای زیادی موقع ساخت و جمع بندی داستان TD ذهنم رو مشغول کرده بود.بنظرم زنده موندن شخصیتها و نحوه ی رسیدنشون به همدیگه هیجان انگیز تر از کشتنشون میومد.من قبل ازین هیچ سریالی نساخته بودم و هیچ قسمت پایانی رو کارگردانی نکرده بودم. قبل ازینکه قسمت 1 به روی آنتن بره ما تمام داستان رو بصورت کامل نوشته بودیم و فرصت اینکه به انتظارات مردم توجه کنیم رو نداشتیم. یک سناریوی متفاوت برای پایان فصل 1 تو ذهنم بود که هرگز جرئت نکردم روی کاغذ بنویسمش و اون پایان دیگه ی سریال به نوعی بسیار رازآلود میشد و دیگه شما نمیفهمیدید چه اتفاقی برای شخصیتهای اصلی سریال میوفته.به خودم گفتم اگر چنین چیز گنگی رو به بیننده نشون بدیم ممکنه از ادامه دادن سریال ناامیدبشه و بهترین کار این بود که همون متن از پیش نوشته شده رو عملی کنیم و خب، پروژه عالی از آب دراومد.

شما درحال حاضر مشغول نگارش فصل دوم سریال هستید که داستان جدید و شخصیتهای جدیدی رو برامون به ارمغان میاره، چطور قراره اون ثبات فصل 1 رو که باعث میشهTrue Detective عالی از آب دربیاد رو به فصل دوم منتقل کنید؟

N.Pizzolatto:من دارم رفتاری مشابه فصل 1 از خودم حین نگارش متن نشون میدم.ژانر همونیه که بود و تمام ریشه های فصل 1 قراره دوباره تواین فصل استفاده بشه و زاویه ی دید و صدا هایی که توفصل دوم میشنوید، همون چیزهایی ان که من قراره بگم و دیدگاه من درمورد مسائل جنایی خواهد بود.
شما نویسنده ی موردعلاقه ای برای خودتون دارید که کتابهای عالی و بدش رو باهم تو قفسه ی کتابخونتون نگه میدارید.چیزی که من نوشتم و خلق کردم یک بستر عالی برای ساخت سریال جناییه و چون از دید خیلی ها عالی بنظر میاد باید سعی کنم در ادامه دادنش انتظارات رو برآورده کنم و این باعث ایجاد فشار وتنش درمن میشه.من وارد این کار شدم و حالا باید برای خودم یک راه خروج ازین فشار و استرس ایجاد کنم.

M.Weiner: ولی من خودم احساس میکنم وقتی مشغول نویسندگی ام آدم بهتری میشم.

C.Cuse: فکر کنم این جمله از David Milch‌بود که میگفت "هرگز چیزی رو درمورد نویسنده بودنت باور نکن وقتی قرار نیست چیزی بنویسی."

M.Weiner:من احساس میکنم کنار کسی نشستیم که دچار پریشانی ذهنی برای نوشتن شده و وقتی که باید درمورد چالش روبه روی خودش فکر نمیکنه و انگار فقط میخواد یه چیز بنویسه و از شرش خلاص شه و اگر تظاهر کنیم همه چیز بروفق مراد پیش میره کار عاقلانه ای نکردیم.

A.Sorkin: نیک دچار یک ترس ازنوع مثبتش شده.من خودم باشکست خوردن،کلی تجربه کسب کردم ولی بهرحال ازش متنفرم. میدونم که بازهم قراره دچاره شکست بشم ولی این روهم میدونم که شکست تواین کار،مثل یک شوک درمانی میمونه.ترس از شکست و همچنین فشاری که توام باهاش به نویسنده و کارگردان وارد میشه مثل سوخت یک جت میمونه که اون رو به سمت هدفش پرتاب میکنه.
وقتی درست مینویسید،خود به خود روحیه ی شاداب میاد سراغتون.
نویسندگی مثل بازیه گلف میمونه. شما میتونید 2مدل بازیکن گلف باشید تو نویسندگی.یکی از صبح تا شب تنها کاری که کرده اینه که چوب مناسب ضربه زدن،زاویه وشدت باد،شیب زمین و بقیه ی عوامل رو درنظر میگیره و میبینه که تا انتهای روز حتی یک ضربه ی خوب هم به توپ نزده، و یک بازیکن دیگه بدون دغدغه تنها کاری که انجام میده به توپ ضربه زدن بدون درنظر گرفتن نتیجه س! وهمین شجاعت در روبه روشدن با مشکلات رو بالا میبره و به نویسنده امید میده.

V.Gilligan: من تقریبن اکثر اوقات به شکست فکر میکنم و مثل تو (Aaron Sorkin)ازش بیزارم. واقعن من رو میترسونه و من رو شبهای متمادی تا صبح بیدار نگه میداره.ولی اگر بخام صادق و روراست باشم،تنها چیزی که به من تو زندگی درس یاد داد، شکست بود. ترس ازینکه Breaking Bad ممکنه تنها اثر ماندگار من بشه همین حالاهم دیوانه کننده س.!!

M.Weiner:من فکر میکنم که بعضی مواقع هم هستن که ازشکست خوردن عبرت نمیگیریم. قسمت اول فصل هفتم Mad Men رو ساختم و به روی آنتن رفتنش رو دیدم و حسی که داشتم رو تو یک جمله میشد خلاصه کرد "واقعن چرا دارم این کارو میکنم؟(منظور= به دردسرش نمی ارزه!!)"

N.Pizzolatto:من همین الانشم سرم رو بعنوان یک هدف متحرک برای شلیک کردن تکون میدم.

M.Weiner:آره خب،دقیقن شرایط ما همینجوره،تمام روز رو با ترس از بد بودن اثر به شب میرسونیم ولی واقعیت کار، این افتخاری که کسب میکنیم اینه که یک روز مارو برای میزگرد کنارهم جمع کنن و بشنویم که مردم سریال مارو نگاه میکنن و ازش لذت میبرن. خوشم نمیاد خیلی عمقی درمورد فلسفه ی کاری یک نویسنده اظهارنظر کنم ولی ما خیلی چیزهای مشترکی باهم دیگه داریم.
تمام کاری که میکنیم اینه که برای خودمون یک شانس برای دیده شدن یاحداقل شنیده شدن پیداکنیم و خب اگر نتیجه ی کار عالی باشه بنظرم ازینکه اینکارو میکنم لذت میبرم! (منظور=به دردسرش می ارزه!!)"

N.Pizzolatto:بنظرم باید موفقیت روهم به طبقات و زیرشاخه هایی تقسیم کنیم چون چیزهایی وجود دارن که بنظر موفقیت بزرگ میان ولی ممکنه اونقدر به بیننده ضربه بزنن که حتی شماهم تحمل دست و پنجه نرم کردن باهاش رو نداشته باشید.

A.Sorkin:دقیقن میدونم درمورد چی داری حرف میزنی.

N.Pizzolatto:من معتقدم که سازنده ی یک اثر باید تمام مدت بیننده رو توذهنش داشته باشد و مراقب باشه که چی داره میسازه.

V.Gilligan:یک نصیحت خوب ولی سخت!!

N.Pizzolatto:خب شما یک روز اینترنت نرو و همین مساله رو عملی کن تا ببینی چقدر آسونه.

V.Gilligan:این که یک مساله بنیادی برای ماست.تحت هیچ شرایطی مگر تماشای فیلم $3xyبه اینترنت نرید.(خنده ی حظار)

M.Weiner: بودن دراینترنت هم خوبی داره هم بدی،نبودن درش هم خوبی داره هم بدی.

N.Pizzolatto:آره،یک ماه از پخش TDگذشته بود و من همچنان داشتم نظرات مردم رو میخوندم.

وینس، تو درحال ساخت اسپین آف Breaking Bad تحت عنوان Better Call Saul هستی. خودت میدونی که ساخت اسپین آف مخصوصن برای یک عنوان بسیار موفق میتونه خیلی ریسکی باشه. تا اینجای کار پروژه چطور پیش رفته؟

V.Gilligan: ترسناک. ساخت چنین کاری مثل بازکردن پنجره به سمت دنیایی تاریک و ترسناک میمونه.کاری که من میکنم اینه که بدون تاثیر پذیری از نام Breaking Bad، یک سریال با رعایت تمام استانداردها بسازم و ازموفقیتش باخبرنمیشم تاموقعی که جهان نظاره گرش باشه.من افسار این اسب (سریال) رو در دست گرفتم و به سرعت به دنبال پیداکردن یک روشنایی دراین دنیای تاریک(اشاره به خط اول) هستم.
همین الان که اینجا نشستم یک هفته از ساخت سریال عقبم و احتمالن درانتهای این هفته، دوهفته از کارمون به تاخیر بیوفته و ممکنه همین روزها به این عقیده برسم که استارت زدن این پروژه یک اشتباه بود ولی حقیقتش اینه که الان دیگه هیچ برگشت به عقبی وجود نداره و وقتی برای تاسف خوردن ندارم، پس تمام چیزی که در چنته دارم رو برای موفقیت سریال رو میکنم.!

Anne،اینکه برای انتخاب نقش اول سریالت،Live Schreiber رو انتخاب کنی درحالیکه هیچ پشتوانه ی تلویزیونی رو نداشته، چطور بود؟

A.Biderman:خب خودش که میگفت انگار یه شکارچی منو شکار کرده و داره کشون کشون میبره.همون اول که بهش گفتم این نقش برای توئه،خیلی سختی کشید تاباهاش کنار بیاد.البته این نکته رو بگم که ایشون درتلویزیون حضور کمی داشتند ولی یکی از تئاتر بازهای حرفه ای لس آنجلس هستن و بودن و خواهند بود. ولی خب برای اولین تجربه ی تلویزیونی ما اون رو تو شرایطی گذاشتیم و نقشی بهش دادیم که بیشتر به جای حرف زدن، عمل میکنه و این کارو برای ایجاد ارتباط با کارکتر سخت کرده بود.
من بهش دیالوگهایی از نوع شیکسپییر نمیدم ولی اگر بدم مطمئنم ازشون لذت میبره.من نمیخواستم که این نقش رو به یک نفر بندازم و برم برای ضبط سریال، دوست داشتم از انتخاب بازیگراصلی خودم نهایت رضایت رو داشته باشم و خداروشکر جواب داد.

C.Cuse:من 100درصد مطمئنم که انتخاب بازیگرای Bates Motel فاجعه آمیز بود. شما Freddie Highmore رو درنظر بگیرید،ما وقتی باایشون قرارداد بستیم تازه متوجه شدیم که ایشون دانشجوی دانشگاه کمبریج هستن و به ناچار چون شخصیت مهمی هم بهش برای بازی کردن داده بودیم،به هر دری زدم که بازیگرا رو از محل زندگیشون دور کنم و به دانشگاه این شخص نزدیک کنم چون تقریبن 6 ماه تا فارغ التحصیلی این بشر باقی بود و ما تو شرایط سختی فیلمبرداری میکردیم.

A.Biderman:منم این حس رو نسبت به Eddie Marsan داشتم،اون بازیگر فوق العاده ایه ولی خب همیشه مارو سورپرایز میکنه،ایشون رو تو بعضی از فیلمهای Mike Leigh دیده بودم و فکر میکردم دستیابی بهش آسونه وقتی شماره ش رو برای ملاقات گیرآوردم تازه فهمیدم ایشون محل زندگیش تو انگلستانه و همه شوکه شدیم که چطوری قراره بهش برسیم، خداروشکر خودش قبول کرد که بیاد آمریکا و باما باشه.

چه سختی هایی برای عقد قرار داد و مجاب کردن بازیگران برای حضور درسریالتون متحمل شدید؟

V.Gilligan:من باهاشون میخوابیدم.همینجوری بود که تونستم Bob Odenkirk رو بیارم تو فهرست بازیگران Breaking Bad.(همراه با خنده.)

A.Sorkin: شما Mary Louise Parker رو میشناسید.ایشون یه چندروزی میشد که کارش توسریال The West Wing رو تموم شده بود. یه روز رفتم خونه دیدم پیام صوتی برام اومده و این پیام رو شنیدم "سلام،منم Mary Parker،شنیدم که شخصیت Josh Lyman(شخصیتی که Bradley Whitford درسریال The Newsroom بازی کرد.) بدجوری دنبال $3x میگرده و میدونم شما کسی رو برای اینکار پیدا نمیکنید و میخواستم بگم من حاضرم برای اینکار بیام."
اتفاقی که افتاد حضور Mary Parker دراپیزود بعدیه سریال بود. (خنده ی حظار)

شرم آورترین لحظه ای که یک نویسنده یا کارگردان میتونه تجربه کنه چیه؟چه لحظه ای بوده که بخاطر کارتون خجالت زده شدید؟

A.Sorkin:سال قبل که اپیزود نهایی سریال The Newsroom روپخش میکردیم، Jane Fonda یه دیالوگ داشت که میگفت "من میخوام گروه Alman Brothers رو پیش همدیگه برگردونم.". بعد ازپخش این اپیزود،نامه ای از مدیر گروه Alman دریافت کردم که میگفت گروهشون هرگز ازهم پاشیده نشده بود که بخاد پیش هم برگرده و من خجالت زده شده بودم.و من نمیدونستم چطور ازشون معذرت خواهی کنم.

V.Gilligan:یادمه یه روز یکی از اپیزود های سریال "The X-Files" رو من باید مینوشتم و تو اون اپیزود داستان قاتلی رو تعریف میکردم که داشت خاطره ای از یکی از مقتولینش رو برای یکی از گروگانهاش تعریف میکرد..من اسم این اپیزود رو (سندرم استکهلم) گذاشته بودم ولی تو فیلمنامه از اسم (سندرم هلسینکی) استفاده کرده بودم.میدونستم که این سندرم هلسینکی یک موضوع خنده دار تو قسمت اول
فیلمDie Hard بودومن تو اون روزها تمام فکر و ذهنم نوشتن متن سریال بود.تااینکه David Duchovny بهم گفت خیلی حال کردم یه گریزی هم به Die Hard زدی. بهش گفتم چرا این حرفو میزنی؟ گفت اسم این اپیزود موقع پخش Helsinki Syndrome ذکر شد درحالیکه باید Stockholm Syndrome مینوشتیش.
واینجا بود که من تازه فهمیدم اشتباه کردم و گفتم "اوه لعنتی،حواسم نبود."


M.Weiner:من کلی داستان غم انگیز این مدلی دارم.عمدتن وقتی به سکانسهای عاشقی و این جور چیزا میرسیم،برای توضیح دادن سکانس به بازیگر مردو زن ، من خودم میشم زن و به بازیگر مرد میگم اینجا،اینطوری و ...
من مثلن قراره تو سریال Mad Men نشون بدم که شخصیت اصلی درحال معاشقه با یک زن دیگه س،وقتی به این سکانس میرسیم برای توجیه بازیگرا من میشم اون زنی که قراره روش عملیات صورت بگیره و بعد از چندلحظه خودم رو تو بغل Jon Hamm پیدا میکنم که بهم میگه"اوه عزیزم،دوست داری بازم اینکارو انجام بدیم؟" . و من تقریبن همیشه ازین کاره خودم احساس خجالت میکنم.

A.Biderman: فصل اول Ray Donovan یه صحنه داشت که تو زندان، باید یک سکانس از Jon Voigh ضبط میکردیم.اون قرار بود تواون سکانس خود ا ر ضا ئی کنه و دستمال کاغذیش رو بعد از اتمام کار به سمت دوربین پرتاب کنه. مردم زیادی هم داشتن تو پشت صحنه این برداشت مارو نگاه میکردن.من بعنوان کارگردان از پشت دوربین داشتم با پانتومیم، طرز خو د ارضایی و چیزی که میخوایم رو با دست به Jon نشون میدادم و تقریبن همه داشتن پشت صحنه بهم میخندیدن ولی Jon‌بدون توجه به اونا داشت به درستی کارش رو انجام میداد....اینو گفتم که بگم Jon Voigh یکی از بهترین افرادیه که به چشم دیدم..!!

M.Weiner: بهترین تو بازیگری یا خودارضائی؟

(خنده ی حظار و اتمام میزگرد.!!)



>>پــایــان!!



http://picoup.ir/images/71953150425817032196.png

Matin VT
11-13-2014, 04:38 PM
مثل همیشه خودمونی و عالی بود
:Smiley17:

hadi2006mi
11-13-2014, 07:54 PM
L.Shreiber: تواین دوره ی طلایی تلویزیون، قهرمان اصلی سریالها نویسنده س و کارگردان بودن تواین زمانه یک چالش بسیار سخته. کارگردانها اگر نباشن هم به یمن حرفه ای بودن بقیه ی عوامل ساخت، سریال باکیفیت خیلی بالایی ساخته میشه.کارگردانها تو سریال مثل فیلم اون استقلال و آزادی عملی که 100درصد باشه رو دراختیار ندارن.
کاملن با این حرف موافقم که بعد از دههای 60 و 70 که دهه طلایی تلویزیون بود این دهه شاهد اوج گیری تلویزیون هستیم شاید با این حجمی که ما (بچهای انجمن )داریم سریالهای شبکهای مختلف رو پیگیری میکنیم همین انرژی رو برای دیدن فیلم میزاشتیم تمام فیلمهای تاریخ سینما رو دوبار دیده بودیم و نکته جالب دیگه اینکه حذف شدن کم کم وکاهش قدرت کارگردانهاست الان ما بیشتر با نویسندگان باهوش و ایده پرداز و بازیگرهای معرکه سروکار داریم هرچند وقتی یک سریال یک کارگردان برای همه اپیزودها داریم سریال قدرتمندتری رو شاهد هستیم(مثل سریال نیک که همه اپیزودها رو سودربرگ کارگردانی کرد )
مرسی بخاطر این میزگرد جذاب و خواندنی و تازه و پر از نکتهای جالب مترجم عزیز ممنون

anzalichi
11-17-2014, 12:27 PM
http://www.8pic.ir/images/yup0mk2vr956bb8x0f9e.jpg
میهمانان این هفته:


Julianna Margulies بازیگر سریال The Good Wife
Claire Danes بازیگر سریال Homeland
Jessica Pare بازیگر سریال Mad Men
Keri Russell بازیگر سریال The Americans
Sarah Paulson بازیگر سریال American Horror Story
Vera Famiga بازیگر سریال Bates Motel
******************

>> به دلیل بازدید و استقبال کم ، متاسفانه،ممکنه این آخرین میزگردTvWorld باشه..!!

hadi2006mi
11-17-2014, 07:17 PM
به دلیل بازدید و استقبال کم ، متاسفانه،ممکنه این آخرین میزگردTvWorld باشه
به نظر من یکی از بهترین و کم نظیرترین کارهای هست که تو انجمنها دارید انجام میدید که من نمونه این کار رو در مجلات سینمایی معتبرو سایتهای سینمایی هم ندیدم مطالبی که در این میزگردها بیان میشه برای تمام عاشقان سریالها خیلی مفید هست که با افکار سازندگان وبازیگران مورد علاقشون اشنا میشند ولی قبول کنید که اینگونه مطالب اینقدر جامع و کامل وجذاب هست که جای هر گونه بحث و نظر و انتقاد را از خوانندگان می گیرد بهر حال امیدوارم با تمام سختیهای که جمع کردن و ترجمه این مطالب برای شما دوست عزیز دارد همچنان به اینکار جدید و نو ادامه بدهید ممنون

Matin VT
11-17-2014, 09:44 PM
>> به دلیل بازدید و استقبال کم ، متاسفانه،ممکنه این آخرین میزگردTvWorld باشه..!!
بنظر من که جزو بهترین تاپیکای انجمنه که اپدیت میشه:Smiley35:
در کل فوق العادس.حیفه که این اخریش باشه
:Smiley17:

KEVIN GARVEY
11-18-2014, 07:38 PM
انصفا اگه بخواهیم از سختی ها و مشقت های این کار چه از لحاظترجمه کردن و الالخصوص فی سبیل اله بودن همکاری درانجمن بگذریم اگه بنده خدا دوست عزیزم anzalichi این تاپیک رو ول هم بکنه بد کاری نکرده.خدایی کم پیدا میشه کسی که وقتشو بذاره اونم بدون هیچ چشمداشتی.فقط تشکر کردن میتونه خستگیشو اونم کمی تا قسمتی از خستگیشو رفع کنه.البته بچه های انجمن همگی بخاطر عشقشون به تی وی ورلد زحمت میکشن تا انجمن به بهترین نحو تو نت قرار بگیره.خدایی خیلی سخته.منکه فکر میکنم والا سخته.با تشکر از همه بچه ها به خصوص نویسنده این تاپیک دوست عزیزم anzalhchi

anzalichi
11-18-2014, 10:54 PM
انصفا اگه بخواهیم از سختی ها و مشقت های این کار چه از لحاظترجمه کردن و الالخصوص فی سبیل اله بودن همکاری درانجمن بگذریم اگه بنده خدا دوست عزیزم anzalichi این تاپیک رو ول هم بکنه بد کاری نکرده.خدایی کم پیدا میشه کسی که وقتشو بذاره اونم بدون هیچ چشمداشتی.فقط تشکر کردن میتونه خستگیشو اونم کمی تا قسمتی از خستگیشو رفع کنه.البته بچه های انجمن همگی بخاطر عشقشون به تی وی ورلد زحمت میکشن تا انجمن به بهترین نحو تو نت قرار بگیره.خدایی خیلی سخته.منکه فکر میکنم والا سخته.با تشکر از همه بچه ها به خصوص نویسنده این تاپیک دوست عزیزم anzalhchi

قربونه شما و بقیه دوستان!!

اصل قضیه اینه که طبق عکس زیر بطور میانگین هر پستی که بعنوان میزگرد ارسال میکنم چیزی حدود 11 الی 13 صفحه Word با فونت و سایز شماره 12 (استاندارد) باید ترجمه بشه..!!
http://www.8pic.ir/images/2evd8ddprkwwpg7u8fch.jpg
مساله اینه که بعد از گذشت یکماه تاپیک هنوز بازدیدش به 1000تا هم نرسیده..باخودم گفتم به جای 12 صفحه ترجمه کردن، 2 صفحه خبر ترجمه کنم ملت بیشتر استفاده میکنن.. والله من که تا بهمن ماه بیکارم.. اینم که هفتگیه..روزی یه صفحه و نیم ترجمه کنم تموم میشه... برای خودمم یه جور تمرینه هم کلی چیز یادمیگیرم از خارجیا ولی خب استقبال از نظر بازدید کمه... تشکر هم نکردید نکردید..همون فی سیبل الله رو مد نظر داشته باشید کافیه:d

lastshepherd
11-19-2014, 12:30 AM
برادر، شما من و برخی دیگر از دوستان که این تاپیک رو تناول می کنیم در نظر داشته باش. کارهای خاص مشتری های خاص هم داره.
ایشالا که این تاپیک تداوم داشته باشه. :Smiley17:

anzalichi
11-20-2014, 01:18 PM
http://www.8pic.ir/images/kc8b444g6xkz1ubvjkjh.jpg



صنعت فیلم و سریال درسالهای اخیر درسراسر جهان شاهد پیشرفت چشمگیر در تمام زمینه های ساخت یک اثر هنری بوده است.درعصر طلایی تلویزیون،سریالهای خوب و بد زیادی در جلوی دیدگانمان میگذرند و ما میخواهیم به یکی از اساسی ترین بخش های این ساختمان منظم که درنهایت با اسم سریال به ما عرضه میشود، نگاهی دقیق بیفکنیم.
بازیگران مونث فیلمها و سریالها باوجود طلایی بودن دوران سریالهای تلویزیونی، لحظات سختی را تجربه میکنند.شما راحت درخانه کنارخانواده نشسته اید و این بازیگران را نگاه میکنید. اکثر این بازیگران دختر و زنانی هستند که برای ایفای نقش خود متحمل آسیبهای زیادی شده اند. بیشترشان نقش هایی را بازی میکنند که برای خود و خانواده ی خود مورد قبول نیست و بعضا باعث ایجاد جدایی هایی بین این بازیگران از همسرانشان شده است.
بررسی این نکات و نکاتی ازین قبیل مارا مجاب کرد که با 6 تن از بازیگران مونث ژانر درام، گپ و گفتی خودمانی داشته باشیم. برای این کار بازیگران زیر را به نمایندگی از جامعه ی زنان بازیگر به محفل کوچکمان دعوت کرده ایم:


Julianna Margulies بازیگر سریال The Good Wife
Claire Danes بازیگر سریال Homeland
Jessica Pare بازیگر سریال Mad Men
Keri Russell بازیگر سریال The Americans
Sarah Paulson بازیگر سریال American Horror Story
Vera Farmiga بازیگر سریال Bates Motel

>> میز گرد کمی تا قسمتی +14سال!!


برای خلق لحظات شوکه کننده، چقدر فشار رو تحمل میکنید؟

J.Margulies: بنظرم تو سریال ما فشاری که بخاد تبدیل به لحظات شوکه کننده بشه، وجود نداره.ما بخاطر اینکه برنامه ی تلویزیونی در سطح بین الملل میسازیم و سراسر دنیا مردم مارو نگاه میکنن یک محدودیت هایی داریم.ما میدونستیم که Josh Charles قراره از سریال The Good Wife کنار گذاشته بشه و این رو هم میدونستیم که نقشی که من بازیش میکنم،ارتباط بسیار زیادی به کارکتر چارلز داره پس تنها انتخابی که پیش روی من قرار گرفت این بود که قبول کنم چارلز، دیگه مرده و وجودش از سریال محوشده و من باید سعی کنم شخصیت خودم رو از ارتباط تنگاتنگی که بااین شخصیت داشته خارج کنم که این خودش انرژی مضاعفی رو میطلبه. میدونم نباید این حرف رو رسانه ایش کنم ولی ما برای حذف کارکتر های قصه باید اجازه بگیریم.

از کی اجازه بگیرید؟

J.Margulis: ازشبکه ی CBS.وقتی میخواستیم نقش Josh Charles رو حذف کنیم ایده ی خودمون رو برای مدیرعامل و رئیس شبکه یعنی Nina Tassler و Leslie Moonves فرستادیم و خداروشکر که از ایده خوششون اومد ولی حذف کارکتر به اون مهمی برای ما 22 اپیزود هزینه داشت که برای توضیح دادن مساله به مردم میخواستیم. 22 اپیزود تو این دوره زمونه برای بازیگرا مخصوصن زنها خیلی سخته.

Keri، بزار رک باهات حرف بزنم. تو اپیزود اول فصل دوم سریال The Americans سکانسهای بی پرده ای از$eX بین تو و شخصیت Matthew Rhy پخش شد که تو داشتی براش صاک میزدی (باعرض پوزش از دوستان بخاطر ترجمه،نوع دیگری نمیشد مقصود رو رسوند.). این S3..X دهانی رو چطور توضیح میدی؟

K.Russell: (بازهم پوزش) ، راستش رو بخای الان دوست دارم یه حالی هم به تو بدم .(خنده ی حظار).من تو اون سکانس عذاب میکشیدم.من مطمئن نبودم که اون دوتا شخصیتمون تو سریال بهترین مکان رو برای اینکار داشتن یا نه فقط میخواستم سکانس ضبط بشه و بره جلو. آرزو میکردم مدل دیگری برای انجام دادن جلوی رومون میبود ولی کارگردان میخواست که ما اون مدلیش رو (دهانی) نشون بدیم.
http://picoup.ir/images/07919867883199060183.jpg


کلیر، سکانسی که شخصیت Damian Lewis یعنی Brody تو سریال Homeland فوت کرد چه تاثیری برروی تو گذاشت؟

S. Paulson:ای بابا، این سوالو چرا ازش پرسیدی؟من که توسریال بازی نکردم هم دوست ندارم به این جواب بدم.

K.Russell:از من میپرسیدی میگفتم که سخت ترین بخش بازیگری همون سکانس بود.

C.Danes: مرگ نیکولاس برودی(شخصیت سریال Homeland)قرار بود در فصل دوم اتفاق بیوفته ولی ، کری و نیکولاس و ارتباط بینشون باعث رضایت و جلب نظر مردم شده بود و Showtimeهم تصمیم گرفت که بیشتر به این موضوع بپردازه.ما چندین ماه بود که برای اپیزود نهایی برنامه ریخته بودیم. ما سکانس نهایی فصل رو یعنی جایی که نیکولاس از طناب دار آویزون میشه رو در‌آخرین روزه کاری تو مراکش ضبط کردیم.
بشخصه علاقه ی زیادی به Damian دارم و این که دیگه کنارمون نیست خیلی برای من سخته. مساله مهم اینه که چنین چیزی ممکنه برای من هم اتفاق بیوفته.

V.Farmiga: سریال Bates Motel هم چنین لحظاتی داره.ما کارمون رو با نقل یک تراژدی آمریکایی که پسر ، مادرش رو میکشه شروع کردیم و افراد خانواده رو تحت تاثیر این اتفاقات قرار دادیم و مردم خوششون اومد.

J.Pare: نکته ی مشترک سریالهای امروزه با دوران طلایی کلاسیکش در دهه ی 1980 اینه که مردم دنبال داستان،کارکتر و یک اثرهنری خوب برای دیدن میگردن و لزومن سریالهای مملو از ستاره،موفق نیستن.

مردم درمورد تو و شخصیتت Megan درسریال Mad Men دو نظریه دارن. اول اینکه شخصیتت توسط خانواده ی Manson به قتل میرسه، دوم اینکه خودت خونه ی خودت رو آتیش میزنی. درمورد این نظریه ها با کارگردان سریال Mat Weiner صحبت کردی؟

J.Pare: من این چیزارو نشنیدم و میدونم که متیو هرگز چنین ایده هایی رو برای من نمیگه. ما طبق یک استاندارد حرفه ای اپیزودهارو جلو میبریم.هیچ یک از کارکترها سرانجام خودشون رو نمیدونن و همین باعث میشه بعد از خوندن نمایشنامه، یک شوک باعث بشه به خودمون بیایم و ارتباط با کارکتر رو بیشتر کنیم.من نمیدونم چه بلایی قراره سره شخصیتم بیاد و دوست ندارم با دونستنش از قبل، الکی ادای عالی بازی کردن رو دربیارم.

وقتی بازیه خودتون رو تو تلویزیون تماشا میکنید چه نقد هایی به خودتون میکنید؟

S.Paulson: فکر اینکه چرا بعد از اتمام کار کسی برای عقد قرارداد بهم زنگ نمیزنه دیوانه کننده س. بعنوان بازیگر اگر خوب بازی نکنم،مجبورم بقیه ی عمرم رو توخونه بشینم و به گذره زمان نگاه کنم. سریالی که ما میسازیمش خیلی خرج داشته برامون.هرگز وقت کافی برامون وجود نداشته و وقتی من خودم رو بعد از انجام کار میبینم میگم "تواین سکانس تا میتونستم گند زدم." و گاهی آرزو میکنم که کاش کارگردان بهم یک فرصت دیگه میداد ولی وقتی برای اینکار نیست.
بازیه من تا حد زیادی تحت تاثیر تیم سازنده س.اگر احساس کنم اعضای تیم من رو زیاد تحویل نمیگیرن و بهم بهای کمی میدن، به همون بازیه متوسط بسنده میکنم ولی بعضی مواقع احساس آرامش و لذتی که بخاطر حضور در یک سریال عالی بهم دست میده باعث میشه باتمام قوا احساس وظیفه کنم که سکانسهای خودم رو عالی انجام بدم و بخاطر همین بعضی مواقع از فیلمبردار American Horror Story تقاضا میکنم که "میشه لطفن یک برداشت دیگه ازین قسمت داشته باشی؟" و اون هم بالاخره یک راهی برای کمک کردن به من پیدا میکنه.

چالش برانگیز ترین کاری که تو AHS انجام دادی چی بود؟

S.Paulson: یادمه فصل دوم بودیم و من باید نقش یک پیرزن 75 ساله رو بازی میکردم.من تو این سن باید با یک همچین شخصیتی ارتباط میدادم خودم رو و یک چیز درخور ازش نشون میدادم. بعد از چندین ساعت آرایش و گریم کردن، تبدیل به یک عجوزه ی زشت شده بودم و یک عکس از خودم گرفتم و گذاشتمش تو نامه و فرستادمش برای مادرم. روی پاکت نامه نوشتم "فکر کنم یک همچین روزی رو به عمرت نبینی ولی این منم در 75 سالگیم.(خنده)"

سخت ترین کاری که شما تجربه ش کردی چی بود؟

J.Margulies: ساله 2002 بود و فیلم هیجان انگیز/روانشناسانه ی Ghost Ship رو میساختیم. فیلم درمورد این بود که چرا وقتی شما یک چیز مثل پول رو بیش از اندازه داشته باشید دیوانه و حریص میشید. یکی از بزرگترین ساخته های کمپانی Warner همین بود. من بهمراه Gabriel Byrne شخصیت های اصلی فیلم بودیم. من متن رو خونده بودم و برای ضبط فیلم به استرالیا سفر کردم.وقتی از هواپیما پیاده شدم فهمیدم که فیلمنامه به طور کامل عوض شده و وقتی این رو فهمیدم شوکه شدم که حالا چطور میخام متن جدید رو حفظ کنم و بازی کنم..این سخت ترین تجربه ی من بود.

کسی رو هم بخاطر این اتفاق سرزنش کردی؟
J.Margulies: نه. کی رو میخواستم سرزنش کنم؟شما تنها کاری که ازتون برمیاد افسوس خوردن برای یک لحظه و کناراومدن باهاش برای بقیه ی لحظاته.

C.Danes:من به یاد میرم از 20 سالگی که وارد سینماگریه حرفه ای شدم،تقریبن هرنقشی که بازی میکردم عاشق یک نفره دیگه بود و به مرور زمان این معشوقی که من داشتم به طرز ملال آوری یا میمرد یا دیگه شخصیتم رو دوست نداشت تااینکه فیلم Temple Grandin رو بازی کردم. نقشی که دراون فیلم برای شخصیت من نوشته بودن، داستان یک دختر سرسخت با ضدونقیض های فراوان بود که باعث شد یک ثبات عالی در بازیگریم به وجود بیاد. بعد ازین فیلم تقریبن به 99 درصد پیشنهاداتی که به من میشد دست رد میزدم چون شخصیتی که تو فیلم Temple Grandin بازی کرده بودمش به من اجازه ی حضور در نقش های بد رو نمیداد تااینکه بالاخره سروکله ی شخصیت Carrie و سریال Homeland‌پیدا شد و بعد از سالها اولین باری بود که دوباره نیمه ی گم شده ی خودم رو تو هنرهفتم پیدا میکردم و ازین بابت احساس فوق العاده ای داشتم.

S.Paulson: برای من این اتفاق بعد از حضور درسریال شبکه ی NBC تحت عنوان Studio60 On the Sunset Strip بود که فکر میکردم نقش مورد علاقه م رو پیدا کردم.درابتدا همه فکر میکردن این سریال قراره شاهکار بشه ولی این سریال تقریبن "هیچ" بود و خیلی زود کنسل شد و من تا مدتها افسرده بودم...!
نه تنها من، بلکه تمام تیم و گروه بابت کنسل شدن سریال احساس یاس میکردیم چون میدونستیم سریالمون یک قدم تا عالی بودن فاصله داشت و تو این زمونه اگر حداقل هارو هم نداشته باشیم، باید دوره سریال بازی کردن و ساختن رو خط بکشیم چون چه ما سریال بسازیم یا نسازیم، مردم به قدر کافی سریال با استانداردهای جهانی برای تماشا کردن دارن. من بخاطر فراموش کردن افسردگیم، به نیویورک سفر کردم و یه مدت فیلمهایی رو بازی کردم که کسی نمیدیدشون و برام مهم نبود. دوست داشتم تجربه م بیشتر بشه و همین برام کافی بود. تااینکه یه روز توی یکی از تئاترهای نیویورک کارگردان Martha Marcy May Marlene من رو دید و از کارم خوشش اومد و منو به لیست بازیگرای فیلمش اضافه کرد و چرا دروغ بگم، بعد ازون فیلم دوباره خودم رو تو بازیگری پیدا کردم.

Keri، وقتی جوونتر بودی، موفقیتی که درسریال Felicity کسب کردی در اذهان به یادگار باقی موند.فکر میکنی فشار برروی تو بعد از حضور دراون سریال کمتر شده؟

K.Russell: نه راستش من بعدازون سریال دیگه قصد بازی کردن نداشتم. خسته شده بودم. الان که به گذشته نگاه میکنم، به زمانی که جوونتر بودم وکارهایی که انجام دادم باعث شد تا از جوونیم زیاد خوشم نیاد. من خب جوون بودم و درحال کسب تجربه از زندگی کردن.دوست داشتم مثل خیلی از مردم دنیا کتاب بخونم،سفر کنم، برای یک لحظه هم که شده مثل بچه ها رفتار کنم پس بخاطر همین ها اینکارهارو کردم. من لس آنجلس رو ترک کردم چون دیگه برای من احساسی خوب به ارمغان نمی آورد.
من یک آپارتمان جمع و جور تو نیویورک خریدم و تا 1 سال بدون دغدغه زندگی کردم. من تو اون یکسال به اندازه تمام کارهایی که تو جوونیم آرزوی انجام دادنشون رو داشتم، کار انجام دادم. شب ها میرفتم پارتی های دسته جمعی، میرفتم جشن تولد افراد فامیل و دوستان و شب ها در خیابونهای مملو از برف نیویورک، تا خونه قدم میزدم. اون مدل جوون بودن سختی هایی هم داشت ولی من میخواستم به خودم برسم و بقیه ی چیزها مهم نبود.

V.Farmiga: یک لحظه ی فوق العاده در حرفه ی من وجود داشت و اون نامزدی اسکار برای فیلم Up in the Air بود. یک سری اتفاقات خیلی عالی درحرفه ی من جلوی روم قرار گرفتن و تقریبا تونستم تو بعضیهاشون اثری از خودم بزارم. فیلمThe Conjuring یکی ازون اتفاقات جالب حرفه ی من بود. فیلم The Conjuring تونسته بود 318میلیون دلار فروش کنه و به نوعی واقعن یک عنوان ترسناک به شمارمیرفت و مطمئن نبودم بعد از حضور در BatesMotel بتونم تجربه ای مشابه با قبل داشته باشم . وقتی دو صفحه ی اول نمایشنامه رو میخوندم چیز جالبی عایدم نشد تااینکه صفحه ی سوم "یک انگیزه برای موفقیت" دراین سریال پیدا کردم و گفتم بالاخره یه چیزه به دردبخور...!!

سخت ترین فشاری جسمی و فیزیکی که موقع ساخت یک اثر متحمل شدید چی بوده؟

C.Danes: حامله بودنم موقع فیلمبرداری.فصل دوم Homeland بود که من حامله شدم و همینطور که دوران حاملگیم (9ماه) جلو میرفت، میزانه اکشن بودن سریال هم بالامیرفت. فصل دوم یک قسمت بود که تو یک کارخونه متروکه درحاله دویدن بودم و قرار بود توسط ابونضیر(کارکتر سریال) گروگان گرفته بشم. اون سکانس رو ساعت 4 صبح ضبط کردیم و من اون موقع 7.5 ماه بود که آبستن بودم، سکانسهایی که تو اون ماهها بازی میکردم تلفیقی از لحظات عاشقانه،دویدن های مکرر و سوال و جواب پس دادن به مامورین CIA بود. یک زن حامله چقدر میتونه عذاب بکشه رو خودتون بفهمید.

تو شغلی که دارید بیشتر به چه کسی تکیه میکنید؟

C.Danes:من عاشق مدیربرنامه(Agent) هام Stephanie Ritzام. اون همیشه یک ایده ی عالی برای گفتن داره.چیزی که خیلی از مدیربرنامه ها ندارن،بیشترشون ازینکه تو کارهای ما نظر بدن وحشت دارن. مثلن وقتی پیشنهاد فیلم Bulletproof Monk رو بهم دادن، مدیربرنامه م بهم گفت "این ازون فیلمهاییه که یا عاشقش میشی یا ازش متنفر میشی.". من بهش گفتم "خب، تو چی فکر میکنی؟" اون بهم گفت "چی بگم والا، من که ازش خوشم میاد.". بیشتر اوقات با Stephanie مشورت میکنم، البته همسرم هم همیشه کنارمه و کمک حالم.

V.Farmiga: برای منم دقیقن همینطوره. شوهرم، بهترین دوسته منه و تمام خلقیات من رو میدونه و همیشه بهم آرامیش میده. "چرا میخای این کارو بکنی؟" ، "با بازی تو این فیلم چی رو میخوای بدست بیاری؟" و این مدل حرفهای روانشناسی که همیشه بهم انرژی مثبت داده.

J.Margulies: بزارید منم نظرمو بگم. یادمه David Chase میخواست که من تو سریالThe Sopranos بازی کنم.من میدونستم بازی کردن تو سریال به اون عظمت یک افتخاربزرگ حساب میشه حتی اگر نقشم خیلی کمرنگ باشه.قبول کردم و گفتم متن رو برام بفرسته.چیزی که به دستم رسید 3-4 صفحه دیالوگ بود و گفتن حفظشون کن تا خبرت کنیم. منم هیچی درمورد نقشی که باید بازی میکردم نمیدونستم و همینطور خیلی وقت بود که تو تلویزیون چیزی بازی نکرده بودم.
شخصیت من تو سریال اسمش Julianna بود که اهل منطقه ی Rockland بود.این منطقه همون جاییه که من توش به دنیا اومدم.شروع به خوندن دیالوگها و تعریف سکانسها کردم که ناگهان متوجه شدم سکانسی که من بازیش میکنم، من رو درنقش یک فاحشه ی معتاد به هروئینه که تو یک کاباره تنها لباسی که پوشیده یک سینه بند و جوراب ساق بلنده و من اون لحظه که این موضوع رو متوجه شدم حالت تهوع داشتم. به خودم گفتم من عمرن این نقش رو بازی نمیکنم..محاله.. بخاطر همین به Griffin Dunno زنگ زدم. یکی از افراده مورده علاقه ی من روی کرده ی زمین.اون هم کارگردانه،هم تولید کننده و هم نویسنده و من میخواستم نظر یک نفرو برای انجام دادن یا ندادن این نقش بپرسم.اون بهم گفت "حماقت نکن،البته که این نقش رو بازی میکنی." و منم انجامش دادم.

سارا، تو توی فیلم "12Years A Slave"نقش یک ارباب شیطان صفت رو بازی کردی، ازون تجربه ی خودت برامون بگو.

S.Paulson: من دنباله راهی بودم که بتونم نفرت خودم رو نسبت به شخصیتی که بازی میکردمش بروز ندم.شخصیتی که من بازی میکردم یک زن مرفه بود که فکرمیکرد شوهرش به اون کم توجهی میکنه و به نوعی داشت چوب حسادته خودش رو میخورد.اون زن از بچگی آموزش دیده بود که نژادپرست باشه. خودم تابحال به این موضوع فکر نکرده بودم که چطور راهی برای بازی کردن نقشی که خیلی خشونت بالایی داره پیدا میکنی؟ . بعدازون فیلم بود که مردم به من میگفتن نگران نیستی که ازین به بعد از تو توی فیلمها بعنوان نقش منفی استفاده میکنن؟

کلیر، درمورد نقشت تو سریال Homeland برامون بگو.

C.Danes: نویسندگان سریال Alex Gansa و Howard Gordon گفتن که برات یه نقش تو سریال نوشتیم.شخصیت اسمش با من یکسانه و هردو Claire هستیم البته تو سریال من القاب زیادی دارم.وقتی قبول کردم نقشو خیلی به نظر چندش آور میومد ولی شاید باورتون نشه،یکی از رویایی ترین نقش هایی بود که یک بازیگر توشرایط من میتونست به دستش بیاره و راه رسیدن به عالی بازی کردن برای این شخصیت خیلی هموارتر از چیزی بود که فکرمیکردم.
سازندگان برای نقش من کلی جایگزین داشتند و کافی بود بگم نمیخام بازی کنم و سریع یه نفردیگه جامو میگرفت.من کمی ازنقش خودم میترسیدم و به یمن همین ترس، الان 4 ساله که یه شغل برای گذروندن اموراتم دارم.

چه جنبه هایی از شخصیت سریالیت تورو میترسوند؟

C.Danes:نقش من خیلی مشکلات داشت.کلی مشغله ی فکری و غیره برای انجام دادن داشت، کارهایی که توفیلمنامه نوشته شده بود بنظرخیلی سخت میومدن،شخصیتی که من بازی میکنم روحیه ی درست و حسابی نداره و به نوعی داغونه و خستگی تو چهره ش موج میزنه.میترسیدم این همه بلا که قراره رو سرم بیاد تو سریال ارزشش رو داره یا نه که خداروشکر داشت و از حضوردراین سریال رضایت کامل دارم.

J.Margulies:جالبه، به کلیر اولین بار نقشو دادن و بعد دنباله جایگزین گشتند ولی وقتی کارگردان The Good Wife اومد پیشم گفت "این نقش اولین بار به Ashley Judd‌پیشنهاد شد که قبولش نکرد و حالا دارم میرم پیش Helen Hunt درموردش به توافق برسیم ولی اگر به توافق نرسیدیم خودتو آماده کن که قراره بیای تو سریال.".
من خیلی جلوی خودمو گرفته بودم که اون لحظه بهش نگم "برو درتو بزار،چرا از اول به من پیشنهاد ندادی؟". میدونم اگه اینو میگفتم نویسندگان سریال میگفتن "نه،ما همیشه تورو میخواستیم.فقط استودیو Helen Hunt رو درنظرداشت."

Keri، چطورشد که سراز The Americans درآوردی؟

K.Russell: من یک هفته ای میشد که بچه کوچولوم رو به دنیا آورده بودم و درحال استراحت بعد از زایمان بودم.اومدن به عیادتم و یک دسته کاغذ دادن دستم و گفتم"اوه بیخیال،من بااین وضعیت بیام نقش یک جاسوسه روسی رو بازی کنم؟ آخه چرا داریداین بلا رو به سرم میارید؟". ولی خیلی خوشحال شدم که خوده رئیس شبکه ی FX یعنی John Landgraf من رو به سریال دعوت کرده بود و منم نقشم رو دوست داشتم و اومدم توسریال.

کدوم بازیگر تو چه فیلمی بود که باعث شد حسودیتون بشه بهش؟

J.Margulies:من خیلی وقت بود که فیلم ندیده بودم و یک برحه ی زمانی بیکار بودم و رفتم سینما فیلم Fading Gigolo رو دیدم.همسر سابق جانی دپ یعنی Vanessa Paradis نقش یک زن یهودی رو تو فیلم بازی میکردم.انقدر اون نقشش رو عالی بازی کرد که بهش حسودیم شد.

S.Paulson: دقیق نمیتونم اسمش رو تلفظ کنم.یه زنی بود که اسم کوچیکش Adele بود و توفیلم Blue Is The Warmest Color بازی میکرد.

C.Danes: من هنوز وقت نکردم این فیلمو ببینم.

S.Paulson:خیلی عالی بازی میکرد.میدونم که فرانسویه ولی خیلی دوست دارم بتونم اسم فامیلیش رو تلفظ کنم..هرکاری میکنم یادم نمیاد و بلد نیستم. چی بود؟ Adele Exarch…. . یه همچین صدایی داشت.

اگر میتونستید برگردید به اولین روزهای بازیگریتون،چه نصیحتی به خودتون میکردید؟

C.Danes:اینکه تاجایی که میتونم موقع کار خونسرد باشم.یه روز یه نفربهم اینو گفته بود ولی نمیدونستم منظورش چیه.واقعن عجیبه که باید تواین شغل خونسردیتون رو حفظ کنید و کاملن خلافش رو تو شخصیتتون نشون بدید.این چیزی بود که باید با تجربه به دست میاوردمش که اون اوایل زیاد جواب نمیداد ولی اگه بخام نصیحت کنم خودمو میگم که از تمام فرصتهات استفاده کن و تاجاییکه ممکنه مشغول باش.

J.Pare:نصیحتی که به خودم میکنم اینه که "بااون یارو قرار نذار، مشروب نخور،یه راست برو خونه،برو بگیر بخواب.(خنده.)".من نگرانه اینم که Mad Menداره تموم میشه و من دوباره به جایی برمیگردم که بیکار میشم و باید منتظر بمونم تا فرصته شغلیه بعدی بیاد سمتم.

J.Margulies:ما زن ها خیلی خوش شانسیم.اول از همه، نقش هایی که برای ما تو تلویزیون مینویسن خیلی پیچیده تر از بقیه ی نقش هاست.فیلمهایی که ساخته میشه به نوعی "فمینیست"بودن رو رواج میدن.من جوونتر که بودم خیلی ازین مدل فیلمها رو بخاطر دارم و حالا هم میبینم تازه کارها دوست دارن این کارهارو انجام بدن. نصیحته خاصی نیست فقط اینکه کارکردن از بیکار بودن خیلی بهتره.
زنان این دوره زمونه نباید از حضور درتلویزیون وحشت کنن.تیمی که من باهاش کار میکنم، مدیر تولیدش زنه، دوتا از کارگردانهامون زنن و سه تا از نویسنده هامون و ما عاشقه همدیگه ایم. الان اگر زنها در آمریکا برن سره بازی کردن تو سریالها کلی دوست پیدا میکنن و خوشحال میشن و روحیه شون تازه میشه.

عجیب ترین چیزهایی که مردم بهتون گفتن چی بوده؟

J.Margulies: یه بار یه بابایی بهم گفت "من نزدیکه اینم که از زنم طلاق بگیرم و دنبال یک وکیل خوب میگردم." و من گفتم "من وکیل نیستم که." بعدش اون گفت "زنم روزه دوشنبه وقت دادگاه گرفته." من بهش گفتم "آقای محترم،فکر کنم شما گیج شدی،من نقش یک وکیل رو تو تلویزیون بازی میکنم.وکیل نیستم که." بعدش اون گفت "نه،مطمئنم میتونی از پسش بربیای.تورو خدا، من نمیخام ازین زن جدا شم.". تااینکه شوهرم بهش گفت "راتو بگیر برو تا نزدمت."

J.Pare: وای چقدر غم انگیز!!
یادمه اولین باری که مردم من رو تو Mad Men میدیدن توخیابون بعد از دیدنم خیلی ذوق میکردن.یه بار یه دختر خانومی وسطه خیابون داد زد "اوه، تو همون Meganعه سریال Mad Men هستی؟" و منم آروم گفتم "آره." وهمه داشتن مارو نگاه میکردن.

اگر امروز بازیگری رو متوقف کنید، چه کاری بعدش انجام میدین؟

J.Pare: بزارید من شروع کنم چون کلی وقت برای فکر کردن رواین موضوع داشتم. من الان تو دهه ی سوم زندگیم به سر میبرم . من به احتمال بسیار بالا میرم نون وایی کار میکنم.

S.Paulson: من عاشقه اینم که غروبا برم تئاتر تماشا کنم.

C.Danes: من قبل بازیگریم دانشگاه قبول شدم ولی بعد از یکی دوترم اومدم بیرون بخاطر حرفه ام.اولین کاری که میکنم دوباره میرم دانشگاه و مدرک روانشناسیم رو میگیرم. به احتمال زیاد یه دفتر مشاوره بزنم. پدر و مادر نقاش هستن و دوست دارم برم کلاسه نقاشی.
تو چیکار میکنی Keri؟

K.Russell: بچه های بیشتری به دنیا میارم و بچه هام میان خونمون باهم دیگه کلوچه میخوریم.!!

>>پایان!!




http://picoup.ir/images/71953150425817032196.png

Vic Mackey
11-20-2014, 04:31 PM
این تاپیک ادامه پیدا نکنه واقعا حیفه مطالب عالی بود واقعا ترجمه این مطالب وقت زیادی میبره و نویسنده پست باید عاشق فیلم و سریال باشه پست بازیگران خانم عالی بود ایشالا که این تاپیک پا برجا باشه و دوستان که میان مطالب رو میخونن کلی چیز جدیدیاد میگیرن یه کلیک هم رو گزینه تشکر کنن تنها دلگرمی بچه های فعال تو انجمن همین تشکرهاست.
ممنون از ممد انزلیچی عزیز بابت این تاپیک عالی

arso
11-20-2014, 06:54 PM
بسیار لذت بردم .
صحبت های C.Danesخیلی جالب بود . نمیدونستم چه مشکلاتی داشته موقع حاملگی تو فصل دوم homeland . ولی احساس می کنم زیادی از خودش تعریف کرده بود .
امیدوارم این تاپیک ادامه پیدا کنه با اینکه انصافا کاره سنگینیه !!خسته نباشی محمد :Smiley41:

justUnited
11-20-2014, 07:28 PM
بجز کلیر بازی هیچکدومشون توی سریالهاشون رو ندیدم.ولی جالب اینکه همشون از بودن توی تلویزیون راضی بودند.رقابت خیلی سخته تو هالیوود بخصوص برای این خانومهای تقریبا میانسال !
این روزها هم این دختره شايلين وودلي بهمراه جنیفر لاورنس سینما رو تسخیر کردند جایی برا بقیه نگذاشتند.


: وای چقدر غم انگیز!!
یادمه اولین باری که مردم من رو تو Mad Men میدیدن توخیابون بعد از دیدنم خیلی ذوق میکردن.یه بار یه دختر خانومی وسطه خیابون داد زد "اوه، تو همون Meganعه سریال Mad Men هستی؟
برا من که هنوز همون دختره توی Hot Tub Time Machine هستی :Smiley14:

خسته نباشی اقا محمد واقعا لذت بردم.خسته نباشی داداش :Smiley17:

hadi2006mi
11-20-2014, 09:29 PM
Keri، بزار رک باهات حرف بزنم. تو اپیزود اول فصل دوم سریال The Americans سکانسهای بی پرده ای از$eX بین تو و شخصیت Matthew Rhy پخش شد که تو داشتی براش صاک میزدی (باعرض پوزش از دوستان بخاطر ترجمه،نوع دیگری نمیشد مقصود رو رسوند.). این S3..X دهانی رو چطور توضیح میدی؟

K.Russell: (بازهم پوزش) ، راستش رو بخای الان دوست دارم یه حالی هم به تو بدم .(خنده ی حظار).من تو اون سکانس عذاب میکشیدم.من مطمئن نبودم که اون دوتا شخصیتمون تو سریال بهترین مکان رو برای اینکار داشتن یا نه فقط میخواستم سکانس ضبط بشه و بره جلو. آرزو میکردم مدل دیگری برای انجام دادن جلوی رومون میبود ولی کارگردان میخواست که ما اون مدلیش رو (دهانی) نشون بدیم.
بعد از خوندن این قسمت دیدن سریال رو میخوام شروع کنم هر چند تو فصل اولم از اینجور صحنها داشت کاش درباره این صحنها هم حرف میزد:Smiley69:
یک مطلب جالبی که در مورد حرفهای بازیگرها وجود دارد ترسشون از اینکه ممکن دیگه چنین فرصت طلایی برای انها پدید نیاد که بتونند تو یک سریال دیگه بدرخشند هست به نظر من که این اتفاق برای اکثر بازیگرهای سریالی میوفته و سینمای هالیوود وصنعت سریالسازی خیلی به اینجور بازیگرها برای نقشهای جدید با کاراکترهای پیچیده اعتماد نمیکنند یا اگرم انجام داده فیدبک خوبی از اینکار نگرفته است به سرنوشت بازیگرهای سریالهای محبوبی مثل فرند ساینفیلد و... نگاه کنید سریالهای که بعدش بازی کردند درخشش خیلی خوبی نداشتند.
مصاحبه بسیار خواندنی و جالبی بود مرسی از مترجم عزیزو خستگی ناپزیر

anzalichi
11-23-2014, 03:21 PM
http://www.8pic.ir/images/mhnh9ieypf8rmey42q7v.jpg
میهمانان این هفته


Patricia Arquetteبازیگر فیلم Boyhood
Laura Dernبازیگر فیلم Wild
Reese Witherspoonبازیگر فیلم Wild
Julianne Mooreبازیگر فیلم Still Alice
Amy Adamsبازیگر فیلم Big Eyes
Hilary Swankبازیگر فیلم The Homesman
Felicity Jonesبازیگر فیلم The Theory Of Everything

Raylan Givens
11-23-2014, 04:00 PM
J.Margulies: یه بار یه بابایی بهم گفت "من نزدیکه اینم که از زنم طلاق بگیرم و دنبال یک وکیل خوب میگردم." و من گفتم "من وکیل نیستم که." بعدش اون گفت "زنم روزه دوشنبه وقت دادگاه گرفته." من بهش گفتم "آقای محترم،فکر کنم شما گیج شدی،من نقش یک وکیل رو تو تلویزیون بازی میکنم.وکیل نیستم که." بعدش اون گفت "نه،مطمئنم میتونی از پسش بربیای.تورو خدا، من نمیخام ازین زن جدا شم.". تااینکه شوهرم بهش گفت "راتو بگیر برو تا نزدمت."


دهنِ یارو سرویس :Smiley14:



آقا خسته نباشی تاپیک عالیه :Smiley41:

Spasitel
11-24-2014, 02:32 PM
تاپیک،تاپیک مفید و جالبیه.مشخصه زحمت زیادی براش کشیده شده..
هم میخواستم تشکر ویژه داشته باشم از جناب انزلیچی و هم یه موردی رو یادآور بشم با کمال احترام:Smiley17:
سانسور یا ممیزی یا نمیدونم هر اسمی که میشه روش گذاشت همیشه و همه جا بد نیست یه جاهایی هم لازمه.برای مثال تو مصاحبه K.Russell فکر میکنم بهتر بود یه قسمتی از صحبتاش که اهمیت چندانی هم نداشت سانسور میشد.
البته نمی خواستم خدایی نکرده زحمات شما رو زیر سوال ببرم،به هیچ وجه.این نظر من بود:Smiley17:

anzalichi
11-24-2014, 03:09 PM
عزیزانی که در نظرسنجی گزینه ی سوم رو انتخاب کردن، خوشحال میشم دلایلتون رو بیارید تا اگر جایی اشکال داشت تصحیحش کنم:Smiley69:


تاپیک،تاپیک مفید و جالبیه.مشخصه زحمت زیادی براش کشیده شده..
هم میخواستم تشکر ویژه داشته باشم از جناب انزلیچی و هم یه موردی رو یادآور بشم با کمال احترام:Smiley17:
سانسور یا ممیزی یا نمیدونم هر اسمی که میشه روش گذاشت همیشه و همه جا بد نیست یه جاهایی هم لازمه.برای مثال تو مصاحبه K.Russell فکر میکنم بهتر بود یه قسمتی از صحبتاش که اهمیت چندانی هم نداشت سانسور میشد.
البته نمی خواستم خدایی نکرده زحمات شما رو زیر سوال ببرم،به هیچ وجه.این نظر من بود:Smiley17:

خواهش....!! :Smiley17:بنده رو محمد صدا بزنید راحت ترم :d

درمورده سانسور یا ممیزی باید عرض کنم که برای ایجاد تنوع و دوری از یکنواخت بودنه مطلبی که میخونید و کلی هم طولانیه بنظرم همچین چیزهایی ضروریه..بعضی قسمتها رو اگر ترجمه نکنم نزدیک به 1 صفحه از گفت و گو میپره... میزگردهایی که تواین تاپیک میزارم، همگی بصورت ماهیانه و یا هفتگی از سوی مجله ی The Holly Wood Reporter چاپ میشن..الان چیزی که دارم ترجمه ش میکنم تازه قراره که چند روز دیگه "7 آذرماه" منتشر بشه...!! "از مجله هم جلوتریم...چقدر آپدیت:d"

http://www.8pic.ir/images/9zwfvuwi8meejm7d8443.jpg
از مجلات پرطرفداره هالیوودی هم هست و خیلی ها آرزو دارن بگیرن تو دستشون ورق بزنن.. کاری که ما میکنیم اینه که حدود 11 صفحه از مجله رو ترجمه میکنیم و میزاریمش تو سایت...تازه برای خوندن متنه کامله میزگرد باید 23 هزارتومن به پوله ایران خرج کنی.حالا همین چندصفحه ای که بصورت رایگان روی سایت مجله قرار میگیره رو هم بیایم سانسور کنیم دیگه چیزه جالبی ازش در نمیاد...!!

باز هم من ازین به بعد سعی میکنم این پیشنهاده شمارو موقع ترجمه توجه کنم بهش..!!:Smiley17:

hadi2006mi
11-24-2014, 11:41 PM
سانسور یا ممیزی یا نمیدونم هر اسمی که میشه روش گذاشت همیشه و همه جا بد نیست یه جاهایی هم لازمه.برای مثال تو مصاحبه K.Russell فکر میکنم بهتر بود یه قسمتی از صحبتاش که اهمیت چندانی هم نداشت سانسور میشد.
برخلاف دوست ما ،من از محمد عزیز میخوام که متنها رو بدون سانسور ترجمه و ارائه کنند بهر حال تمام دوستانی که اینجا فعال هستند حتمن به سن قانونی رسیدند و نکته دیگه وقتی مجله ای متنها رو بدون سانسور چاپ میکنند و بدون اینکه دسترسی مجله رو برای سن خاصی محدود کنند مطمئنم که ما هم میتونیم این متنها رو بخونیم بهر حال خیلی از سریالهای و فیلمهای که میبینم نکات جن.. و سک ... دارند که ما زیاد بهش توجه نمیکنیم چون میدونیم اونها در جهت القا بیان خاصی در فیلمنامه قرار گرفته هست و کارگردان هدفی رو دنبال میکنند و مرسی از محمد عزیز که اینقدر اپدیت هست و از مجلات سینمایی و سایتهای خبری و تحلیلی سینمایی هم جلوتر هست فکر کنم همین روزها با توجه به پشتکاری که داری راه خودتو پیدا کنی و پیشرفت قابل توجهی داشته باشی

Bis
11-25-2014, 02:54 PM
من از محمد عزیز ممنونم بخاطر زحمتی که واسه این تاپیک کشیده ولی من یکی از اون چند نفری هستم که به گزینه سه رای دادن دلیلشم همین نکته بود که باید یه حد و مرزی رو رعایت کرد.اگه تا الان چیزی نگفتم واسه این بود که میدونستم دوستان میان اعتراض میکنن که سانسور و این حرفا دیگه معنایی نداره.
خدمت هادی خان باید عرض کنم که حرف شما درسته که این چیزا رو دیدیم و توجهی نکردیم بهشون ولی اینکه بیایم اینجا بیانشون کنیم یه مسئله دیگه ست.به قول اون عزیز لزومی نداشت اوردن این صحبتا و اگه سانسور میشد چیزی رو از دست نمیدادیم!مگه اینکه واقعا به جزئیاتش علاقه مند یا کنجکاو باشین!
یه مثلی هست که فک کنم اینجا مصداق داشته باشه"جز راست نباید گفت..هر راست نشاید گفت!!"
منی که واسه خاطر سرگرمی و یه فضای دوستانه میام اینجا حس خوبی از خوندن اینجور مطالب بهم دست نمیده..شما رو نمیدونم!
این نکته رو هم بگم که یه سری از دوستانی که میان اینجا 18- هستن!هرچند ماشالا دیگه چشم و گوش همه کاملا باز بازه!

نکته دیگه وقتی مجله ای متنها رو بدون سانسور چاپ میکنند و بدون اینکه دسترسی مجله رو برای سن خاصی محدود کنند مطمئنم که ما هم میتونیم این متنها رو بخونیم
باور کنید خیلی تعجب کردم از این حرف!!! اون ور که ماشالا هیچیش سانسور نداره اگرم داشته باشه طبق یه س ی ا س ت خاصه که دیگه تو این مقال نمی گنجه بحث درمورد اون.اگه میخواستن سانسور کنن و محدودیت بزارن که تمام فیلم و سریالا و مجلات و ...رو باید سانسور میکردن! ظاهرا ملاک و معیار شما اونا هستن! البته هرچی هست محترمه.
خلاصه اینکه نمی خواستم کش بدم این بحثو ولی باید میگفتم نظرم خودم رو هرچند شاید به مذاق بعضی دوستان خوش نیاد!
شرمنده حرفام طولانی شد.ببخشید چشماتونو درد اوردم.:Smiley19:
ختم کلامم اینکه بخاطر چهارتا فیلم و سریال و مجله و... اخلاقیات رو گم نکنیم:Smiley17:

lastshepherd
11-25-2014, 05:07 PM
من از محمد عزیز ممنونم بخاطر زحمتی که واسه این تاپیک کشیده ولی من یکی از اون چند نفری هستم که به گزینه سه رای دادن دلیلشم همین نکته بود که باید یه حد و مرزی رو رعایت کرد.اگه تا الان چیزی نگفتم واسه این بود که میدونستم دوستان میان اعتراض میکنن که سانسور و این حرفا دیگه معنایی نداره.
خدمت هادی خان باید عرض کنم که حرف شما درسته که این چیزا رو دیدیم و توجهی نکردیم بهشون ولی اینکه بیایم اینجا بیانشون کنیم یه مسئله دیگه ست.به قول اون عزیز لزومی نداشت اوردن این صحبتا و اگه سانسور میشد چیزی رو از دست نمیدادیم!مگه اینکه واقعا به جزئیاتش علاقه مند یا کنجکاو باشین!
یه مثلی هست که فک کنم اینجا مصداق داشته باشه"جز راست نباید گفت..هر راست نشاید گفت!!"
منی که واسه خاطر سرگرمی و یه فضای دوستانه میام اینجا حس خوبی از خوندن اینجور مطالب بهم دست نمیده..شما رو نمیدونم!
این نکته رو هم بگم که یه سری از دوستانی که میان اینجا 18- هستن!هرچند ماشالا دیگه چشم و گوش همه کاملا باز بازه!

باور کنید خیلی تعجب کردم از این حرف!!! اون ور که ماشالا هیچیش سانسور نداره اگرم داشته باشه طبق یه س ی ا س ت خاصه که دیگه تو این مقال نمی گنجه بحث درمورد اون.اگه میخواستن سانسور کنن و محدودیت بزارن که تمام فیلم و سریالا و مجلات و ...رو باید سانسور میکردن! ظاهرا ملاک و معیار شما اونا هستن! البته هرچی هست محترمه.
خلاصه اینکه نمی خواستم کش بدم این بحثو ولی باید میگفتم نظرم خودم رو هرچند شاید به مذاق بعضی دوستان خوش نیاد!
شرمنده حرفام طولانی شد.ببخشید چشماتونو درد اوردم.:Smiley19:
ختم کلامم اینکه بخاطر چهارتا فیلم و سریال و مجله و... اخلاقیات رو گم نکنیم:Smiley17:
دوست عزیز اگر اخلاقیات شما بعد از خوندن مطلبی که درجمه ی سنی مشخص شده ای داره، گم میشه، خواهش می کنم جدا از خوندن مطلب صرف نظر کنید. دیشب که اولین پست اعتراضی به این موضوع زده شد، با خودم گفتم خب بلاخره یک نفر اومده و نظری داده. اما مثل اینکه کلا روال بر اینکه هی باید این سبک بحث ها طولانی و طولانی تر بشه.
دوست عزیزم، مترجم میاد مینوسه آقا کار که ترجمه شده اینطوره. شما هم میشینی با خودت دو دو تا چهارتا می کنی، میگی باید این رو دید یا نه، باید این رو خوند یا نه...

در ضمن البته که ملاک ما اونها هستن، ما داریم کار سانسور نشده ترجمه می کنیم! از درجه ی سنی پی جی 13 که همون هم حاوی صحنه های بوسه و معاشقه ی نمادین هست تا فیلم های ان سی 17 که نودیتی کامل داره. کسی حق نداره بیاد به من بگه چرا اومدی فیلم x رو ترجمه کردی که توش صحنه ی فلان و بسان داره. من ترجمه کردم کارو چون دوستش داشتم.

اگر خیلی از این سبک تولیدات فرهنگ غرب و شرق و هالیوود و بالیوود تاثیر می گیرید می تونید از تولیدات وطنی لذت ببرید و وقتتون رو جایی که توش به اخلاق اهمیت نمیدن به هدر ندید.
موفق باشید.:Smiley17:

Bis
11-25-2014, 08:23 PM
وا عجبا! نمیدونم چرا تا یکی میاد انتقاد میکنه همه سریع جبهه می گیرن علیهش!مثل تاپیک پیشنهادات و انتقادات!! که هرکی یه پیشنهادی میده هیچکدوم از مدیران نمیاد حداقل جوابشو بدن ولی تا انتقاد میکنن بیچاره رو میندازن گوشه رینگ!
من نگفتم چرا محمد اومده اینا رو ترجمه کرده اتفاقا خیلیم تاپیک خوبی هست دستشم درد نکنه منظور من این بود که یکم ملاحظه کنید بد نیست.حالا اون چارتا جمله نمی یومد به جایی برمیخورد؟
اگه قرار بود اعتقادات من با این چیزا گم بشه که تا حالا شده بود.تقریبا تو همه فیلم و سریالام این چیزا هست ولی حرف حسابم اینه که نباید انقد بی پروا بیانش کرد البته که من آدم بی جنبه ای نیستم سایر دوستان هم نیستن فقط میگم هرچیزی رو هرجایی نباید گفت.
من که از اونا تاثیر نمی گیرم ولی مثل اینکه شما خیلی تاثیر گرفتید که انقد اصرار دارین همه چی دقیقا اونطور که شما صلاح میدونید باشه!
ببخشید اگه لحنم تند بود.این اختلاف نظرات همه جا هست فقط امیدوارم باعث دشمنی و کینه نشه.
بحثم همینجا تموم شد و دیگه ادامه نمیدم.از محمد و دیگر دوستان عذر میخوام که اوقاتشون تلخ شد.

anzalichi
11-25-2014, 08:28 PM
وا عجبا! نمیدونم چرا تا یکی میاد انتقاد میکنه همه سریع جبهه می گیرن علیهش!مثل تاپیک پیشنهادات و انتقادات!! که هرکی یه پیشنهادی میده هیچکدوم از مدیران نمیاد حداقل جوابشو بدن ولی تا انتقاد میکنن بیچاره رو میندازن گوشه رینگ!
من نگفتم چرا محمد اومده اینا رو ترجمه کرده اتفاقا خیلیم تاپیک خوبی هست دستشم درد نکنه منظور من این بود که یکم ملاحظه کنید بد نیست.حالا اون چارتا جمله نمی یومد به جایی برمیخورد؟
اگه قرار بود اعتقادات من با این چیزا گم بشه که تا حالا شده بود.تقریبا تو همه فیلم و سریالام این چیزا هست ولی حرف حسابم اینه که نباید انقد بی پروا بیانش کرد البته که من آدم بی جنبه ای نیستم سایر دوستان هم نیستن فقط میگم هرچیزی رو هرجایی نباید گفت.
من که از اونا تاثیر نمی گیرم ولی مثل اینکه شما خیلی تاثیر گرفتید که انقد اصرار دارین همه چی دقیقا اونطور که شما صلاح میدونید باشه!
ببخشید اگه لحنم تند بود.این اختلاف نظرات همه جا هست فقط امیدوارم باعث دشمنی و کینه نشه.
بحثم همینجا تموم شد و دیگه ادامه نمیدم.از محمد و دیگر دوستان عذر میخوام که اوقاتشون تلخ شد.

عزیزانه دل، تصمیم براین شد که هروقت به بخش های +18 سال رسیدم یک تلنگر قبلش بنویسم، حالا هرکی سربه زیره و دوست نداره مطالبه بالا تر از سنش بخونه، من نوکرش هستم و اعلام میکنم که نخون این بخشو..اونایی هم سنشون قد میده بدون تاثیر پذیری از متن، بخونن و رد شن برن.

دیگه این بحث سانسور رو ادامه ندید..!!:Smiley69:

از بهنام عزیز هم بخاطره شجاعتش در انتقاد کردن بینهایت سپاسگذارم..!!:Smiley17:

anzalichi
11-27-2014, 11:38 AM
http://www.8pic.ir/images/1jt8o6dcj7ubj96qpcqh.jpg



به واسطه ی نزدیکی به مراسم اسکار سال جاری، برآن شدیم تا باری دیگر با بازیگران مونث این بار با بازیگران فیلمهای سینمایی، میزگردی را تهیه کنیم.اگر احساس کردید این میزگرد کمی بیش از پیش صمیمانه است دلیلش آنست که میهمانان زیر سالیان سال است که با یکدیگر دوست و همکار هستند و با هم رابطه ی صمیمی دارند. تمام این 7 بازیگر در فیلمهایی بازی کرده اند که شانس نامزدی و حتی کسب اسکار بهترین فیلم سال را دارندبخاطر همین، اگر سعی در نشان دادن خود درخلال کلمات کردند تعجب نکنید چرا که خودشان هم نیم نگاهی به اسکار بهترین بازیگر زن سال دارند.
بیش ازین وقت شما را نمیگیریم و به سراصل مطلب میرویم:

Patricia Arquette بازیگر فیلم Boyhood
Laura Dern بازیگر فیلم Wild
Reese Whitherspoon بازیگر فیلم Wild
Julianne Moore بازیگر فیلم Still Alice
Amy Adams بازیگر فیلم Big Eyes
Hilary Swank بازیگر فیلم The Homesman
Felicity Jones بازیگر فیلم The Theory Of Everything

شجاع ترین تجربه ای که بعنوان بازیگر تابحال داشتید چه موقعی بوده؟

H.Swank: برای من، حضور درفیلم Boys Don’t Cry و بازی شخصیت Brandon Teena یا Teena Brandon بود.اسم دقیقش یادم نمیاد.من با پذیرفتن اون نقش و خوندن فیلمنامه فهمیدم مسئولیت سنگینی برروی دوشمه چون داستانش واقعن از جمله تراژدی هایی بود که دوست داشتم به صادقانه ترین شکل ممکن به مخاطبم القا کنمش...شما چیکار کردید دوستان؟

>>> هشدار محتوای +18

R.Witherspoon: من نقش Cheryl Strayed رو چندوقت پیش تو فیلم Wild بازی کردم و اون شخصیت رو هم عاشقانه دوست داشتم و هم به شدت ازش بدم میومد.یکی از عالی ترین نقشهایی بود که بازی کردم فقط تنها معذلی که داشتم حضور درسکانسی بود که باید با 2 تا مرد میریختیم رو هم . من تابحال مجبور نبودم سکانس صک سی مثل........!

J.Moore: دوبه یک رو بازی کنی؟ (خنده حظار)

R.Witherspoon: من اون شب داشتم به خودم میگفتم "باورم نمیشه اون کارو انجام دادم. عجب فاحشه ای بودم تو دهه ی 90.". اون شب Laure Dern سره صحنه داشت منو نگاه میکرد که داشتم اون سکانس ص ک سی رو انجام میدادم و بعد از اتمام روزه کاری داشت بهم دلداری میداد و باعث شد باهاش کنار بیام.اون فیلم و اون سکانس،شجاعانه ترین کاری بود که تابحال انجام دادم.


Laure Dern: من فیلم Citizen Routh رو بازی کردم و اولین روزه کاری بود. Alexander Payne اولین تجربه ی سینماییش رو انجام میداد. اومد پیش من و گفت "خیله خب،ما بااین سکانس س ک ص ی شروع میکنیم و من دوست دارم با آقایی که قراره باهاش عملیات انجام بدی رو بهت معرفی کنم.". من بهش گفتم "عالیه، حالا کی قراره اون عملیات رو روی من انجام بده؟" و جواب داد "اسمش Lanceعه و ما از کاباره درحالی که مست بود برداشتیمش که بیاد فیلم بازی کنه (خنده.)". کار شروع شد و من دراولین لحظاته فیلم لخت جلوی تیم وایستاده بودم و باخودم میگفتم "عالی شد..این اولین روزه Citizen Routh عه.خدا بقیه ش رو بخیر کنه."


>> متن عادی

F.Jones: من نقش یک انسانه واقعی رو در فیلم Theory Of Everything بازی میکردم و میدونستم بالاخره یه روزی میرسه که این فردی که من نقشش رو بازی میکنم فیلم رو تماشا میکنه و چی میشه اگر از کارهایی که من تو فیلم میکنم بدش بیاد؟

http://www.8pic.ir/images/s7o9k5vrh6eo6fi1flj0.jpg
Amy، یک تصویره زیبا از تو درنقش Margaret Keane در انتهای فیلم Big Eyes دیدیم.تفکراته تو و مارگارت چقدر به هم نزدیکه؟

A.Adams: اون خیلی دختره خوبیه.همیشه آروم و درونگراست.من مطمئن نبودم که به من اعتماد کنه و درمورد خودش و زندگی شخصیش اینهمه برای من درد و دل کنه.من باعلاقه به حرفهاش گوش میکردم و هرچی میگفت رو انجام میدادم.تفکراتمون در پایان کار دقیقن مثل هم بود.

Patricia، بعد از 12 سال سپری کردن عمر درBoyhood، اولین باری که شبکه ی Sundance تیزر فیلم رو پخش میکرد چه احساسی داشتی؟

P.Arquette: بعد از اینهمه سالی که من درحال کار بودم یک صحنه ی بسیار زیبا در فیلم برای من وجود داشت و اون جایی بود که من و Ellar Coltrane نشسته بودیم و درمورد مرگ پدربزگش و ارتباط ما با افرادی که دیگه تو دنیا نیستن صحبت میکردیم. ما این سکانس رو تو فیلم نذاشتیم بقیه ی فیلم همونی بود که دیدید و چیزی ازش حذف نشد. ما فیلم رو با بودجه ی سالی 200هزار دلار ساختیم.

J.Moore: فیلم Boyhood فوق العاده بود.یک سکانسی رو خیلی دوست داشتم.اونجایی که تو بهمراه بچه ها روی میزغذاخوری نشسته بودی و بچه ها خیلی کوچیک بودن، و تو داشتی درمورد اثاث کشی به یک خونه ی دیگه صحبت میکردی.من اون لحظات محو بازیه تو شده بودم و اینکه چقدر بچه ها طبیعی و واقعی بودن، انگار بازی کردن تو فیلم تواین 12 سال بخشی از رفتارشون شده بود. سکانس بسیار عالی و بیاد ماندنی ای بود.

جولیانا، تو انتخاب های خیلی اساسی در حرفه ی بازیگریت گرفتی، مشتاقم بدونم چالش برانگیز ترین لحظاتت تواین شغل چی بوده؟

J.Moore: شاید رفتن به مراسم Golden Globe دقیقن شش هفته بعد از تولده پسرم (خنده.). من تو روزهای بعد از زایمان بودم و از ریخت و قیافه افتاده بودم. جلوی آینه به خودم میگفتم "من این لباسو دوست دارم و میپوشمش.". بعد ازینکه لباسو پوشیدم رفتم به سمت مراسم و در انتهای روز قیچی برداشتم و لباسم رو پاره پاره کردم. سردرد شدیدی داشتم و روز افتضاحی رو سپری کرده بودم. تو شغلم چالش زیادی هست ولی خب این احساس که هروقت هرجا میخام برم یه اتفاق بد واسم میوفته رو دوست ندارم.چالش برانگیزترین کار همون انتخابه لباس برای حضور درمراسم هالیوودی هستش.

خب این پاسخ، مارو مجاب به پرسیدن این سوال از بقیه کرد که "اسفناک ترین لحظه" ی حضورتون در هالیوود چه زمانی بود؟

R.Witherspoon: اون لحظاتی که کارگردان ازم میخاد یه سکانس رو جلوش انجام بدم کافیه که بد از آب دربیاد. گاهی اوقات منجر به دعوا میشه که چرا نمیتونم فلان "حس" رو از شخصیتم نشون بدم و فلان. بعضی وقتا به خودم میگم چرا اومدم تواین شغل، مجبوری که خوب باشی چون اگر بد باشی اولین نقدهایی که بهت وارد میشه از سمت تیم سازنده س بعدش مردم و رسانه ها و این خیلی وحشتناکه.

L.Dern:من اولین تجربه م تو هالیوود برمیگرده به سال 1980 و فیلم Foxes. من 11 سال سن داشتم.تو اون کارScott Baio هم حضور داشت و بازیگر دوست داشتنی ای بود. یادمه وقتی داشت تو اتاق گریم آقایون لباسش رو میپوشید داشتم نگاهش میکردم.هیکل خیلی باحالی داشت.میدونستم اگه همونجا احساسم رو بهش بروز بدم تا ابد عاشقم میشه، اون اولین فرصته من برای بازیگری حرفه ای شدن بود. دوست داشتم Scott Baio منو ببینه که دوسش دارم. ولی خب خیلی سخت و وحشتناک بود که بخام بهش نزدیک بشم.
اون اوایل خیلی باهم خوب بودیم ولی بعدش دیگه ندیدم چی شد و کجا رفت و خبری ازش ندارم تابه امروز.

"سخن مترجم: واالله ما 11 سالمون بود جلوی پنکه مینشستیم داد میزدیم تا ارتعاشات صدامون رو بشنویم:|"

پاتریشیا و لائورا، شما هردوتاتون توی یک خانواده ی بازیگر و هالیوودی به دنیا اومدین و خوبی ها و بدیهای زندگی رو بهتون یاددادن، درمورد خانواده تون برامون بگید.

P.Arquette:پدرم (Lewis Arquette) به اندازه ی کافی برای بزرگ کردن 5 تا بچه ش مشکل داشت و من بهش سخت نمیگرفتم.اون همه کاری برای بزرگ کردن ما میکرد و ماعاشقش هستیم.وقتی به پدر مادرم گفتم میخوام بازیگر بشم، انگار یه آب سرد ریخته باشم روشون. خونواده ی ما همیشه محیط آرومی برای درس خوندن و بقیه ی امورات اعضای خانواده ایجاد میکردن.

L.Dern:پدر مادره من هم بعدازینکه فهمیدن من قصد دارم به حرفه ای پا بزارم که توش ممکنه هرلحظه بدبخت بشی،‌خیلی ناراحت شدن ولی به روی خودشون نیاوردن.ولی بزرگترین هدیه ی زندگیم(اشاره به Arquette) این بود که منم مثل تو بزرگ شدم و سعی کردم مسیری که برام هموارش کردن رو به سرعت طی کنم.

بعضی هاتون که اینجائید، بچه دارید. اگر یک روز بچه هاتون بگن دوست داریم بازیگر بشیم شما چه جوابی بهشون میدین؟

R.Witherspoon: این شغله ما فوق العاده س.حسی که من بعد از انجام فیلمها دارم مثل این میمونه که تمام جهانو دیدم.من با آدمای فوق العاده ای آشنا میشم. فکر تجربه ی این کارها تا قبل از اتمام دانشکده داشت دیوونم میکرد ولی من صبرکردم تا فارغ التحصیل بشم بعد بهشون فکرکنم. من تابه امروز زندگیه خیلی عالی رو پشت سرگذاشتم.فراز و فرودهای زیادی داشته زندگیه من ولی همیشه امیدوار به آینده قدم برمیداشتم. من به حرف دل خیلی ها گوش دادم و خیلی ها وقتشون رو به من دادن تا براشون درد و دل کنم.این محبتی که بین من و زندگیم هست،تنها کاری بوده که دوست دارم حفظش کنم.
حالا اگر بچه هام بخان این کارها رو انجام بدن پس به اندازه ی کافی شجاعت کسب کردن و من بهشون بابت اینکار افتخار میکنم. فکر کردن به سختی های بازیگری خیلی روحیه ی سفت و سختی میخاد ولی من بشخصه تابحال درشکست دادن مشکلاتم به قدر کافی قوی بودم ولی به هرحال فکر نمیکنم که بچه هام به بازیگری علاقه مند باشن. فعلن باید صبرکنیم و تماشا کنیم تا سرنوشت چی واسشون رقم میزنه.

J.Moore: بچه های من سن زیادی ندارن.من خیلی به فکرشونم.ترس ازینکه بخاطر خام بودن و جووونیشون نتونن درست با مسائل زندگی کنار بیان منو میترسونه.بچه های آمریکایی وقتی به سن و سال دبیرستان و دانشگاه میرسن تقریبن اکثرشون هیچ هدفی رو تو زندگی نمیبینن.پسره من تابستون امسال به یک گردش از سوی مدرسشون رفته بود و بعد از چندروز اومد خونه و بهم گفت "مامان،هیچ کس هیچ نظری درمورده زندگی کردن نداشت." . من بخاطر این مساله نگرانم.نه فقط به خاطر پسره خودم.برای همه ی هم سن و سالهاش که خودشون رو تو دنیا گم کردن و بدون هدف، زنده میمونن.
همین که بچه هام به یک هدف برای زندگی برسن، برای من کافیه، حالا این هدف بازیگر بودن باشه یا هرچیزه دیگه ای.

Reese،تو بعنوان یک تهیه کننده و بازیگر در فیلمهای Gone Girl و Wild سال موفقی رو سپری کردی. دراین سالها بسیاری از بازیگرا بعنوان شغل دوم، تهیه کننده میشن ولی درصده کمی از اونها به موفقیت میرسن.علته این موضوع چیه؟

R.Witherspoon:من از زبان بقیه ی مردم حرف نمیزنم درمورد این موضوع.چیزی که خودم اعتقاد دارم رو بیان میکنم.سه سال پیش بود که پروژه ی Wild به من پیشنهاد شده بود و دراوایل کار فکر میکردم حضور دراین کار یک دیوانگیه محضه ولی به خودم گفتم من بااینهمه انرژی اگر نخام دست روی همچین کاری بزارم، چه کسی شجاعتش بیشتر از منه و میتونه بیاد این نقش رو بازی کنه؟ این شد که تصمیم گرفتم بیام تو Wild حضوره فعالی داشته باشم.از طرفی دوست داشتم برای بازیگر های دیگه فرصت شغلی ایجاد کنم، بخاطر همین سبک سنگین کردم و تصمیم گرفتم به تیم تهیه کنندگی Gone Girl خودم رو معرفی کنم. من برای این دو فیلم از پول خودم مایه گذاشتم و به این جمله که مردم میگن "پولت رو الکی خرج نکن" در بعضی مواقع اعتقاد ندارم.
کتاب های Wild و Gone Girl دو اثری بودن که فیلمهاشون به مراتب عالی تر از خودشون دراومد و همین برای من کافیه که بدونم کاره درست رو انجام دادم.

بعد ازینکه تهیه کننده ی Gone Girl‌شدی، علاقه ای به بازی کردن درش هم داشتی؟

R.Witherspoon: من همیشه خودم رو برای حضور بعنوان بازیگر در فیلم آماده نگه میداشتم. وقتی David Fincher میگه میخام یه فیلم بسازم بهترین کاری که میتونید بکنید اینه که یه جا بشینید و بگید "هر کاری بگی من اطاعت میکنم." من به فینچر گفتم دوست دارم تو فیلم بازی کنم ولی اون در طی یک مکالمه ی طولانی به من اثبات کرد که من برای این کار مناسب نیستم و من هم به نظرش احترام گذاشتم و قبول کردم درحده توانم، بعنوان تهیه کننده به تیم کمک کنم.

مشهور بودن چه تاثیری برروی زندگی شخصیتون گذاشته؟

H.Swank:من بعد از اون سالی که Boys Don’t Cry رو بازی کردم مسیره زندگیم عوض شد. الان 15 سال از ساخت اون فیلم میگذره و من هنوز هم دارم با تاثیراتی که فیلم برروی زندگیم گذاشت اموراتم رو میگذرونم.شاید اگر دراون فیلم بازی نمیکردم مثل خیلی از جوون های دیگه تو اون سال مسیره زندگیم به سمت تباهی میرفت. اون فیلم من رو مشهور کرد ولی من نگرانه مشهور بودنه خودم و اثراتش برروی زندگیم نیستم، نگران اینم که اگر به من فرصت دیده شدن داده نمیشد الان کجا بودم و چیکار میکردم.

P.Arquette: من و خواهرم هم سن و سالیم.(اشاره ای به دوقلو بودن نشده.). ما جزو افرادی بودیم که در دهه ی 80 به دنیا اومدیم.تواون موقع هرلحظه ممکن بود یه نفر شمارو بااسلحه بکشه،همه جا خطرناک بود و مردم به طرز وحشتناکی مالیخولیا داشتن و فقط دوست داشتن به شما گیر بدن.حالا تواین دنیای خشن من و خواهرم بزرگ شدیم و خب خداروشکر فرصت برای زنده موندن داشتیم. اینکه آیا کسی برای موفقیت دستمو میگیره یانه و اینکه آیا کسی من رو به همین شکلی که هستم دوست داره یانه مهم ترین سواله دورانه جوونیم بود تااینکه پام به بازیگری باز شد و به نوعی به جوابه مهم ترین سواله زندگیم رسیدم.رسیدن به این جواب برای من خیلی مهم بود.حتی اگر مشهور نمیشدم باز دوست داشتم یک نفر درموفقیتم سهیم باشه.

>>> هشدار متن +18

یک سواله زنونه بکنیم ازتون. نظرتون درمورده این موضوع که چندوقت پیش کامپیوتر جنیفرلاورنس هک شد و عکس های خصوصیش تو فضای مجازی پخش شد چیه؟ این بلا سره خیلی از بازیگرای دیگه هم اومده.نظرتون دراین باره چیه؟

P.Arquette: من نظرم اینه که این موضوع نباید اینقدر بزرگ میشد.هیچ چیزه منحرف کننده ای درباره ی دو عاشق و زندگیه خصوصی (ص ک سی)شون وجود نداره.همه چیز عادیه. از اولین روزه تاریخ عشق بین زن و مرد وجود داشته.اینکه من با یک نفر صکس میکنم اصلن منحرف کننده نیست ولی این که بخام به نحوی تو زندگیه خصوصیه دیگران سرک بکشم و عکس های لختیشون رو به بقیه نشون بدم یک ناهنجاری در جامعه به وجود میاره.

من سره این موضوع ساعت ها در توئیتر مشغوله بحث و جدل با ملت بودم.خیره سرمون داریم ارزشهای اجتماعی رو به بچه هامون یاد میدیم.چندین و چند خانوم اومدن توی اکانته توئیترم و به من حمله کردن که جنیفر لاورنس یا هر بازیگره دیگه ای نباید اون عکس هارو از لحظات معاشقه ش میگرفت.من ازین موضوع که عکسها دراینترنت پخش شدن دفاع نمیکنم و به عنوان یک "چیزه منفی" به بچه هام یاد میدمشون که نباید تو زندگیه خصوصی و حریم شخصی بقیه تجاوز کنن ولی این رو هم یاد میدم که دوست داشتن یک نفر نه تنها خلافه مقررات نیست بلکه یک نیازه اجتماعی و روانیه.

متاسفانه رسانه ها به جای اینکه مساله رو حل کنن ، درحاله پاک کردنش هستن و همه ی انگشت های اشاره به سمت جنیفر و معشوقه ش برگشته و اون افرادی که قانون رو زیر پا گذاشتن و کامپیوترش رو هک کردن به راحتی بین ما زندگی میکنن.

H.Swank: احسنت، من بااین حرف ها موافقم!

>>> متن عادی

نقش خاصی مد نظرتون هست که بخواید بازیش کنید؟؟

J.Moore:الان بازی کردن توهرفیلمی یک ریسکه.به شما چند صفحه ازمتن که مربوط به شخصیتتونه رو میدن و میگن بعد از مطالعه بهمون بگو هستی یا نه.شما میخونید و بعد ازتموم شدنه همون چندصفحه به خودتون میگید عجب نقش عالی ایه ولی بعد ازینکه فیلمنامه ی کامل میاد دستتون میبینید فیلم ارزش بازی کردن نداره. من خودم به شخصه دنباله نقش هایی میگردم که سروته داشته باشن و وسطه فیلم با دلایل مزخرف از فیلم خارج نشن.

A.Adams: من خیلی تلاش کنم همون نقشی که کارگردان میخاد رو ایفا کنم.یعنی مهم نیست شخصیتتون منفیه یا مثبت،همین که درست باهاش ارتباط بدم خودم رو ویک تصویر منسجم از ذهنیت کارگردان ونویسنده به بیننده نشون بدم کافیه برام.

چرا قبول کرده بودی که نقش Sarah Palin رو تو فیلم Game Changes بازی کنی؟

J.Moore:بخاطر داستانه فوق العاده ی فیلم.

A.Adams:مرسی که با شجاعت نظرتو گفی.بنظره منم اون فیلم عالی بود.

J.Moore:من اشاره به داستانه فوق العاده ای که برای شخصیتم نوشته بودن کردم.داستانه فیلم رو خودتون باید ببینید ونظربدید.من متن رو خونده بودم و بدون فکرکردن رضایتم رو برای حضور درفیلم اعلام کردم.خودم هرروز به کارگردان زنگ میزدم که "نوبته من نشده بیام تو فیلم؟"

R.Witherspoon:تو (اشاره به J.Moore)کارهای خیلی شجاعانه ای رو بازی کردی.من یک سوال ازت دارم. من درمورده تمام فیلمهایی که توبازی کردی فکرکردم. من درمورده "Boogie Nights و اسم چندین فیلم دیگر" فکرکردم.من خودم خیلی از پروژه هایی که تو بازی کردی میترسم چون واقعن انرژی خیلی زیادی رو میطلبه.سواله من ازتو اینه که خودت استرس و فشاره عصبی روت نیست وقتی اینهمه فیلم بازی میکنی؟

J.Moore:من درکناره هالیوود در تئاتر های زیادی هم بازی میکنم.راستشو بخواید استرس تئاتر بازی کردن بسیار زیادترازفیلمه.من تقریبن همیشه قبل از رفتن برروی سن و اجرای تئاتر تمامه تن و بدنم میلرزه و وحشت سراسره وجودم رو فرامیگیره ولی تو فیلمهااینطور نیستم. من یک زمانی بخاطر همین ترسیدن های مکرر پیش یک روانشناس رفتم و اون به من گفت "یک احساس نمیتونه تورو بکشه." و همینطورم شد و من هنوز زنده ام.
من درفیلم بازی کردن ترسی ندارم ولی تئاتر تا دلتون بخاد ترس و استرس دارم. چیزهایی که واقعن من رو میترسونن جدای بازیگری درتئاتر، یه دونشون اسکی روی یخه،دومیش وقتی تو یک چیزه سریع میشینم حالا قطار باشه یا ماشین، هرچیزی که سریع بره منو میترسونه. مورده بعدی ترس از اینه که یه نفر منو هل بده و من نقش بر زمین بشم و یک آن ضربه ی مشتی به دهنم وارد بشه و دندونم رو بشکنه.


اگر بخواید به عقب برگردید، زمانی که 20 ساله بودید؛ چه نصیحتی به خودتون میکردید؟

F.Jones:من کل زندگیم رو صرف یادگیریه این مساله که بتونم توفیلم گریه کنم، کردم.فکرمیکنید آسونه ولی برای یک بازیگره زن خیلی سخته.اگر به 20 سالگیم برگردم تامیتونم خودم رو میزنم تا اشکم دربیاد چون میدونم وقتی تو متن نوشته "گریه"، باید به هرطریقی هست اشک از چشمام سرازیر بشه.

L.Dern:معلم کلاس سوم دبیرستانم آقای White بهترین نصیحته تاریخ رو بهم کرد "سرت تو برگه ی خودت باشه." وتاامروز من به این حرف گوش دادم.

>>پایان!!




http://picoup.ir/images/71953150425817032196.png
>> هفته ی بعد استراحت

vA hid
11-28-2014, 12:43 PM
"سخن مترجم: واالله ما 11 سالمون بود جلوی پنکه مینشستیم داد میزدیم تا ارتعاشات صدامون رو بشنویم"
:Smiley14: واقعاً خوب گفتی


ولی جداً مشخصه خیلی برای تاپیک زحمت میکشین. هم ترجمه ی متن به این بلندی کار پرزحمت و وقتگیری ـه، هم این همه علامت گذاری و تغییر رنگ و بُلد کردن که توی نگارش متن استفاده میکنین تا خوندن این متن طولانی جذابتر و دلپذیرتر بشه.
خسته نباشید :Smiley41::Smiley17::Smiley41:

hadi2006mi
11-28-2014, 01:46 PM
یک مصاحبه خواندنی و شیرین و زیبای دیگه به همت دوست عزیزمون محمد انزلیچی که باز هم دنیای ذهنی بازیگرهای رو و دغدغهای روحی و ترسهاشون رو با ترجمه خوبش برای ما تصویر کرد دو تا جمله خوب تو این مصاحبه گیرم اومد یکی اینکه یک احساس باعث کشتنت نمیشه ویکیم سرت رو برگه خودت باشه که با تیزهوشی مترجم بخوبی نمایان شده بود یک پیشنهاد داشتم البته میدونم کار خیلی سختی هست یکی از مشکلاتی که من درخوندن این مصاحبه ها دارم وقتی اسم کسی در متن اورده میشه من مجبورم برم بالای صفحه ببینم و یادم بیاد قیافش چه شکلی هست اگر میشد بجای اسم بازیگرها عکس کوچکی کار میشد مشکل ادمهای کم حافظه ای مثل منم برطرف میشد البته میدونم با توجه به امکانات ویرایشی سختی که وجود دارد نیاز به کار فراوانی دارد به هر حال این یک پیشنهاد هست وگرنه متنها اینقدر قدرت و شیرین هست که خواننده جذب حرفها میشود ممنون وسپاس فراوان

anzalichi
11-28-2014, 02:43 PM
:Smiley14: واقعاً خوب گفتی


ولی جداً مشخصه خیلی برای تاپیک زحمت میکشین. هم ترجمه ی متن به این بلندی کار پرزحمت و وقتگیری ـه، هم این همه علامت گذاری و تغییر رنگ و بُلد کردن که توی نگارش متن استفاده میکنین تا خوندن این متن طولانی جذابتر و دلپذیرتر بشه.
خسته نباشید :Smiley41::Smiley17::Smiley41:

کل ترجمه یک طرف، این ویرایش پدره آدمو درمیاره :d




یک مصاحبه خواندنی و شیرین و زیبای دیگه به همت دوست عزیزمون محمد انزلیچی که باز هم دنیای ذهنی بازیگرهای رو و دغدغهای روحی و ترسهاشون رو با ترجمه خوبش برای ما تصویر کرد دو تا جمله خوب تو این مصاحبه گیرم اومد یکی اینکه یک احساس باعث کشتنت نمیشه ویکیم سرت رو برگه خودت باشه که با تیزهوشی مترجم بخوبی نمایان شده بود یک پیشنهاد داشتم البته میدونم کار خیلی سختی هست یکی از مشکلاتی که من درخوندن این مصاحبه ها دارم وقتی اسم کسی در متن اورده میشه من مجبورم برم بالای صفحه ببینم و یادم بیاد قیافش چه شکلی هست اگر میشد بجای اسم بازیگرها عکس کوچکی کار میشد مشکل ادمهای کم حافظه ای مثل منم برطرف میشد البته میدونم با توجه به امکانات ویرایشی سختی که وجود دارد نیاز به کار فراوانی دارد به هر حال این یک پیشنهاد هست وگرنه متنها اینقدر قدرت و شیرین هست که خواننده جذب حرفها میشود ممنون وسپاس فراوان

هر چند سخته ولی ممکنه.... ایشالله میزگردهای بعدی هم اسم میزارم هم عکسشون رو...:Smiley35:

مرسی از محبت های دوستان...!!:Smiley17:

anzalichi
12-05-2014, 10:10 PM
بعد از 1 هفته استراحت:Smiley36:، میریم که داشته باشیم:

http://www.8pic.ir/images/vce8yv2ro78g5ybebbcp.jpg
Tom Moore خالق انیمیشن Song Of The Sea
Travis Knight خالق انیمیشن Boxtrolls
Jorge Gutierrez خالق انیمیشن The Book Of Life
Dan Lin خالق انیمیشن The Lego Movie
Bonnie Arnold خالق انیمیشن How to Train Your Dragon 2
Don Hall خالق انیمیشن Big Hero 6



هادی عزیز و بقیه ی کسانی که دوست داشتن علاوه بر اسم افراد،عکسهاشون رو هم بزارم؛ بدانید و آگاه باشید:d که هم عکسهاشون موجوده هم بنده مشکلی با گذاشتنشون ندارم ولی با خودم دودوتا چهارتا کردم دیدم اگه اینکارو بکنم پست بی ریخت میشه!!:Smiley35: بخاطره همین دیگه بخونید و راضی باشید :d پنج شنبه ی بعد منتظر این میزگرد باشید... همین :Smiley69:

anzalichi
12-11-2014, 12:32 PM
http://www.8pic.ir/images/0escsf5xykajge57gqtr.jpg



انیمیشن و کارتون های بچگانه و تماشای آنچه عرضه میکنند، همیشه جزو یکی از تفریحات مهم مردم درسراسر جهان به شمار میرود.ضریب موفقیت یک انیمیشن به یک فیلم بسیار بالاست.اگر به آمار باکس آفیس نگاهی بیفکنید خواهید دید که بعنوان مثال انیمیشنHow to Train Your Dragon2 توانست تااین لحظه 619میلیون دلار فروش کند و این رقم بسیار بالاتر از بودجه ی ساخت این انیمیشن است یعنی سود خالص که به سمت جیب های سازندگان رفته است. درمثال دیگر انیمیشن The Lego Move را شاهد هستیم که توانست 468میلیون دلار فروش کند و سازندگان خود را شادمان سازد؛ پس وقتی با سازندگان این عناوین صحبت میکنیم احساس نکنید که چیزی از سازندگان فیلم ها و سریالها کم دارند و بالعکس نشان داده اند که ساختن یک انیمیشن به مراتب کار سخت تری نسبت به ساخت یک فیلم سینمایی است.

بااین ذهنیت به سراغ جمعی از سازندگان بهترین انیمیشن های سال 2014 رفتیم و برای برگزاری این میزگرد عمارت The Fig House لس آنجلس را در تاریخ 5 نوامبر رزرو کردیم و میهمانان خودمان را به آنجا دعوت کردیم :


Tom Moore خالق انیمیشن Song Of The Sea
Travis Knight خالق انیمیشن Boxtrolls
Jorge Gutierrez خالق انیمیشن The Book Of Life
Dan Lin خالق انیمیشن The Lego Movie
Bonnie Arnold خالق انیمیشن How to Train Your Dragon 2
Don Hall خالق انیمیشن Big Hero 6



http://www.8pic.ir/images/sou92kx8ktbaej77xp3q.jpg


Tom Moore
Travis Knight
Jorge Gutierrez
Don Hall
Bonnie Arnold
Dan Lin





سال قبل،انیمیشن Frozen تمام جهان رو تحت تاثیر خودش قرار داد و تونست 1 میلیارد و 300میلیون دلار فروش کنه. این موفقیت، چه درسی به شما یاد داد؟

Bonnie Arnold: من یک قوت قلب عالی پیدا کردم و یک احساس که بهم میگفت بهتره یه کم به دخترا اهمیت بدم تو انیمیشن هام.این چندساله بیشتر انیمیشنها شخصیت اصلیشون پسر بوده و دخترا مظلوم واقع شدن.من سعی کردم تا به دنبال راه حلی باشم که بعد از ساخت انیمیشنهای بعدیم، هردو قشر (پسر و دختر) رضایت کامل داشته باشن.

Don Hall: (خطاب به Bonnie Arnold)؛ این همه آدم در سراسره دنیا کارتونی که ساختی رو تماشا کردن و انصاف داشته باشیم تمامش مربوط به دخترا نبود و جنس مذکر هم توش نقش داشت. اگر فقط به یک قشر اهمیت میدادی مطمئن باش که این مقدار پولی که براتون به ارمغان اومده رو نمیتونستید داشته باشید. مردم حتما یه چیزی تو انیمیشنت دیدن که واسش پول دادن و به بقیه معرفیش کردن.

Dan Lin:انیمیشن Frozen‌به من یاد داد که تاچه اندازه یک موسیقی متن عالی میتونه درفروش و موفقیت یک اثر دخیل باشه.

Tom Moore: اون اوایل که تازه Frozen اکران شده بود من تو بلژیک بودم.یادمه یه روز تو فرودگاه منتظر هواپیما بودم که یک دختر بچه رو دیدم که لباس شاهزاده هارو پوشیده بود و تو اتاق انتظار میدوئید و آهنگ “Let It Go” رو میخوند و همه داشتیم بهش نگاه میکردیم و میدونستیم ماجرا از چی قراره (اشاره به اتفاقات انیمیشنFrozen).

Bonnie Arnold: دختره من الان 20 سالشه.از نسلیه که با کارتونهایی نظیر "دیو و دلبر" و "پری دریایی" بزرگ شدن و وقتی فهمید من یک انیمیشن دخترانه ی موفق ساختم بسیار خوشحال شد.

Travis Knight:نکته ای که انیمیشن سازها و کارگردانهای تلویزیون و سینما باید بهش برسن و توجه کنن اینه که بعضی مواقع ما هرچه قدر هم عالی باشیم نمیتونیم یه شاهکار مثل Frozen رو با سبک و سیاق خودمون بسازیم و نیازی نیست که اینکارو بکنیم.تنها توجه ی ما باید برروی خلق ایده های تازه باشه.یاد یه جمله از John Lennon افتادم که میگفت "حقیقت رو چاشنی کارت قرار بده و سعی کن چیزی بفروشی که از نظره احساسی به واقعیت نزدیک باشه و درانتها مهم نیست چندنفر اون چیزی که ساختی رو خریدن، مهم اینه که تو ساختیش و ماله توئه، در غیراینصورت چیزی که خلق کردی تهی و پوچ خواهد بود." و حالا عقیده ی من اینه که سازندگان Frozen به این نکته رسیدن و ددقیقن طبق همین دستورالعمل بود که به موفقیت رسیدن.

فیلم های سینمایی،کتاب های پرفروش یا حتی عروسک های دوست داشتنی پشت ویترین مغازه ها ایده ی ساخت کارتونهای زیادی هستن ولی شما بایک ایده ی خام و فکر جدید دست به خلق انیمیشن های مبتکرانه ای زدید. برای ساخت آثارتون از چه چیزهایی الهام میگیرید؟

Don Hall: من ایده ی اولیه ای که داشتم این بود که برگردم به دوران کودکیم.من عاشق دیدن انیمیشن و خوندن کامیک بوک بودم و عاشق این بودم که یه روز این دوتارو بهم ترکیب کنم. موقع ساخت انیمیشن Winnie the Pooh خیلی پایبند به این عقیده بودم ولی خب اون جور که خودم میخواستم حس نوستالوژی داشته باشه برام نشد و بالاخره ایده ای که دنبالش بودم رو تو استودیوی Marvel و کامیک بوک جدیدشون یعنی Big Hero 6 پیدا کردم و داستانی که توش نوشته شده بود "کودکی تنها عزیز خود که برادرش است را ازدست میدهد و تنها کسی که برایش باقی میماند رباتی است که باتمام وجود در صدد پر کردن جای خالی برادر بزرگتر کودک است." به دلم نشست و دوست داشتم تا این رو تبدیل به انیمیشن کنم.

Travis Knight: من حدود 10 سال پیش رمانی از Alan Snow تحت عنوانHere Be Monsters خوندم و ازهمون موقع ایده ی ساختش داشت دیوونم میکرد. وقتی شما میگید ساخت انیمیشنتون 3 یا 4 سال طول کشیده من باید به شما بخندم چون چیزی که من ساختم یک پشتوانه ی 10 ساله پشتشه و من تواین چند ساله سعی میکردم تو زمینه ی انیمیشن سازی تجربه کسب کنم تا بتونم انیمیشنی قابل تحسین بسازم.
چیزمنحصر به فردی که درمورد کتاب Alan Snow وجود داره اینه که به زبان کودکان بسیار نزدیکه و ادبیات استفاده شده توش دقیقن مناسب سن و سال زیر 14 ساله. مثل قصه هایی که از Charles Dickens و Roald Dah میخوندیم و همه با لحن بیانشون آشنائیم که چقدر کودکانه و لطیف نوشته شدن. ایده های اولیه ی Boxtrolls‌رو بعنوان یک پیش درآمد در انیمیشن های ParaNorman و Coraline‌پیاده کردیم و منتظر بازتاب ها بودیم و فهمیدیم که داریم کارمون رو درست انجام میدیم.الان من و دو کارگردان دیگه ی اثر یعنی Tony Stacchi و Graham Annable پخته تر از قبل تونستیم به مرحله ای برسیم که به افکارمون تجسم ببخشیم و خودمون رو جای پدر برای تمام بچه های دنیا بزاریم و چیزی که دوست دارن رو بهشون هدیه بدیم.

همونطور که گفتم ما برای ساخت این کارتون "Boxtrolls" تقریبن 10 ساله که برنامه ریزی کردیم و مثل یک ساختمان؛ از مصالحش در کارتون های دیگه استفاده کردیم و با آزمون و خطا بهترین مصالح رو گردآوری کردیم و حالا وقتشه که روی هم بچینیمشون و یک ساختمون درجه یک تحویل مشتری بدیم. کاره ما خیلی سخته. ما هفته ها و روزها از خانواده هامون دوریم و مشغول ساخت انیمیشن هم باید حواسمون به خانواده باشه هم تمرکز کنیم روی چیزی که میسازیم. شاید کارتون ما درنگاه اول تخیلی به نظر بیاد ولی دقیقن چیزیه که نسل امروزه آمریکا در توصیفش به قشر کودک و ایجاد ارتباط با بزرگسال کمبود داره و ما اومدیم جلوی این کمبود رو بگیریم.



http://www.8pic.ir/images/sbzj8u3ion8re03wjth2.jpg


تام، درمورد ادبیات "فولک لُر" ایرلند چی داری بهمون بگی؟
Tom Moore: جرقه ی ساخت Song Of the Sea مثل همون توضیحاتی بود که الان تراویس بهش اشاره کرد. پسر من 10 ساله بود که تصمیم گرفتم یک اثره ماندگار یا یک شاهکار بسازم. الان پسرم 18سالشه و دانشگاه میره.این سنی که از پسرم گذشته به شما نشون میده که چقدر ساخت این اثر طول کشیده. با خانواده برای تعطیلات به سواحل غربی ایرلند مسافرت کرده بودیم و هوا بسیار سردبود. من اون روزها داشتم کارتون The Secret Of Kells رو میساختم و پسره 10 ساله ی من نگاهش به افق خیره شده بود. لاشه های باقی مونده از کشتی های ماهیگیری که دیگه توشون ماهیگیر نبود براش سوال شده بود.
ما شب رو در خونه ی زنی تنها که همون حوالی زندگی میکرد گذروندیم.پیرزن برامون قصه ای درمورد یک ماهیگیر تنها تعریف میکرد که بخاطر تعداد کم ماهی هایی که میگرفت و درآمد کمی که داشت زندگیش خیلی سخت میگذشت. اون پیر زن میگفت کهقایق های شکسته که سراز آب بیرون میارن در باور مردم ایرلند نمادی از ارواح ماهیگیرهایی ان که به خونه برنگشتن و تو دریا گم شدن.
همین داستان که پیرزن برامون تعریف کرد جرقه ای بود برای تحقیق کردن بیشتر درمورد داستانهای محلی ایرلند و این موضوع ماهیگیر ها و درکنار ساخت The Secret Of Kells یک وقت آزاد برای کارکردن روی این موضوع باز کنم. داستان نوشتن رو شروع کردم و اسم شخصیت اصلی رو Ben گذاشتم. اسم پسره خودم هم Ben عه. سال ها میگذشت و به شمع های کیک تولد پسرم اضافه میشد و قد و هیکلش درشت تر میشدن و من درطی این سالها داشتم پسرم رو نقاشی میکردم.

Bonnie، تو امسال چیزی که سال قبل ساخته بودی رو ادامه دادی. برامون درمورد قسمت دوم "How to Train Your Dragon" بگو. برای ساخت قسمت دوم از چه چیزی الهام گرفتی؟

Bonnie Arnold:این دونسخه ای که ساخته شده براساس کتابی بود که از Cressida Cowell خونده بودمش.ایشون یک نویسنده ی بریتانیایی هستن و 12 رمان بهم پیوسته از اژدها و این چیزهای خیالی نوشته که ما تابحال دوتا از رمانهاش رو تبدیل به کارتون کردیم.این معنیش این نیست که قراره 12 نسخه ازین انیمیشن رو بسازیم. بعضی مواقع یک کتاب انقدر عالیه که باخوندنش احساس میکنید دارید یک فیلم تماشا میکنید و بعضی مواقع باید توش کمی تغییر ایجادکنید تا به این حس برسید.
شماره ی 1 این انیمیشن خیلی موفق بود و ما خیلی خوش شانس بودیم.مدیر بخش انیمیشن استودیوی DramWorks جلسه ای با Dean DeBlois (یکی از کارگردانهای کارتون) برگذار کرد و گفت که بیاید این کارتون رو ادامه بدیم و قرار براین شد که یک سه گانه ازین عنوان بسازیم و درانتهای این سه گانه هیکاپ "شخصیت کارتون" و اژدهاش 5 سال تفاوت سنی با نسخه ی اول خواهند داشت و این بلا برسر بقیه ی شخصیتهای کارتون میاد.

Jorge، درکارهای قبلیت روابط شخصیت و تاثیرشون برکارهات مشهود بود. این اتفاق برای انیمیشن The Book Of Life هم افتاده؟

Jorge Gutierrez: الان 14ساله که سعی میکنم بعضی لحظات تلخ و شیرین زندگیم رو وارد کارهام کنم. "روز اموات" یک اتفاق بسیارمهم درزندگیه منه. من در روز اموات ، ازدواج کردم. من افراد زیادی از دوست و فامیلهام رو ازدست دادم.وقتی کودک بودم،دوستم رو از دست دادم و همین روز اموات باعث شد ارتباطم رو باهاش تاامروز حفظ کنم و همین باعث شد تا تصمیم بگیرم به دنیا یک هدیه بدم. جایی که من ازش میام ، کشور مکزیک، درسراسر رسانه و جهان به مکانی بی قانون و خشن ازش یاد میشه. من دوست داشتم به جهان نشون بدم که حتی تو کشوره من هم زیبایی یافت میشه.

وقتی این ایده رو تو مکزیک مطرح کردم همه میگفتن "نه" و در رو محکم به روی من میبستن. بعد از مدتی که ناامید شده بودم یک استودیوی خصوصی در تگزاس به اسم ReelFX قبول کرد تا ازم حمایت کنه و یک شانس بزرگ بهم بده. چندی نگذشت که Guillermo del Toro تهیه کنندگی اثر رو برعهده گرفت. کارتون The Book Of Life ازون دسته کارهاییه که به آسونی نمیتونید بسازیدشون. کارتون درمورد "روز اموات" عه. شاید اگر درخارج از خاک مکزیک درمورد این روز در مکزیک با مردم صحبت کنید همه یاد زامبی ها بیوفتن یا فکر کنن این انیمیشن خیلی ترسناکه و خشونتش زیاده ولی به شما تضمین میدم که تاجایی که ممکن بود برای ساخت این اثر سختی کشیدیم و قول میدم که یک عنوان متفاوت در سبک انیمیشن رو به شما عرضه کردیم.

تمام چیزهایی که باعث شده الان مردم از انیمیشن من خوششون بیاد دقیقن همون چیزهاییه که یه زمانی میگفتن اگر ازشون توکارتون استفاده کنم همه متنفر میشن ازش... تمام کارتون الهام گرفته از سبک Orpheus(استفاده از موسیقی به جای کلمات برای رساندن مقصود.) هستش ومن عاشق داستان تعریف کردنم. انیمیشن من مثل هنرمند تازه کاریه که هیچکس به سمتش نمیره و نقاشی هاش رو نگاه نمیکنه ولی همین به نقاش هنرمند این اجازه رو میده که ناشناخته هارو تجربه کنه و یک اثر جادویی بطوری که هر بییننده ای رو محسور کنه ؛ به وجود بیاره.

من برای ساخت یک اثر درمورد مکزیک باید مکزیک رو ترک میکردم. هرچقدر این کارتون برای شما بزرگ باشه، برای من خیلی خیلی بزرگ تر به حساب میاد . بااینکه خودم ساختمش ولی تابحال هربار نگاهش کردم گریه کردم.
این کارتونی که من ساختم رو به پدرم تقدیم میکنم و دوست دارم یه روز که به مکزیک برگشتم بشینم باهاش تماشاش کنیم. پدرم معمار نقشه کشه و دوست نداشت من وارد پیشه ی کارتون سازی بشم.پدرم فردیه که سنت گراست و دوست داره که منم مثل اون باشم. بچه بودم، هروقت بیکار میشد پیشم مینشست و من رو بغل میگرفت و من عاشق لحظاتی بودم که با پدرم اینکارو میکردیم و بهم میگفت "خورخه، این بهترین گفت و گویی بود که باهم داشتیم." و من (همراه با گریه) دلم برای پدرم تنگ شده.

Dan، وقتی کمپانی Warner Bros اعلام کرد که میخاد یک انیمیشن از LEGO ها بسازه خیلی ها خم به ابرو آوردن و گفتن نباید این اتفاق بیوفته. تو چطور برنامه ریزی کردی که این کارتون رو بسازی؟

Dan Lin: خیلی طول کشید تا به خودم بیام.راستش رو زمانی که تصمیم به ساخت این کارتون رو گرفتم پسرم 5 سالش بود و تا دلتون بخاد دور و برش عروسک های LEGO ریخته شده بود و منم تو اوقات بیکاری با پسرم و عروسک هاش بازی میکردم.5سال طول کشید تا این انیمیشن رو بسازم. من از پسرم و بزرگ شدنش الهام گرفتم و کارتونم رو ساختم.وقتی با دقت "خونه سازی" بازی میکرد و قطعات رو کنارهم میچید مینشستم و نگاش میکردم و از ایده ی اون برای ساخت انیمیشن خودم استفاده میکردم. دنیا رو از نگاه پسرم میدیدم و بازسازیش میکردم.
نویسنده و کارگردان های دیگر انیمیشن The Lego Movie یعنی آقایان Chris Miller و Phil Lord بهم میگفتن "هی دن، ما قرار نیست یک جامعه از عروسک های لگو رو کنارهم بزاریم و تو یه کارتون نشونشون بدیم. ما دوست داریم چیزی که در نهایت به مردم عرضه میکنیم برای تمام سنین هیجان انگیز و فرح بخش باشه. ما یک داستان عاشقانه رو با عروسک ها تعریف میکنیم. ازون مدل داستانهای عاشقانه که وقتی بچه بودیم بین خودمون و عروسک هامون اتفاق میوفتاد."

Jorge، درمورد باکس آفیس و فروش جهانیه کارتون و بازتاب بیننده ها نظرت چیه؟

Jorge Gutierrez: در روزهای اول اکران فکر میکردم "هیچ بازاری برای ما وجود نداره، هیچکس علاقه ای به ما و کارتونمون نداره.هیچ بیننده ای پا نمیشه بیاد داستان آمریکای لاتین و مکزیک رو درقالب کارتون نگاه کنه.مردم برای این چیزا پول نمیدن." و حالا وقتی موبایلم رو جواب میدم میدونید پشت خط بهم چی میگن؟ "هیچ خبر داری اینجا تو آمریکای لاتین مغازه ها دارن منفجر میشن؟(اشاره به خریداران بی شمار انیمیشن The Book OF Life)". و بعدش من به خودم افتخار میکنم و میگم این همون دلیلیه که من کارتون رو بخاطرش ساختم.

Tom Moore:فروش جهانی برای من و کارتونم"Song of the Sea" همچنین، یک عامل مهم به شمار میاد. ما باید مطمئن بشیم که چیزی که میسازیم فقط برای مردم ایرلند جالب نباشه و کل دنیا نگاهش کنن. ما سعی کردیم چیزی که نشون میدیم برروی تمام کودکان نسل حاضر در سراسر جهان با هر رنگ و نژادی تاثیر گذار واقع بشه.

تراویس، انیمیشنThe Boxtrolls به فرهنگ بریتانیا نزدیک تره.چطور برنامه ریزی کردید که بینندگان سراسر جهان از کارتون شما خوششون بیاد؟

Travis Knight:داستان نویسی این انیمیشن به سبک کارهای Charles Dickens و Monty Python نوشته شده و اگر اهل کتاب خوندن باشید میدونید که آثار این دونفر همه ی چیزهای لازم برای جذب مخاطب رو دارن. انیمیشن ما تحت تاثیر نویسندگان بریتانیا نوشته شده ولی این معنیش این نیست که مخاطب هامون مختص به همون اقلیم باشن بلکه جهانی که ما توش قصه ی شخصیتهامون رو تعریف میکنیم پر از سمبل ها و کارکترهاییه که بازتاب کوچکی از تمام جهان رو نشون میدن.

Bonnie Arnold:اتفاقی که برای Dragon 2 افتاده و این روزها از چپ و راست و روزنامه و تلویزیون و رادیو و بنرهای سطح شهر متوجه میشیم که این انیمیشن به مکان و جایگاهی که لیاقتش رو داشت رسیده و من ازین بابت خوشحالم.

Dan، انیمیشن The Lego Movie، دارای شخصیتهاییه که درکامیک بوک ها تصاویرشون رو میبینیم و مردم آمریکا عاشق شخصیتی مثل "بتمن" هستن که دراین کارتون به شکل یک لگو دراومده بود. کمپانی برادران وارنـــر و DC چطور اجازه دادند که این بلا رو برسر شخصیت مهم فیلمهاشون بیاری؟

Dan Lin: من برای ساخت این کارتون رضایت خیلی ها رو جلب کردم.صحبت های طولانی که با سران Warner Bros داشتم و اجازه ای که از Christopher Nolan گرفتم و بحث هایی که با Chris Miller و Phil Lord داشتم، مصداق سختی هاییه که برای دریافت مجوز ساخت این کارتون متحمل شدم.با تمام این افراد درمورد "بتمن فانتزی"صحبت کردم و بهشون میگفتم "شما هرمدل بتمنی که دوست دارید رو تو فیلمهاتون خلق کردید و من میخام بتمنی بسازم از جنس دنیای LEGO . یک مدل ناشناخته از بتمن.یه کله شق به تمام معنا و متفاوت با چیزهایی که تو فیلمها دیدیم."
بعدازینکه فهمیدن دنیای تازه ای رو میخام بسازم قبول کردن و البته کلی شرط و شروط برای "لگولازیزاسیون(فرآیند تبدیل کردن یک کارکتر به LEGO)" کردن بتمن بهم گفتن و من ناچار شدم قبولشون کنم.

بعد از ساخت The Lego Movie باخبر شدیم پروژه ی بعدیت The Lego Batman Movie هستش. چه خبره تازه ای از فرآیند ساختش داری؟
Dan Lin: سخت مشغول کارکردن هستیم و برای 2017 برنامه ریزی کردیم که اکرانش کنیم. با Will Arnett به توافق رسیدیم که مجددن با ما برای دوبله ی صدای بتمن همکاری کنه.فعلن همین قدر اطلاعات بسته.

انیمیشن ساختن چه چیزی بهتون یاد داده؟

Dan Lin:من تجربه های زیادی دراین کار به دست آوردم.یکی از مهم ترین هاش اینه که مدت زمانی که طول میکشه یک انیمیشن خوب ساخته بشه همونطور که دوستان اشاره کردن به حداقل 5 سال زما نیازداره.این روزها کمترفیلمی پیدا میشه که پروسه ی ساختش بیش از 2 سال طول بکشه. من خودم همیشه وسط ساخت انیمیشنم به خودم میگفتم "ای داد بیداد؛ این بخش اونطور که میخواستی نشده.یه طناب دار پیدا کن و خودت رو حلق آویز کن بااین انیمیشن ساختنت." و همین بهم انگیزه ای برای بهتر بودن میده. مخاطبین ما قشر کودکان هرکشور هستن و باید چیزی بسازیم که هم خوششون بیاد،هم درکش کنند و هم به دوستانشون معرفیش کنن.

شما هیچ وقت به طور کامل یک انیمیشن رو نمیسازید و فقط منتشرش میکنید. تقریبن هرانیمیشنی میتونه چندین نوع پایان رو به بیننده نشون بده و انتخاب مناسب ترین پایان برعهده ی کارگردانه که ممکنه انتخابش درست از آب درنیاد.
میزان تغییرات در روند ساخته شدن یک انیمیشن به قدری زیادی که اگر الان کار ساخت انیمیشن رو تموم کنید و 6 ماه دیگه قرار باشه اکرانش کنید، اگر 6 ماه دیگه به انیمیشن خودتون نگاه بندازید کلی تغییرات جدید متوجه میشید. یک دست بودن انیمیشن یکی از نکات کلیدی در موفقیت به حساب میاد.

وقتی یک انیمیشن رو کامل نساختید، چطور قسمتهای مختلفش رو تست میکنید؟

Dan Lin: ما به تعدادی از مخاطبین که تمایل خودشون رو مبنی برتست انیمیشن ما اعلام کردن قسمتهایی که ساختشون کامل شده رو نشون میدیم و بهشون میگیم که "کارتون هنوز تکمیل نشده و ممکنه همه چیز رو سیاه و سفید ببینید." بعدش که بهشون میگیم نتیجه ی چیزی که دیدین رو بهمون بگید ، این رو میشنویم "چرا هنوز ساختش تموم نشده؟ چرا هیچ چیزی رو رنگ نکردین؟" . اینطوری تست میکنیم.

Bonnie Arnold: یه خاطره ی جالب از وقتی داشتم Toy Story 1‌رو میساختم براتون بگم. اون موقع برای تست تصمیم گرفتیم سکانسی از "Woody(یکی از شخصیت های کارتون)" به تست کننده هامون نشون بدیم.بخشی که انتخاب کردیم به دلیل کمبود امکانات به ما امکان استفاده از انیمیشن های سه بعدی روی کارکتر رو تاوقتی کار تموم نشده، نمیداد و همین باعث میشد هرکسی Woody‌رو میدید، یاد یه تیکه پلاستیک بدون حرکت میوفتاد و بدیش این بود که مردم فکر میکردن اون چیزی که دیدن ماحصل کارهای مائه درحالیکه بهشون گفته بودیم هنوز کار تموم نشده . تست کردن انیمیشن زمان مخصوص به خودش رو داره. اگر در زمان مناسب بخشی از محصول رو بدید به Tester ها ، میتونید بازتابهای بسیار سازنده ای از جانبشون در جهت بهبود و رفع نواقص پروژه دریافت کنید.

Tom Moore:وقتی تمام کارتون رو بصورت استوری بورد "نشان دادن ماجراهای داستان برروی کاغذ" به مردم نشون میدیم و خوشحال میشن و ذوق میکنن به خودمون میگیم، اصلن مجبوریم کارتون بسازیم ؟ "خنده"

Travis Knight:من تابحال آثارم رو تست نکردم. ما بودجه و تجهیزاتمون رو به پرو بال دادن به انیمیشن محدود کردیم.تست کردن یه جورگول زدنه خودمون میمونه چون اگر بازتاب منفی داشته باشه ما دانش و توانایی تغییر دادنش رو نداریم.

Jorge Gutierrez: من عاشق تست کردم پیش از اکرانم.تقریبن مرحله به مرحله تمام قسمتهای کارتونم رو ازین صافی گذروندم و بعضی جاها مثبت بوده و جواب داده بعضی جاها وضعیت برعکس بوده ولی بنظرم تست قبل از اکران مخصوصن برای یک انیمیشن بسیار حیاتی و ضروریه.

Travis، احساس میکنم علاقه ای به ساخته شدن ادامه برای پروژه های خودت و دیگران نداری.درسته؟

Travis Knight: من به دنباله ی یک کارتون به چشم یک حفره در داستان نگاه میکنم. ساخته شدن مجدد یک اثر با داستان متفاوت درحال لطمه زدن به این پیشه س. وقتی دوباره به مواد و مصالح نگاه میکنی متوجه میشی قبلن یه بار ازشون استفاده کردی و چیزه جدیدی برات نمونده. وقتی به عقب؛ زمانی که بچه بودم برمیگردم، متوجه میشم که من با کارتونهایی اوقاتم رو سپری میکردم که دارای ایده های تازه و اصیل بودن. همیشه به این مدل کارتون ها به چشم یک هدیه نگاه میکردم.

ما دنباله های زیادی رو در انیمیشن و فیلم سازی میتونیم مثال بزنیم. شاخ ترینش عناوین "The Godfather" تا تازه ترینش How to Train Your Dragon 2. نمیخام بگم این آثارکه نام بردم عالی نیستن و برعکس خیلی هم خوب ساخته شدن ولی من هرگز چنین کاری رو با یک ایده ی ازپیش ساخته شده نمیکنم.
شما باید سعی کنید داستان قهرماناننتون رو درهمون 1 قسمت بگید و پرونده رو ببندین. شما خوشتون میاد تا سالیان دراز یه ایده ی تکراری رو هرسال به شکل های مختلف به خورد مردم بدیم؟ ما کارمون به جایی رسیده که یک سه گانه میسازیم بعدش تصمیم میگیریم یک ریبوت ازش بسازیم و دوباره همون داستان تکراری رو تکرار میکنیم و این میشه تکرار مکررات که یک امر زننده در ساخت فیلم و سریال و انیمیشن به حساب میاد.

من حرفم اینه که هرچقدر کارگردانی و داستان سرایی یک سازنده قوی باشه، احتیاج و لزوم به ساخت ادامه برای یک اثر رو به صفر میل میکنه و این قوی بودن اثر رو نشون میده. بنظرم بعضی از داستانها لیاقت ادامه دار بودن رو ندارن و همین دلایل باعث میشن تا دوست نداشته باشم یک عنوان رو آب ببندم و 10 قسمت ازش بسازم.

Dan Lin:من به چشم یک هوادار، دوست دارم ادامه ی بعضی آثار ساخته بشن.وقتی بچه بودم اولین عنوان Indiana Jones رو تحت عنوان Raiders Of the Lost تماشا میکردم و دوست داشتم بازم ازش بسازن.

Travis Knight: آره دوست داشتی ولی چه بلایی برروی سه عنوان بعدیه همین ایندیانا جونز اومد؟فیلمهایی که با اسامی The Temple Of Doom، The Kingdom Of Crystal Skull و The Last Crusade اومدن همشون مزخرفی بیش نبودن. فکر ساخت این عناوین میبایست بعد از اتمام نسخه ی شماره 1 فیلم از بین میرفت.

بیاید موضوع رو عوض کنیم و درمورد صداگذاری برروی انیمیشن ها صحبت کنیم. همه ی شما با افرادی دراین زمینه کارکردید که واقعن بااستعدادن.بعضی هاشون معرورف و بعضی تازه به دوران رسیده ان. وقتی برای پروژه اسمشون رو بین گروه صداگذاری میزارید، روبه روشون میشینید و به صداشون گوش میدین؟ چطور بین تن صدا و قیافه ی شخصیت انیمیشن هماهنگی ایجاد میکنید؟

Dan Lin: نشست برای انتخاب صداگذار ها یکی از فرآینده های مهم تولید به شما میره. ما تو یک اتاق میشینیم و گوش میدیم. متنی رو بهشون میدیم و اونا برامون صحبت میکنن و ما میفهمیم چه کسی تن صداش جدیه و برای کارکتر اول مناسبه و چه کسی حس شوخ طبعی از صداش میباره. ولی درصدا گذاری همه ی کار رو اون کسی که پشت میکروفون هست انجام نمیده و ما توصداش دست میبریم. شما آقای Chris Pratt رو درنظر بگیرید.ایشون رو بارها در برنامه های تلویزیونی دیدیم و ما ازش برای صداگذاری یکی از شخصیت های The Lego Movie استفاده کردیم. هیچ کس نفهمید کدوم شخصیت رو ایشون صداگذاری کردن. ایشون صداگذار کارکتری بودن که به یک سفر شگفت انگیز پا میزاره.
امسال ایشون یکی از بازیگرای Guardians Of the Galaxy بود و تواون فیلم هم اتفاقن یک سفر فوق العاده رو تجربه کرد ولی اینبار مردم خودش رو دیدن و صداش رو شنیدن.

Bonnie Arnold: ما وقتی فهمیدیم یکی از نامزدهای کسب اسکار درسال2011 هستیم یک روز کامل رو دریکی از میخونه های لس آنجلس به جسنن و سرور پرداختیم. بخش مهمی از موفقیت نسخه ی 1 انیمیشن How to Train Your Dragon‌رو مدیون صداپیشه هامون علی الخصوص خانوم Cate Blanchett و صدای فوق العاده زیباش بودیم.

Jorge Gutierrez: یکی از چالش برانگیزترین کارهای هرکارگردان انیمیشن انتخاب صداپیشه ی مناسبه و من دراین کار وسواس بسیار زیادی به خرج دادم. مردم آمریکای جنوی و هم محلی های من قیافه ی سبزه رو به سیاه دارن و من نمیخواستم که سفید پوست هایی که کارتونم رو میبینن احساس کنن کارتون منحصرن مربوط به جنوب آمریکاست و به همین خاطر اکثر صدا پیشه هام ، سفید پوست هستن.
آقای Channing Tatum رو برای صداپیشگی یکی ازشخصیتهام صدا زدم و بهش گفتم "صدایی که برای من میسازی دوست دارم تلفیقی از دردناکی آرژانتینی،لطافت برزیلی و خشونت مکزیکی باشه.تو قراره برای این کارتون (با شوخی) Captain Latin America باشی." بعدش درکمال ناباوری آقای Channing Tatum به من گفت "دوتای اولش (آرژانتین و برزیل) حله ولی مکزیکی خیلی سخته." (خنده ی حظار)

Tom Moore: بعدازینکه اولین کار من The Secret Of Kells نامزد اسکار شده بود ، برای ساخت انیمیشن Song Of the Sea به هرکس رو مینداختم بهم جواب مثبت میداد و دوست داشت با من کارکنه. بخش مربوط به صداگذاری همون طور که Jorge گفت یکی از سخت ترین بخش هاست مخصوصن زمانی که به یک بچه برای صداگذاری یکی از شخصیتها نیازداشته باشیم.
ما برای صداگذاری شخصیت اصلیمون دنبال یک صدای اصیل ایرلندی بودیم که خداروشکر David Rawle یازده ساله رو میشناختیم و بهش گفتیم بیا برامون صداگذاری رو انجام بده. ایشون بااستعدادترین 11 ساله ایه که من تو سینما دیدمش.

اینکه هیچوقت یک انیمیشن بعنوان "Picture of the Year=بهترین فیلم سال" انتخاب نمیشه شمارو آزار نمیده؟
Tom Moore:شما همون فیلمهای Gravity و Avatar رو درنظر بگیرید.اگر تکنیک های انیمیشن سازی وجود نداشتن هرگز به این موفقیتی که دارن نمیرسیدن.بنظرم فیلمسازی این سالها به شدت بر بخش انیمیشن سازی تکیه کرده و این قدرت و استحکام شغل مارو نشون میده.

>> پایان !!

anzalichi
12-13-2014, 09:34 PM
میهمانان این هفته رو شما انتخاب کنید..!!

گروه 1 شامل افراد زیر:
http://www.8pic.ir/images/bwq1akg3n0xgyianj7y1.jpg
Mike Leigh کارگردان فیلم Mr.Turner
Angelina Jolie کارگردان فیلم Unbroken
Christopher Nolan کارگردان فیلم Interstellar
Morten Tyldum کارگردان فیلم The Imitation Game
Richard Linklater گارگردان فیلم Boyhood
Bennett Miller کارگردان فیلم FoxCatcher


×××××××××××××××


گروه 2 شامل افراد زیر:

http://www.8pic.ir/images/ng8ljxn8ntookyiz39uu.jpg
Channing Tatum بازیگر فیلم FoxCatcher
Ethan Hawke‌بازیگر فیلم Boyhood
Timothy Spall بازیگر فیلم Mr.Turner
Benedict Cumberbatch بازیگر فیلم The Imitation Game
Michael Keaton بازیگر فیلم Birdman
Eddie Redmayne بازیگر فیلم The Theory Of Everything




شماره گروه:
تعداد آرای اخذ شده


# 1
6


# 2
4








24ساعت وقت دارید:d وگرنه خودم به دلخواه یکی رو انتخاب میکنم..!!:Smiley35:

Raylan Givens
12-13-2014, 09:48 PM
من که میگم 2 :Smiley35:

86471181
12-13-2014, 09:55 PM
من که میگم 2 :Smiley35:

در راستای مخالفت با هومن عزیز و گرم کردن تنور رقابت، بنده به نمایندگی از کارکنان و هواداران آبدارخونه گزینه ی 1 رو انتخاب میکنم :Smiley36:

پ ن : پیشاپیش نه خسته برادر انزلیچی :Smiley17:

Matin VT
12-13-2014, 09:58 PM
منم میگم 2

AdibTE
12-13-2014, 10:22 PM
انتخاب سختیه، هر دو گروه خوبن. ولی بیشتر به سمت 2 میرم واسه birdman
من که میگم هر دو رو بزار :Smiley36: میتونی سه روز بعدش بزاریش:Smiley36: یا به صورت ادامه داردد هر دو رو تا نصف بری :Smiley36:

Davinci
12-13-2014, 10:28 PM
در راستای مخالفت با هومن عزیز و گرم کردن تنور رقابت، بنده به نمایندگی از کارکنان و هواداران آبدارخونه گزینه ی 1 رو انتخاب میکنم


استثنأ این دفعه یه نظر داریم :Smiley36:
گروه یک :Smiley41:
هرجور خودت صلاح میدونی ولی انجلینا گروه یکه ها :))
تا اینجا هم تشکر درست و حسابی ازت نکرده بودم واقعا دستت دردنکنه خیلی زحمت داره
خسته نباشی:Smiley17:

lastshepherd
12-13-2014, 10:30 PM
جهت مخالفت با آبدارخونه گروه 2

D O R D I
12-13-2014, 10:50 PM
منم یک رو انتخاب میکنم فقط به خاطر اینکه جذاب بشه نظر سنجی :Smiley36:
محمد جان بهت خسته نباشید میگم ممنون تاپیک خیلی توپیه فقط یک چیزی کم داره اخراجی نداده :Smiley34:

hadi2006mi
12-14-2014, 02:09 AM
این نظرسنجی یک ایده بسیار عالی بود من چون از اعضا ابدارخونه هستم گروه یک رو انتخاب میکنم بهر حال دیدگاه و جهانبینی سازندگان بهترین فیلمهای امسال حتمن شنیدنیتر خواهد بود بهر حال بین عقل کارگردان و احساس بازیگرها من حتمن عقل رو انتخاب میکنم مرسی از محممد عزیز که با کارهای نو جدید باعث پیشرفت بیشتر انجمن می شود

anzalichi
12-18-2014, 12:20 PM
http://www.8pic.ir/images/ph6xb3at80a6ynefvmit.jpg



ماه دسامبر برای مجله ی هالیوودریپورتر یک ماه ویژه است چرا که نرسیده به مراسم اسکار، بهترین کارگردانهای سالی که میگذرد در یک جا جمع میشوند و باهم بحث میکنند. درتوصیف این میزگرد با سوالی که Mike Leigh از Angelina Jolie میپرسد شروع میکنیم. "فکر میکنی کارگردان خیلی خوبی هستی؟".این سوال را اگر Mike Leigh ازشما بپرسد نباید ناراحت شوید و باید افتخار کنید چرا که او نزدیک به چهل سال است که فیلم میسازد.این شخص سوالش را از آنجلینا جولی پرسید که به تازگی دومین فیلم دوران حرفه ای اش را کارگردانی کرده است.
بیش ازین شمارا منتظر نمیگذاریم.برایتان یک صندلی ویژه در کنار کارگردان های زیر قرار داده ایم. این شما و این :

Mike Leigh کارگردان فیلم Mr.Turner
Christopher Nolan کارگردان فیلم Interstellar
Bennet Miller کارگردان فیلم FoxCatcher
Richard Linklater کارگردان فیلم Boyhood
Morten Tyldum کارگردان فیلم The Imitation Game
Anjelina Jolie کارگردان فیلم Unbroken



http://www.8pic.ir/images/tycv8mp67yv39dzvsgmu.jpg


Richard Linklater
Morten Tyldum
Mike Leigh
Christopher Nolan
Bennett Miller
Angelina Jolie





شروع میکنیم. اولین روزی که تصمیم گرفتید کارگردان بشید چه روزی بود؟

Christopher Nolan : من اولین فیلمم رو در 7 سالگی ساختم.جشنواره ی فیلمهای 8 دقیقه ای بود و منم یه دوربین کوچیک داشتم و از چیزهایی که دوست داشتم فیلم میگرفتم. 12 سالم که شد به خودم گفتم من میرم کارگردان میشم و فیلم های خوبی میسازم.

Mike Leigh: من 12 سالم بود و هوای سرد زمستونی که برف بیداد میکرد. تازه پدربزرگم رو ازدست داده بودم و همه ی فامیل تو خونه ی ما جمع شده بودن. پیرمردهای فامیل داشتن در سکوت خونه، تابوت پدر بزرگم رو از پلکان میبردن پائین و همه ساکت داشتیم نگاهشون میکردیم. دقیقن یادم میاد که به خودم گفتم اگر ازین لحظات فیلم برداری میشد، حتمن یک فیلم عالی از آب درمیومد. به خودم گفتم "این خودشه..من دوست دارم فیلمهای این مدلی بسازم."

تو (خطاب به Mike Leigh) علاوه برکارگردانی،نویسندگی هم میکنی. بین نویسندگی و کارگردانی کدومش رو انتخاب میکنی؟

Mike Leigh: برای من این دوتا غیرقابل جدا شدن هستن ولی ازونجاییکه من متن های رسمی نمی نویسم و فیلمنامه هام موقع ضبط فیلم شکل میگیرن و بازیگرا به من در نوشتن کمک میکنن، نمیتونم بین کارگردانی و نویسندگیم فرقی بزارم. من به تنهایی فیلم نمیسازم بلکه یه گروه پشتمن و کمکم میکنن.

موقع فیلم ساختــن از چیزی هم میترسی؟

Mike Leigh: بااینکه نزدیک 40 ساله کارم اینه ولی آره.من تا از موضوعی که میخوام بسازمش مطمئن نشم فیلم نمیسازم و البته ترس ازینکه آیا موضوع خوبی برای فیلم درست کردن انتخاب کردم یا نه من رو میترسونه.

Morten Tyldum: تماشای اولین بخش تدوین شده ی هرفیلم یکی از کابوس های هرکارگردانه. دقیقن بعد ازینکه کلی برای شروع فیلمبرداری برنامه ریزی میکنیم و پلان و سکانس اول رو ضبط میکنیم و از مرحله ی تدوین ردش میکنیم به خودمون میگیم "این دیگه چیه ساختی؟" . خلاصه اینکه عبور از اولین مرحله ی ساخت فیلم و ضبط اولین سکانس همیشه ترسناکه.

Christopher Nolan: من تابحال هرگز برداشت های اولمون رو باز بینی نکردم.نمیتونستم باهاش مواجه بشم چون مطمئن بودم ازشون بدم میاد. بعضی مواقع دستیارانم بهم گفتن واسه ضبط سکانس اول باید چهارساعت پشت سرهم ضبط کنیم تا به دلخواهمون برسیم. این کار برای تدوینگر هامون تفریح به حساب میاد و تنها کاری که میکنن بخش های زائد رو حذف میکنن ولی منه کارگردان باید سعی کنم هیچ چیزه زائدی تولید نکنم.




http://www.8pic.ir/images/48s2g1qlqvkb3pp9uh5y.jpg



Morten Tyldum: بدیش اینه که شما نمیتونید چیزی رو از فیلم حذف کنید.همه ی چیزهایی که تو ذهنتونه باید تو فیلم باشن چون فیلم باید طولانی باشه و البته این طولانی بودن همراه با درد و رنج بسیار زیاد برای کارگردانه . من بشخصه ازین درد طولانی موقع ساخت فیلمهام بیزارم و مطمئنم برای اولین بار نگاه کردن فیلم یکی از کابوس بار ترین تجربه هاییه که یک کارگردان میتونه داشته باشه ، چون در بازبینی اول فیلم اگر جایی اشتباه ضبط شده باشه دوباره باید برگردیم به عقب و اجزای فیلم رو بچینیم روی همدیگه که واقعن کار ملال آور و سختیه. اگر این سختی پشت بندش به فروش موفق و رضایت مردم ختم بشه به کلی تمامش فراموش میشه و تبدیل به یک تجربه ی دلنشین برای کارگردان میشه.

Angelina Jolie: (همراه با خنده)شماها بااینهمه تجربه ی کارگردانی این حرفا رو میزنید من به خودم امیدوار میشم.

چرا وقتی از تماشای برداشت اولیه ی ساخته ی خودتون بیزارید، اون رو میسازید؟

Christopher Nolan : برای اینکه من اعتقادی به "ضبط مجدد" ندارم.همون بار اول باید کاری که انجام میدم بی نقص باشه چون مصالح،انرژی و پول و بازیگران به شما اجازه نمیدن برای ساخت یک سکانس چهار ساعت وقت صرف کنی. من از لحظاتی که تدوینگرم آقای Lee Smith منو صدا میزنه بسیار متنفرم. وقتی ایشون من رو صدا میزنه یعنی یه جای کار میلنگه و من یه جارو بد ساختم و به خودم میگم "اه..بازم منو صدا زد.." و وقتی میرم پیشش میبینم یه چیز رو متوجه نشده و بهم میگه "چرا این قسمت رو اینطور ضبط نکردی؟" و همین اولین جمله ی اون باعث میشه من شب تا صبح باهاش درمورد اون سکانس و اینکه چرا اون طوریه صحبت کنم.

Angelina Jolie: در پاسخ سوالتون که گفتید چرا کارگردانی میکنید و اینکه من چطور کارگردان شدم بگم که من بطور تصادفی وارد این بخش از فیلمسازی شدم.من تا همین دو سال پیش بازیگر بودم.ازون دسته بازیگرایی که بهم میگفتن "دوست داری کارگردان بشی؟" و من همیشه جواب میدادم "نه، به هیچ وجه." ولی همیشه دلم میخواست درمورد جنگ یوگوسلاوی بیشتر یادبگیرم، واسه همین یه متن نوشتم(اشاره به فیلمنامه ی فیلم "In the Land Of Blood and Honey که تبدیل به فیلم شد.").یک متن که فقط خودم میدونستم توش چیه و کاملن خصوصی بود و فکرش رو نمیکردم که یه روزی به کسی نشونش بدم.
من به یاد بچگیم افتاده بودم و زمانی که در مدرسه درس تاریخ میخوندیم رو خیلی دوست داشتم و تصمیم گرفتم با تحقیق در تاریخ یه چیز خوب درمورد جنگ یوگوسلاوی بنویسم و بعدش بطور اتفاقی یه نفر که اسمشو نمیخام بیارم (احتمالن برد پیت) بهم گفت که"خیلی هم بد نشده..باید تبدیل به فیلم بشه." و من خیلی هیجان زده شدم و بعدش این ایده که چه کسی میخاد این متنو کارگردانی کنه به ذهنم خطور کرد و نگران این بودم که اگر متن رو بدم دست کسی دیگه ممکنه تغییرش بده و اون چیزی که من دوست دارم رو نسازه و اینجا بود که داوطلب شدم کارگردانیش کنم و به خودم گفتم "ای خدای من..الان من دارم چیکار میکنم؟" بعدش فهمیدم که عاشق اینم کارگردانی کنم ولی میترسیدم چون اولین تجربه م بود و بازهم میترسیدم چون متن جنگی رو اگر درست نمیساختم ممکن بود خودم رو وسط یک جنگ واقعی میدیدم و باز هم میترسیدم که دولت بخاطر موضوع حساس جنگ اجازه ی ساخت چنین اثری رو بهم نده. هرجور که شده اولین فیلمم رو ساختم و حالا با Unbroken اومدم. این فیلم بزرگترین چیزیه که تو زندگیم ساختم و وقتی شروع به ساختش کردم تازه فهمیدم که ساخت این فیلم بسیار بالاتر از سطح توانایی های منه و من در شروع کارم هستم و باید خیلی چیزهارو یاد بگیرم.

چطور شد که تو کارگردان Unbroken شدی؟

Angelina Jolie : یه لیست بلند بالا از کارگردانهای مدنظر کمپانی سازنده بود و اسم منم اون بین بود. یه روز بهم زنگ زدن گفتن بیا کارگردانی کن . (مترجم : آسمان بار امانت نتوانست کشید****قرعه ی کار به نام منه دیوانه زدند.).نویسنده ی اثر خانم Laura Hillenbrand بود و من بعد از مطالعه ی کتابش تازه متوجه شدم که چقدر ساخت این اثر میتونه سخت باشه و ازون دسته نوشته هاییه که شما تو ساختش نمیتونید کمک کنید ولی دوست دارید هرچه زودتر ساخته بشه. من فکر میکردم فقط مردا میتونن این مدل فیلمها رو بسازن ولی وقتی خودم رو بعنوان کارگردان معرفی کردم امیدوار شدم که منم یه چیزایی برای ارائه دارم و بعدش فهمیدم که مهم نیست مرد باشی یا زن، اگر روحیه ت قوی باشه به هدفی که میخوای میرسی و دوست داشتم وارد سفر ناشناخته ای بشم و خوشحالم که اینکارو انجام دادم چون خیلی چیزها ازش یاد گرفتم.

چی یاد گرفتی؟

Angelina Jolie: یادگرفتم آدم بهتری باشم.یادگرفتم بیش از پیش با همراهان و اطرافیانم خوش برخورد باشم،درکشون کنم،اون سمت قضیه رو هم ببینم.یادگرفتم هروقت عصبانی میشم و حرص میخورم، این عصبانیتم فقط به خودم آسیب میزنه و تاثیری روی دشمنم نداره. یادگرفتم از روحیه ی خودم برای شکست دادن چالش های زندگیم بهتر استفاده کنم.باعث شد یادبگیرم تا بچه هام رو بهتر بزرگ کنم و اون شوق و اشتیاق بچه هام رو بتونم ببینم. خودم ازون جمله آدمایی بودم که فکر میکردم اگر بچه ای زیاد شوق و شور داشته باشه برای انجام یک کار، به ضررشه. ما باید به بچه هامون، روبه روشدن با مشکلات رو یاد بدیم. زمانی که قهرمان فیلم Unbroken یعنی Louis Zamperimi‌با مشکلی مواجه میشد، مهم نبود که مشکلش چیه، مهم طرز نگاهش به مشکل بود.شعارش ، من شکست نمیخورم بود. شکست به معنی تسلیم شدن در جنگه . شکست به معنی ازدست دادن قلب و احساست نسبت به چیزهاییه که زندگی بخاطر تسلیم شدن ازت میگیره و تورو به سیاهی میکشونه.

Mike Leigh: جدای ازهمه ی این حرف هایی که زدی، فکر میکنی کارگردان خوبی هستی؟(خنده)

Angelina Jolie: نمیدونم.

مایک، تو نسبت به مسائل بدبین و عیب جو هستی؟

Mike Leigh: نه هرگز ...ولی دوست دارم مسائل رو بفهمم.

Angelina Jolie: ازم پرسیدی که کارگردان خوبی ام یا نه؟ من کارگردان خوبی میشم اگر چیزهایی که گفتم راهشون رو به فیلمی که ساختم پیدا کنن.

Mike Leigh:خب،جواب داد؟فیلمتو به کسی نشون دادی؟

Angelina Jolie: آره

Mike Leigh: خب، خوشحالی یا نه؟

Angelina Jolie: آره.

Mike Leigh: خب،الان یک کارگردان خوب هستی یا نه؟

Angelina Jolie: آره.

Bennett Miller : چرا اینقدر سر به سرش میزاری مایک؟

Mike Leigh:دارم شجاعتش رو آزمایش میکنم.

Bennett، فیلمی که ساختی یعنی Foxcatcher ، تورو تغییر داد؟

Bennett Miller: من رو شکست و دوباره از نو ساخت.یکی از فیلمهایی بود که احساس کردم دارم توش غرق میشم چون ساختش بسیار سخت بود و من عذاب کشیدم تا تموم بشه ولی تضمین میدم این فیلمی باشه که بعد ها که اسمم رو جایی میارن منو بااین فیلم بشناسن. بعضی مواقع حین ساخت این فیلم همه ی افکارم رو کنار میذاشتم و به چیزی که ساختم و چیزی که از روش این فیلم رو ساختم نگاه مینداختم و باهم مقایسه میکردمشون و به خودم میگفتم "آیا ممکنه این بخش فیلم همون چیزی باشه که میخام یا هنوز یه چیز کم داره؟." من برای ساخت بقیه ی فیلمهام هم ازین فرمول استفاده کردم.باید افکارم رو منفجر میکردم .باید تبدیل به میلیون ها قطعه ی کوچیک میکردمشون و از خودم سوال میکردم که "به چی نیاز دارم و چی رو نمیخام؟". اولین باری که شروع به فیلمبرداری کردیم، 4ساعت و نیم طول کشید تا از گفتن کلمه ی CUT راضی باشم و به چیزی که میخوام در برداشت اول برسم ولی فیلم نباید چهارساعت طول بکشه . بعد از 4ساعت و نیم 1 ساعت صرف تدوین کردیم و بعدش من در اتاق تدوین تنها شدم و به خودم گفتم "آقای دیوانه،هنوز یه ذره با 100درصد فاصله داری ولی همینشم خوب شده."

Christopher Nolan : چه حوصله و صبری داری تو. من اگه هر یک از برداشت هام 4 ساعت و نیم بخاد طول بکشه سرمو به دیواری،جایی میکوبم.

Bennett Miller:آره خب پروسه ی طاقت فرسا، صبروحوصله ی آهنین میطلبه.من باید تواین 4 ساعت بازیگر رو همونقدر که توساعت اولیه پرانرژی بود، تازه و شاداب نگه دارم. این فیلم ازون دسته فیلمهایی نیست که بخاد یک داستان رو براتون تعریف کنه بلکه ازون فیلماییه که خودش یک داستان رو مشاهده میکنه و به شما اجازه میده کنارش بنشینید و به تماشای داستان بپردازید. فیلم وقتی وسطای ضبط شدن بود خودش را من ارتباط برقرار میکرد و میگفت کجام ناقصه و کجا عالیه و میفهمیدم که دارم کارمو عالی انجام میدم.
مثل فیلمهاییه که برادران Maysles تحت عنوان The Pawnbroker, Walkabout ساخته بودن یا فیلمی که آلفردهیچکاک درسال2001 تحت عنوان The Birds ساخت.

Richard Linklater: فیلم Birds.یادش بخیر سال 2001 اولین ترم دانشگاه بود و مغزم بعد از دیدنش داشت میترکید .من فکرش رو نمیکردم بتونم روزی فیلمی بسازم که اینقدر روم تاثیر بزاره.من در دوران جوونیم داستانهای کوتاه مینوشتم،بعدش که بزرگتر شدم شروع به نوشتن نمایشنامه کردم و یه مقدار طول کشید تا بفهمم که منم میتونم فیلم بسازم. جوون که بودم فیلم Raging Bull رو دیدم و خوف برم داشت و به خودم گفتم یه فیلم چقدر میتونه عالی و تاثیر گذار باشه ولی حیف من نمیتونم ازین مدل فیلما بسازم. بعدش فیلمهای کوتاه افرادی مثل John Sayles و برادران کوئن و Spike Lee رو نگاه میکردم و شگفت زده میشدم.اینجا بود که به خودم گفتم "یه دوربین گیربیار، دوستات رو جمع کن و فیلمی درمورد جهان خودت بساز." اینطور بود که کارگردان شدم.

12سال طول کشید تا آخرین فیلمتو بسازی....

Richard Linklater: دقیق بخوایم بگیم میشه 13 سال و چند ماه.

دوست داری دوباره همچین کاری انجام بدی؟

Richard Linklater : نمیدونم، بستگی داره. به اینکه بخام چه داستانی رو برای مخاطب تعریف کنم. فیلمهای امروزه مثل قطار سریع و السیر ساخته میشن.من برای ساخت فیلمم عجله به خرج ندادم و حتی در هفته 1 روز رو استراحت میکردم. فیلم Boyhood برای من تجربه ی ساخت فیلم نبود ؛ زندگی بود.

کسه دیگه ای تواین اتاق 12 سال از وقتشو برای ساخت 1 فیلم سپری کرده؟

Mike Leigh: من خیلی شانس بیارم 12 سال دیگه زنده باشم(خنده)

Christopher Nolan :من به مردم میگم که 10 سال طول کشید تا Inception رو بنویسم ولی کسی باور نمیکرد.من تو این 12 سال هزارتا کارانجام دادم که فیلم ساختن یکیشون بود.

Richard Linklater: کارگردانی یک شغلیه که شما دوست دارید بر همه چیز سیطره داشته باشید.فیلم Boyhood رو وقتی خواستم بسازم به خودم گفتم "گور پدره وقت و زندگی، بیا بسازیمش." و از آینده ای که در پیش بود خبر نداشتم.بدون استراحت، روزها سپری میشدن و من نگران فیلمم بودم.نگران اینکه اگر آینده درخشان نباشه این آبروریزی رو باید کجای کارنامم بچسبونم؟ راستش رو بخواید من این 3 ساعت رو با مشقت به این مرحله رسوندم و خب از بازتابها راضی ایم.

Morten Tyldum : دوازده سال وقت رو صرف ساخت یک فیلم کردن یک دیوانگیه محضه به چند دلیل. اول اینکه مدام باید مشغول فیلمبرداری باشی،دوم اینکه خودت میدونی قرار نیست چشماتو روهم بزاری و بخوابی، سوم اینکه مجبوری 12 سال رو تو 3 ساعت فیلم خلاصه کنی، نکته ی دیوانه وار بعدیش اینه که ممکنه وسطای ساخت فیلم خسته بشی و حسرت روزهای ازدست رفته ت رو بخوری، بعدش اینکه بفهمی به تمام چیزهایی که برای ساخت فیلم نیاز داری، دسترسی نداری و درنهایت حاضری بمیری و موفق نشدن فیلمت رو بعدازگذشت 12 سال، نبینی. بنظرم تو (اشاره به لینک لیــتر) کار بزرگی انجام دادی و من به شجاعتت افتخار میکنم.

Christopher Nolan: بزاریه نکته ی کارگردانی بهتون بگم، شما هرچه بیشتر وقت صرف ساختن فیلم بکنید، به همون میزان خودتون رو باهاش وفق میدین و براتون عادی میشه.

Mike Leigh: من عاشق فیلم ساختنم. معمولن اگر بخام فیلمی بسازم تا 6 ماه قبل از اولین فرمان Action، هیچ بازیگری رو خبر نمیکنم و عاشق اینم که با همکارانم مقدمات ساخت یک فیلم رو آماده کنیم. میدونم که تا شیش ماه قرار نیست چیزی رو فیلمبرداری کنیم و همین آرامش قبل از ساخت فیلم بهم انرژی میده تا بتونم با چالش های فیلم جدیدم مواجه بشم.

تابحال سکانسی بوده که براتون دردسر ساز شده باشه؟

Mike Leigh : (همراه با خنده) یه فیلمی خواستیم بسازیم که بهمون مجوز ندادن بس که مبتذل بود. شرمنده که گفتم.

ساخت یک فیلم چه تاثیری بر زندگی شخصیتون میزاره؟

Morton Tyldum: شما وقتی کارگردانی رو بعنوان شغل انتخاب کردید باید دنبال همسری بگردید که واقعن شمارو درک کنه و بهتون قوت قلب بده چون وقتی استارت ساخت یک اثر رو زدید دیگه باید تمام حواستون رو بزارید رو کار و وقتی برای فکر کردن به شخص دومی وجود نداره.

Angelina Jolie : من وقتی از سرکارمیرم خونه اعصابم داغونه.چون دقیقن هیچوقت استرس کار و اشتباهاتی که درطی روز رخ میده براتون آرامش به ارمغان نمیاره . بچه هام وقتی میرم خونه همگی خوابیدن و من بعضی وقتا با شوهرم "ورق" بازی میکنیم تا یه کم فکرم از کار بیرون بیاد. شما بعنوان کارگردان باید خانواده ای داشته باشید که شمارو درک کنن و بهتون فضای کافی برای زندگی کردن با آثار یا عذاب کشیدن بخاطرشون رو بدن و پشتتون باشن.

سخت ترین لحظه ی ساخت فیلم چه موقعیه؟

Mike Leigh: روز اول !!

Angelina Jolie: آخ گفتی (مترجم:برای القای حس آنجلینا به این صورت ترجمه شد.). روز اول فیلم Unbroken و سکانس اول تمام تیم فیلمبرداری داخل آب بود و سکانسمون "خیس" شروع میشد. یه دوربین به جرثقیل وصل کرده بودیم و موج دریا هم مدام بالا پائین میرفت و من که کارگردان بودم هنوز داشتم به خودم میگفتم "به خودت بیا، تو میتونی این فیلمو کارگردانی کنی.". تواون لحظات اولیه من کسی رو نمیدیدم و چیزی نمیشنیدم.
من هنوز اول راهم هستم و باید تجربه کسب کنم.من مدام درحال یادگیری فوت و فن کارگردانی ام.هنوز نفهمیدم چطور صحنه های تصادف ماشین هارو واقعی از آب دربیارم.واقعن بعضی لحظات کارگردانی گیج کننده س ولی من دوستان فوق العاده ای داشتم که بهم یاددادن و کارگردانی رو برام لذت بخش کردن.ولی روراست باشم، اکثر روزها من اعتماد به نفسم رو از دست میدم.

Christopher Nolan: من از آخرین پروژه ام به شما سخت ترین لحظاتم رو میگم. سکانس هایی که باید در ایسلند فیلمبرداری میشد. ما 3 روز باید در سرمای زیر صفر درجه ی ایسلند باید در دریاچه ای، نزدیک به دومتر در آب سرد پیش روی میکردیم تا به عمق مناسب فیلمبرداری برسیم. من هیچ وقت تیم سازنده ای رو ندیده بودم که اینقدر ساکت باشن. همه از سرما به خودمون میلرزیدیم و ساکت بودیم.
بعد از فیلمبرداری در ایسلند به منطقه ای رفتیم که کمی از ایسلند گرمتر بود و کل گروه خوشحال و شاد بودیم.شرایط سخت،‌برای کارگردان دلنشینه چون مطمئنه که نتیجه ی کار عالی میشه.معذل دیگه ای که من و گروه باهاش روبه رو بودیم "سرعت باد" بود که بالغ بر 100مایل درساعت می وزید. من هیچ وقت به عمرم چنین بادهای وحشتناکی رو ندیده بودم. به قدری شدید بودن که آسفالت رو از زمین میکندن و به اطراف پرتاب میکردن. حالا مارو درنظر بگیرید که باید دراین شرایط از بازیگرا برداشتی رو ضبط میکردیم که در وسط باد دارن همدیگه رو بغل میگیرن. بااینکه شرایط بسیار سخت بود ولی همه ازین عذاب، لذت میبردیم.

Mike Leigh: من حدود دو هفته پیش رفته بودم Reykjavik.(پایتخت ایسلند). تواین شهر فستیوال فیلم برگزار شده بود و تمام مردم شهر سراغه تورو از من میگرفتن.میگفتن چرا آقای نولان به شهرمون نیومد؟. هیچ وقت اینقدر احساس حرفه ای بودن نکرده بودم. ازتو تعریف میشد و من لذت میبردم. گویا شهرت و اعتبارت رو تو ایسلند جا گذاشتی . (خنده)

ریچارد، تو برای ساخت فیلم Boyhood با بچه های کم سن و سال دست و پنجه نرم میکردی. این فکر که "من دارم روی زندگیه این بچه ها تاثیر میزارم" تابحال به سراغت اومده بود؟

Richard Linklater : البته. همیشه به همین فکر میکردم. بازیگران بزرگسال ما خودشون عقل و فهمشون کامل شده بود و فقط فیلم بازی میکردن و میتونستن حرفه ای تصمیم بگیرن ولی من اصل کارم با بچه های 7 و 9 ساله بود. آرزوم این بود که تاثیری که برروی زندگیشون درطی این 12 سال میزارم، مثبت باشه و طوری فیلمم رو ساختم که این کودکان به زندگیه عادیشون برسن. من هنوز هم که اینجا نشستم نگران این قضیه هستم.

هنگام ساخت Interstellar، چقدر به علم اطمینان کردی و چقدر سعی کردی به واقعیت نزدیک باشی؟

Christopher Nolan : به اندازه ی سر سوزن به علم اعتماد کردم و سعی کردم به واقعیت نزدیک باشم.اگر بتمن رو مطابق با استانداردهاش به پایان نمیرسوندم تابحال خونه م رو آتیش زده بودن. وقتی منه کارگردان قبول میکنم یه چیزی رو بسازم باید اول اون احساس مسئولیت پذیری رو درخودم فعال کنم. موقع ساخت بتمن وظیفه م این بود که یک شخصیت آرام و درونگرا که به فکر مردم و قشر بی پناهه فکر کنم و تو فیلم Interstellar وظیفه م مجاب میکرد که پایبندیم به قوانین فیزیک و علم رو حفظ کنم و مطابق استاندارهاش قدم بردارم.
صحبت درمورد علم شاید برای خیلی از افراد حوصله سربرباشه و فیلمم براشون کسل کننده جلوه بده ولی کاری که ما کردیم این بود که همه ی المان های داستانی رو به حدتوازن برسونیم که هردوقشر علاقه مند و متنفر از علم ، از فیلم لذت ببرن.

Bennett Miller: بنظرم ما باید بدونیم که هنرمند جماعت به سبب عوامل طبیعی یا هرچی که هست نوعی به سمت انحراف و افکاری که به جرم و جنایت میرسن، گرایش داره. Truman Capote یک جمله ای داشت که میگفت "نقاش ها(استعاره از هنرمندها)، خطرناکترین مردم هستن چون مدام طرز دیدشون رو به یک موضوع تغییر میدن و این مساله رو میتونیم تو آثارشون مشاهده کنیم که با گذشت زمان، طرز نگاه نقاش به یک مساله ی مشابه ثابت نمی مونه ولی درعین حال احساس وظیفه ی یک هنرمند به مراتب از بهترین مردم دنیا هم بالاتره." من خودم به عنوان کارگردان ممکنه الان طرز نگاهم به یک مساله یه چیزباشه و چندسال بعد نظرم رو تغییربدم .

Angie، تو هم تو کارت منحرفی؟

Angelina Jolie: قبلن بودم ولی الان نه. البته هنوز خیلی دلم میخواد گاه گداری احساس مسئولیتم رو بزارم کنار.من نمیخام حرف های Bennett رو تکذیب کنم ولی بنظرم شما هم میتونید هنرمند باشید(نقاش، ....) و هم نسبت به جامعه احساس مسئولیت کنید. ما همگی هنرمندیم و همچنین خیلی چیزهای دیگه ای هم هستیم.مثل احساس مسئولیت درمورد باور ها، سی ا ست ها و بچه هامون و خیلی چیزهای دیگه.
من معتقدم که آثار ما بعنوان یک هنرمند میتونه خیلی مخرب باشه کما اینکه من خودم تو فیلمهای احمقانه و بیخود زیادی بازی کردم ولی فکر میکنم که اگر کمی اخلاقیاتمون رو در زمینه ی احساس مسئولیت و چیزهایی که اهمیت دارن پرورش بدیم میتونیم مفید باشیم و دیگه کسی به ما که هنرمند هستیم لفظ "خطرناک ترین مردم" رو نده. وقتی مردم کارهای مارو میبینن فکرشون تحت تاثیر ماست،ما علاوه بر فکر روی تاریخ و خیلی چیزهای دیگه هم تاثیرمیزاریم و همین نشون میده باید یک احساس مسئولیت و نه انحراف در ما شکل بگیره.

چه مشکلاتی برای ساخت یک فیلم از نظر بودجه برات پیش اومده ؟
Richard Linklater: خب، واسه هرفیلمی متفاوت بوده. من فیلم شش روزه ای ساختم که برام 23هزاردلار آب خورد و فیلمی رو ساختم که تولیدش 50روز طول کشید و 30 میلیون دلار برام آب خورد. بودجه ی من برای ساخت Boyhood درهرسال 300هزاردلار بود. اگر این پول تموم میشد باید بقیه رو از جیب خرج میکردم.

فیلمی هست که به طرز نگاهت نسبت به کارگردانی جهت داده باشه؟

Angelina Jolie : فیلم The Hill اثر سیدنی لومــت!

Christopher Nolan : واقعن فیلم محشری بود.

Angelina Jolie: من کتابی که سیدنی لومت نوشته (ساخت فیلم) رو خوندم و همه جا باخودم همراه دارم و بعضی وقت ها دوباره و دوباره میخونمش و خیلی چیزها درمورد سیدنی و کارهاش یادگرفتم. با خیلی ازافرادی که باهاش کارکردن صحبت کردم و ازشون خواستم از تجربیاتشون موقع کار با اون رو بهم بگن و اینکه توضیح بدن چطور ایشون با بازیگرا برخورد میکرد و از مصالح فیلمش استفاده میکرد.

Christopher Nolan : چی شد که فیلم The Hill‌رو گفتی؟ این فیلم مورد علاقه ی من هم هست ولی هیچ جا نمیتونی گیرش بیاری.

Angelina Jolie: وقتی پیداش کردم یه عالمه کپی زدم ازش و به هرکسی که میتونستم دادم.(خنده)

Richard Linklater: من سالها پیش به یک نظریه رسیدم که مطابق بااون هرفیلمی که تونستم رو تماشا میکنم و بستگی به حس و حالم داره. مطابق با احساسم ازم سوال کنید اسم فیلمها و کارگردانهای متفاوتی رو بهتون میگم که روم تاثیر گذاشتن.

Angelina Jolie : الان روحیه و احساست چطوریه؟

Richard Linklater : دقیقن توهمین لحظه؟ همممم.. دارم فکر میکنم که کاش امروز یک فیلم کمدی تماشا کنم. دوست دارم یک کمدی از Hal Ashby تماشا کنم. احتمالن فیلم Shampoo رو امروز ببینم.

Mike Nichols چندروز پیش مرد و ازپیشمون رفت. کسی از شما تحت تاثیر فیلمهاش قرار گرفته؟

Christopher Nolan : من یک طرفدار دوآتیشه ی Working Girl هستم.

Richard Linklater : فیلم Carnal Knowledge

Angelina Jolie : منم میخواستم همون فیلمی که ریچارد اشاره کرد رو بگم.

Bennett Miller : من دوست ندارم در جمع احساساتی بشم. میدونید، آخرین شبی که مایک نیکولز زنده بود، پسرش به من زنگ زد و گفت پدرم فوت کرد. تقریبن 8 سال پیش من رو به خونه شون دعوت کرده بود تا باهم ناهار بخوریم. یک انرژی تمام نشدنی برای دوست داشتن مردم در وجود این مرد بود و من از اون دسته آدمایی بودم که دوست داشتم ایشون رو الگو قرار بدم چون مشابه من زیاد وجود دارن ولی شبیه مایک نیکولز، محدودن. اون هم به زندگیش میرسید هم به فیلمهاش و هم به هنرمندی هاش. سه روز قبل ازینکه بمیره داشتیم باهم دیگه تو یاهو چت میکردیم و اون مدام من رو با جک هاش میخندوند.
مایک نیکولز، دوست داشتنی ترین، عاقل ترین،شوخ طبع ترین و محترم ترین آدمیه که من تو زندگیم دیدم.


>> پــــایـــانــــ !!






http://picoup.ir/images/71953150425817032196.png

hamed224
12-18-2014, 01:39 PM
خیلی عالی بود ، دکمه تشکر واقعا کمه بابت زحماتت ....خیلی لذت بردم

با خوندن این متن ،درک میکنی که کارگردانی، عجب کار مشکل و طاقت فرسایی است . ...

این نولان عجب ادم باهوشیه هااا خیلی حال کردم ..

anzalichi
12-22-2014, 01:33 AM
واسه اینکه قلب گروه دوم نشکنه، این هفته میریم که با این افراد هم سخن بشیم ::Smiley36:


http://www.8pic.ir/images/ng8ljxn8ntookyiz39uu.jpg
Channing Tatum بازیگر فیلم FoxCatcher
Ethan Hawke‌بازیگر فیلم Boyhood
Timothy Spall بازیگر فیلم Mr.Turner
Benedict Cumberbatch بازیگر فیلم The Imitation Game
Michael Keaton بازیگر فیلم Birdman
Eddie Redmayne بازیگر فیلم The Theory Of Everything

anzalichi
12-25-2014, 11:44 AM
http://www.8pic.ir/images/ng8ljxn8ntookyiz39uu.jpg



میزگرد امروز از افرادی تشکیل شده که هریک از نقاط مختلف و فرهنگ های مختلفی آن را به جلو هدایت میکنند.شش بازیگر برتر سالی که گذشت به دو گروه سه نفره تقسیم شده اند و گروهی از بریتانیا و گروه دیگر از ایالات متحده درخدمت شما هستند. بازیگران مرد زیر به نمایندگی از تمام کسانی که امسال خوش درخشیدند، بنا به فیلمی که درآن بازی کرده اند انتخاب شده اند.لازم به ذکر است فیلمهایی که این افراد درآنها درخشیده اند از نامزدهای حضور در بین لیست بهترین فیلمهای سال هستند و تاکنون فیلمهایشان نقدهای مثبت بسیاری در زمینه های مختلف و جشنواره های متفاوت از هم ، دریافت کرده اند.بیش ازین شمارا منتظر نمیگذاریم و میزگرد دیگری را با افراد زیر کلید میزنیــم :


Channing Tatum بازیگر فیلم FoxCatcher
Ethan Hawke‌بازیگر فیلم Boyhood
Timothy Spall بازیگر فیلم Mr.Turner
Benedict Cumberbatch بازیگر فیلم The Imitation Game
Michael Keaton بازیگر فیلم Birdman
Eddie Redmayne بازیگر فیلم The Theory Of Everything



http://www.8pic.ir/images/2rcg6favxqbsi65duybo.jpg


Michael Keaton
Channing Tatum
Benedict Cumberbatch
Timothy Spall
Ethan Hawke
Eddie Redmayne








بسم الله..
هشدار متن +18 سال

بعضی از شما عزیزان، نقش هایی رو بازی کردین که درواقعیت چنین شخصیت هایی وجود داشتن. از چه چیز این افراد شگفت زده شدید؟

Benedict Cumberbatch : من هنوز هم در تعجب اتفاقاتی ام که بعد از خوندن زندگینامه ی Alan Turing برامون افتاد. ما در فیلم The Imitation Game داستان ایشون رو تعریف میکنیم.این فرد علاوه برهوش فوق العاده ای که داشت و میتونست کدهای سری جنگ جهانی رو بشکنه، هیکل ورزیده ای داشت و توانایی بسیار بالایی در دویدن در حد دونده های ماراتن براش در کتب تاریخی نوشته شده بودن.ایشون هم جنس باز بوده و جزو معدود دانشمندانی بوده که در سالهای آخر عمر اون رو به مناطق دورافتاده تبعید نکردن و مغزش رو تو شیشه نگه نداشتن.
درک عالی این شخص از طبیعت و نگاه ظریفی که درمسائل داشته من رو به وجد میاره. باعث میشه یک همچین شخصیتی رو در زندگی واقعیم شبیه سازی کنم. این فرد بعد ازینکه در دهه ی 50 میلادی اعلام به همجنس باز بودن خودش میکنه،از سوی مقامات قضایی دو پیشنهاد بهش داده میشه ..اول اینکه 2 سال بره زندان و دوم اینکه عقیم بشه. ایشون دومین گزینه رو انتخاب میکنه و با درد فراوان به ادامه ی زندگی میپردازه.

Michael Keaton : من رو ببخش ولی وقتی این رو گفتی، خندم گرفت. انگار با همجنس باز بودن چه ضربه ای بر پیکر مردم و زندگیشون میخوره که تو اون سالها این گزینه هارو جلوی روشون میذاشتن.. مقوله ی مسخره ای بود.

Ethan Hawke : (به شوخی، خطاب به بندیکت) ؛ راستش رو بگو.. داخل فیلم سینه بند(Bra) هم پوشیده بودی؟(خنده ی حظار)

رفتن به زندان یا عقیم شدن یک دوراهی بسیار سخته. تو اگر بودی کدومشون رو انتخاب میکردی؟

Benedict Cumberbatch: زندان رفتن رو. این فرد (Alan Turing) به قدری به کارش علاقه داشت که عقیم شدن براش معذل بشمار نمیرفت. من با یکی از اساتید دانشگاه کمبریج که درمورد ایشون تحقیق کرده صحبت میکردم و ایشون بهم گفتن دکترهای اون موقع بخاطر موقعیتی که این فرد درجامعه داشتن و به پاس دانشمند بودنشون بهش پیشنهاد دادن که یک جراحی کوچیک در آلت تناسلی این شخص انجام بدن که در دراز مدت و بدون درد ایشون رو عقیم شن ولی پاسخی که Alan به دکترها داده بود این بود "من دوست ندارم تا دوسال بخاطر عقیم شدن دارو بخورم.پس بهتره یکبار برای همیشه دست به کار شید."

متن عادی

ادی، چقدر طول کشید تا خودت رو با شرایط Theory Of Everything وفق بدی اونم زمانی که استفن هاوکینگ ناظر کارهات بود؟

Eddie Redmayne : خیلی طول کشید. ازلحظه ای که من و خانم Felicity Jones برای حضور در فیلم قرارداد بستیم، منتظر ملاقات با Jane و Stephen Hawking بودیم. خانم فلیسیتی تونست با Jane ملاقات کنه و با خلقیاتش آشنا بشه ولی من تا چندین هفته نتونستم با استیفن ملاقات داشته باشم چون سرش شلوغ بود. همه چیز پیچیده شده بود برام و همین کافی بود تا احساس ترس بهم غلبه کنه. ترس اینکه اگر باهاش ملاقات کنم، تمام پیش زمینه ی ذهنی که ازش تصور کردم غلط باشه چه اتفاقی میوفته.
این شد که خودم رفتم خونه شون برای ملاقات باهاش و صحبت کردن و رسیدن به چیزی که میخام.استیفن با یک میکروفون تقویت کننده ی صدا زیر چونه ش باهام صحبت میکرد و این دستگاه طوری طراحی شده بود که باید "حرف به حرف" صدا رو تقویت میکرد و من چندین ساعت پیشش نشستم تا بتونم حداقل 10 تا جمله ازش بشنوم. من از سکوت متنفرم وتنها چیزی که درخونه ی استیفن بهش رسیدم سکوت وحشتناکی بود که هرزگاهی با یک حرف انگلیسی شکسته میشد ودوباره برقرار بود.

Ethan Hawke : خداروشکر ازین تکنیک برای برنامه ی Saturday Night Live استفاده نمیکنن.(خنده)

Michael Keaton:بیشتر درچه زمینه ای ازش سوال میکردی؟

Eddie Redmayne: بیشنر میخواستم با خلق و خو و رفتارش آشنا بشم.باهم درمورد تاریخ تولدش حرف میزدیم. اون 8 ام ژانویه متولد شده.دقیقن روزی که گالیله 300سال پیش مرد. یه مثلی هست که میگن با مرگ هر دانشمند، یکی دیگه متولد میشه. من بهش اینارو گفتم و اشاره کردم که خودم متولد 6 ام ژانویه ام و تاریخ تولدمون 2 روز باهم فاصله داره .بنابراین هردوتامون تو یک برج (ماه) به دنیا اومدیم.

بندیکت، درسال 2004 یک بار نقش استیفن رو در فیلم Hawking بازی کرده. قبل از حضور در فیلمبرداری این فیلم رو تماشا کردی؟

Eddie Redmayne: من با قبول حضوردراین فیلم مدام با انتخاب های سخت و دوراهی های پیچیده مواجه میشدم.یکی ازین دوراهی ها نگاه کردن یا نگاه نکردن به همون فیلم سال2004 بود. من و بندیکت خیلی وقته که باهم دوستیم و من عاشق بازیگریش هستم. با همه ی احترامی که براش قائل بودم، تصمیم گرفتم فیلم رو نگاه نکنم چرا که ممکن بود از هنرش دراون فیلم دزدی کنم و باتقلید کردن ازش بخام نقش خودم رو بازی کنم..تعریف ها ازین فیلم Hawking بسیار زیاد و عالی بود ولی من جلوی خودم رو گرفتم.

Ethan Hawke : چقدر جالبه که هردوتاتون این نقش رو بازی کردید.

Benedict Cumberbatch : من و ادی باید خیلی دراین مورد باهم صحبت کنیم. حضور درنقش هایی این چنین خیلی سخته چرا که شما مجبورید نقش کسی رو بازی کنید که زندگیش در 1 جمله خلاصه میشه : "استیفن هاوکینگ از بیماری ALS رنج میبرد.". این بیماری هرروز وضعیت بدنتون رو تغییر میده و شما باید این مدل عذاب کشیدن رو تو بازیتون پیاده کنید.

اگر 2 سال از زندگیتون باقی مونده باشه، چه کارهای متفاوتی انجام میدین؟

Michael Keaton : بیشتر با Jonah Hill قرار ملاقات میزارم (خنده)

Channing Tatum : سوال سختیه. کارهای زیادی میشه تو 2 سال انجام داد. احتمالن دیگه از حل معماهای جهان دست برمیدارم و چه میدونم..... سعی میکنم با افرادی که عاشقشونم بیشتر وقت هام رو سپری کنم.

به این فکر نمیکنی که کمتر فیلم بازی کنی؟

Channing Tatum : من عاشق بازیگری ام. اگه 2 سال وقت برای انجامش داشته باشم خودم رو وقف فیلمی میکنم که ارزشش رو داشته باشه.

Michael Keaton : من که دوره فیلم بازی کردن رو خط میکشم.

تو در برحه ای از هنرپیشگیت پشتت رو به هالیوود کردی و تا یه مدت هیچ فیلمی بازی نمیکردی و به Montana نقل مکان کرده بودی..توضیحی داری؟

Michael Keaton : توضیحی برای گفتن نداره. من هیچ وقت به هالیوود و بازیگری پشت نکردم. من دوست داشتم به جایی برم و در سکوتش به آرامش برسم بعد دوباره برگردم. وارد فازی از زندگیم شدم که از شنیدن دستورات کلیشه ایه کارگردانها و جملات قدیمی خسته شده بودم. یکی دیگر از عواملی که این سالها کم رنگ شدم این بود که کسی با دست پر به سراغم نمیومد. فیلمنامه ها کیفیتشون پائین بود و من دوست ندارم تو هرفیلمی که بهم پیشنهاد میشه بازی کنم.

Channing، تو قرار بود که تو Foxcatcher بازی نکنی و میخواستن تورو از لیست بازیگرا خط بزنن. علتش چی بود؟

Channing Tatum : فیلم به قدر کافی برای من واضح نبود. من اوایل اصلن نمیتونستم فیلم رو درک کنم.پیامی رو که فیلم قصد داشت منتقل کنه برام روشن نبود ولی من قبول کرده بودم که بازی کنم و دوست نداشتم بخاطر بد بازی کردنم منو از فهرست بازیگرا خط بزنن پس به خودم روحیه دادم و بدون اینکه بدونم دقیقن هدفمون چیه، به ایفای نقش پرداختم.

بزرگترین اشتباهی که تابحال مرتکب شدید چی بوده؟

Timothy Spall : بنظرم یکی از بزرگترین اشتباهات ما انسان ها اینه که فکر میکنیم به قدر کافی میدونیم ولی عملن این غیرممکنه. اشتباه دیگرمون اینه که اسیر "تکراری بودن" میشیم و نمیتونیم ازین چرخه بیرون بیایم.

Ethan Hawke : سوال خوبی پرسیدی. یاد یه خاطره افتادم. من تقریبن 29 سالم بود که تو یک فیلم بازی میکردم. اوایل که کارم رو شروع کرده بودم همه چیز عالی بود ومن با اعتماد به نفس کامل سر صحنه ی فیلمبرداری حاضر میشدم بعدش به خاطر میارم که به شدت از کارگردان میترسیدم. احساس میکردم ایشون به قدری احمق و نادانه که اجازه نمیده من اونطوری که خودم دوست دارم نقشم رو بازی کنم. من سعی میکردم به تیم سازنده بفهمونم که خیلی بیشتر از اونا حالیم میشه و کارمو بلدم. وقتی الان به اون دوران فکر میکنم احساس شرمساری میکنم.
یک سال میگذره،من 30 ساله میشم و هنوز با یک خیل عظیم از چیزهایی که نمیدونم ، مواجه میشم. هرچقدر بزرگتر میشم،اعتمادم به کارگردانها بیشتر میشه و سعی میکنم این اشتباه رو که بنظرم همه چیز رو میدونم روتکرار نکنم. یک نقل قول عالی از مارلون براندو که میگفت "هرکارگردان باید برای شما در حکم یک همسر و زوج روحانی بشمار بیاد.". شما برای اینکه بتونید بهمراه کارگردان فیلمی رو بسازید، باید باهاش ازدواج کنید.

هشدار متن +18 سال

اگر به فیلم Last Tango in Paris نگاهی بندازید با بازیگری مواجه میشید که خودش رو وقف داستان کرده و درون یک فیلم با موضوع خطرناک اسیر شده. یک فیلم که تمامن درمورد ادبیات عاشقانه س. "روابط جنسی" انسان چیزیه که حتی بزرگسال ها هم دوست ندارن در بین عوام مردم درموردش صحبت کنن. مراسم تدفین، مرگ،ترس از مرگ، ترس از پیر شدن،ترس از س ک س از جمله دیگر چیزهایی ان که ما ازشون واهمه داریم.
منظورم اینه که ، تو (خطاب به Benedict Cumberbatch) درمورد Alan Turing و هم جنس باز بودنش صحبت میکنی، من نمیتونم تواین مساله که قراره نقشش رو بازی کنی بهت کمک کنم ولی میدونم اگر 20 سال پیش به یک نفر این نقش رو پیشنهاد میدادن، بازخوردهای اجتماعیش میتونست بازیگر رو نابود کنه. اتفاقی که برای River Phoenix افتاد.ایشون در فیلم My Own Private Idaho نقش کودک خردسالی رو بازی میکرد که دوست داشت هم جنس باز باشه. بازتاب هایی که بعد از فیلم به نویسنده و کارگردان وارد شدن همگی حرف من رو تائید میکنن.

متن عادی

میتونی یک نسخه ی بازسازی شده از The Last Temptation of Christ بسازی ؟

Ethan Hawke : مارتین اسکورسیزی میتونه بسازدش. همون موقع که ساخت کلی خودش رو تو دردسر انداخت.الان اگه بسازدش براش تبدیل به کابوس میشه.

بهترین معملت در زندگی چه چیزی بود؟"معلم دراین سوال صرفن شخص نیست"

Benedict Cumberbatch : اولین معلمم در پایه ی ابتدائی کسی بود که بهم یادداد چطور متون سختی که شیکسپیر نوشته رو بخونم.الان به روانترین شکل ممکن اون کلمات سخت رو به زبون میارم.معلم دیگری داشتم که پنجره های "تئاتر آمریکایی" رو بر روی من باز کرد و بهم شگفتی های Mamet ؛ Miller و Tennessee Williams رو نشون داد. من خودم رو پرورش میدادم و هرروز چیزهای شگفت انگیزی در زندگیم رخ میداد. 17 ساله که بودم در 2 تا از پرطرفدارترین تئاتر های اون زمان بازی کرده بودم. تئاتر های A Midsummer Night’s Dreamو As You Like It دوتا از بهترین تجربه های دوران زندگیم بودن. من در تئاتر Death of a Salesman هم حضور داشتم.

Eddie Redmayne : کلاس های بازیگری و مدارس دربریتانیا به شکلی عمل میکنن که اگر شما علاقه مند به بازیگری باشید ، از سنین خردسالی به شما نقش های پیرمردها،پیرزن ها و افراد بزرگسال رو میدن و شمارو برای آینده آماده میکنن.به شما نقش هایی میدن که به هیچ وجه با تیپ و شخصیتتون همخونی نداره ولی شما برای ارضای علاقه تون دست به آفرینش کارکترها میزنید و این شمارو پرورش میده.

سخت ترین کارکتری که نقشش رو بازی کردید چی بود؟

Eddie Redmayne : اولین تجربه ی حرفه ایم سخت ترین بود. باید در نمایشنامه ی Twelfth Night نقش Viola رو مقابل Mark Rylance بازی میکردم. تجربه ی چنین نقشهایی، بازی کردن به جای مردمی که هیچگونه تطابقی با شخصیت واقعیتون ندارن به شما نشون میده که چقدر میتونید پیش برید. بعد مشکل دیگه ش این بود که این نمایشنامه درمورد تاریخ حماسی بریتانیا بود و متن سنگینی داشت.

Timothy Spall : کاملن درسته ، ولی فرق سینمای بریتانیا با هالیوود اینه که شما با کول باری از تجربه هم اگر پاتون رو توهالیوود بزارید همه ی شرایط با بریتانیا فرق میکنه. اینجا روش خودشون رو در ساخت فیلم دارن و شعار مردم هالیوود اینه که "اوه عزیزم، بیا فقط بسازیمش چون ما بهترینیم.". بازی در هالیوود بسیار سخته و من تعجب میکنم از مردمی که اینقدر دوست دارن برای بازیگری دراینجا تست بدن. در اغلب موارد وقتی به مردم نقشی رو پیشنهاد میدیم با فحش های رکیک مواجه میشیم. حتی ایفای نقش یک سیاه لشکر ساده ی بدون دیالوگ دراینجا با بریتانیا متفاوته.

Ethan Hawke : فرق سینمای بریتانیا با هالیوود اینه که ما اینجا به شما مقدمات حرفه ای بودن رو یاد نمیدیم و حوصله ی توضیح مسائل ابتدایی رو نداریم.شما وقتی در انگلستان و کشور های حومه متنی رو بازی میکنید اولن با صبر و حوصله پیش میرید و دوما خودتون رو برای حضور در کشور خودتون و فیلمهاش آماده تر میکنید ولی باید بدونید که برای حضور در فیلمهای اینجا (هالیوود) باید دوباره از صفر شروع کنید.
همتون خانم Julia Roberts‌رو میشناسید. ایشون به نیویورک اومد تا در یک تئاتر بازی کنه و تقریبن بخاطر کم تجربگیش، نزدیک بود منتقدا با تفنگ بکشنش. حتی حرفه ای ترین بازیگران هالیوود هم دوست دارن چیزهای جدیدی دربازیگری کشف کنن و یاد بگیرن. فرهنگ آمریکا طوریه که به بازیگر و سینما خیلی اهمیت میده و اگر با پس زمینه ی تئاتر شروع به کار کنید تقریبن همه شمارو میپرستن.

Channing، چالش برانگیز ترین کاری که تو Foxcatcher باهاش مواجه شدی چی بود؟

Ethan Hawke : شکست دادن Mark Ruffalo .(خنده)

Channing Tatum : کارگردان فیلم، Bennet Miller ؛ هرروز به سرم ضربه وارد میکرد.

Ethan Hawke : یه تریلر از فیلمتون تماشا میکردم، تو واقعن دماغ Mark‌رو خون آوردی؟ با دیدن اون بخش تعجب کرده بودم.بنظر میومد واقعن مشت زدی تو دماغش.

Channing Tatum : من هرگز کاری مشابه این فیلم انجام نداده بودم و هیچ ایده ای برای چطور بازی کردن این نقش نداشتم و تنها Mark Shultz بود که منو راهنمایی میکرد. ایشون کسیه که من دارم نقشش رو بازی میکنم. ایشون قهرمان کشتی المپیک 1984 بودن و فرد فوق العاده ای هستن. همه چیز مو به مو یادشونه و برامون تمام حرکات کشتی رو باحوصله تعریف میکردن. من مدام درحال منظم کردن حرف هایی بودم که از دهان ایشون درمورد کشتی خارج میشد. سعی میکردم تا از گفته های این شخص در بازیم استفاده کنم. یادمه یه جمله ی خوب بهم گفت و اون این بود "من هرگز نمیخواستم که برنده بشم . من فقط دوست نداشتم ببازم."

Ethan Hawke : الان فرق بین "شکست نخوردن و برنده شدن" چیه؟ یعنی چی این جمله؟

Channing Tatum : برای اون؟ این جمله برای اون به منزله ی ترسیدن از اینه که تبدیل به کسی که براش تلاش میکنه، نشه. برادر بزرگترش یعنی Dave Shultz ، کسی بود که مارک مطمئن بود هرگز درکشتی بهش نمیرسه و همیشه یه قدم پائین تر از برادرش کشتی میگرفت. پس تصمیم گرفت راهش رو عوض کنه و تبدیل به کسی بشه که همه از رویارویی باهاش وحشت کنن. دوست نداشت که کسی بهش نزدیک بشه.

Benedict Cumberbatch : اون(Mark Shultz) از فیلمنامه خوشش اومده بود؟ خودش هم چیزی بهش اضافه میکرد؟ شده بود که مثلن ازش یه چیزی رو بخوای برات توضیح بده و درعوض چیزی عایدت نشه؟

Channing Tatum : من از همینش واهمه داشتم..خودم قبلن متنهایی که کارگردان درمورد ایشون تحقیق کرده بودن رو مطالعه کرده بودم و هروقت ازشون چیزهای تازه میخواستم ،همون حرفهایی رو بهم تحویل میداد که خودم میدونستمشون.. ایشون انقدر بامن صمیمی و خوش برخورد بودن که من از حرف زدن باهاشون لذت میبردم. برای اینکه اشک از چشماش سرازیر بشه تقریبن 7 ثانیه گفت و گو درمورد دوران قدیم کافی بود. به قدری احساساتشون شدید بود که من و خودش کلافه میشدیم سراین قضیه و وقت زیادی ازمون موقع صحبت درمورد رویدادهای فیلنامه تلف میشد.

Michael Keaton : حقیقت امر هم همینه. تعجب برانگیز نیست اگر جناب Mark Shultz، تک تک خاطراتش رو به یادبیاره. ورزشکارا روعرض میکنم.این قشر از جامعه شبیه مایی که اینجا نشستیم نیستن. از لحاظ روحی و روانشناسی در یک تایپ جداگونه قرار میگیرن. اگر الان از یک بازیکن حرفه ای بیسبال درمورد یکی از بازیهای مهمش سوال کنی واستون درمورد وضعیت زمین، جهت وزش باد و غیره صحبت میکنه. این مساله درمورد کشتی گیرها هم صادقه (فیلم Foxcatcher درمورد ورزش کشتی است.). من درخانواده ی پرجمعیتی بزرگ شدم و یکی از برادر های من کشتی گیر بود.
برادرم به شدت من و خانوادمون رو دوست داره و به طرز وحشتناکی ازمون متنفره. درکل احساسات در ورزش کار ها تعاریف جداگانه ای با بقیه ی مردم داره.

Channing Tatum : کشتی ، به بازیگری بسیار شبیهه. ما هم درحال کشتی گرفتن با نقشی که بهمون میدن هستیم. در ورزش کشتی، شما تنها با یک فرد مبارزه نمیکنید، بلکه با اتفاقی که داره واستون پیش میاد مبارزه میکنید. در وضعیت خسته کننده ای قرار میگیرید که هیچ استراحتی براش تعریف نشده. به شما 1 دقیقه فرصت نفس کشیدن نمیدن، شما ازینکه مدام بهتون حمله میشه عصبانی میشید و در آن واحد ، هزاران مدل از احساسات به سراغتون میاد که عمده ترینش احساس ترسه. بازیگر بودن دقیقن همین خصوصیات رو داره ولی با کمی تفاوت و شدت.

اگر در حرفه ی خودتون ستاره باشید مسائل سخت تر میشه؟ رسانه ها مدام روی شما متمرکز میشن؟
Channing Tatum : رسانه ها خوب و بد سرشون نمیشه. چه تازه کار باشید چه 30 سال بازیگر بوده باشید ، شمارو به یک چشم میبینن و منتظر یک حرکت غیرمعقول یا هر چیزه دیگه ای از شما هستن تا به هرنحوی که دوست دارن به مردم جهان بازتابش بدن.

تو ستاره بودن رو دوست داری؟

Channing Tatum : من نیومدم تو بازیگری تا ستاره بشم. من بهش به این شکل نگاه نمیکنم. من دراین دنیا با فرصت های خوب و بد زیادی مواجه شدم و سعیم براین بوده که راهم رو به سمت مقصد از میان درهای متعددی که جلوی روم باز بوده پیدا کنم. بعضی مواقع پشت درها اتفاقات شگفت انگیزی برام افتادن و بعضی مواقع هیچی برام نداشتن.





http://picoup.ir/images/71953150425817032196.png

Matin VT
12-25-2014, 11:57 AM
مث همیشه عالی بود

Spasitel
12-25-2014, 02:25 PM
Timothy Spall: بنظرم یکی از بزرگترین اشتباهات ما انسان ها اینه که فکر میکنیم به قدر کافی میدونیم ولی عملن این غیرممکنه. اشتباه دیگرمون اینه که اسیر "تکراری بودن" میشیم و نمیتونیم ازین چرخه بیرون بیایم.

میزگرد خوبی بود بخصوص این دو قسمتی که نقل قول کردم بیشتر نظرم رو جلب کرد.مصداق این جمله رو زیاد داریم می بینیم متاسفانه.


شعار مردم هالیوود اینه که "اوه عزیزم، بیا فقط بسازیمش چون ما بهترینیم."

حرفای جالبی زد این آقای تیموتی اسپال...

پ.ن: ممنون از زحمات محمد آقای انزلیچی:Smiley17:

anzalichi
01-21-2015, 10:04 AM
یه مدتی میشه تاپیک آپدیت نشده...علتش من نیستم... منبع خارجی Hollywood Reporter تو این مدت مصاحبه ی جالبی رو ترتیب نداده..یعنی افرادش یا تکراری بودن یا با کسایی مثل تهیه کنندگان و عوامل این چنین صحبت شده..... خواستم مطلع باشید که یه وقت آنتن رو دستکاری نکنید..مشکل از فرستنده س :d باز منتظر میشم اگه چیزه دندون گیری بود میزارم شمام حال کنید...!!

aramis2800
08-18-2015, 10:24 PM
عجب تاپیک نابی بود، فوق العاده، هیجان انگیز
والبته که کامل بود، خالقین سریال ها، بازیگرای مرد و زن اون سریالا، نظرات و مشکلات و زحماتی که برای خلق سریالای مورد علاقه مون کشیده شده

سپاس فراوان محمد جان، ازت وقت و انرژی زیادی برده، باز هم سپاس :Smiley17:
امیدوارم برای علاقمندان به این میزگردها، مطالب جدیدی رو داشته باشی

anzalichi
01-21-2016, 11:02 PM
خب ! بعد از مدتهای طولانی بالاخره فصل جوایز طلایی رنگ هالیوود رسیده و مجله ی Hollywood Reporter هم یه چنتا میزگرد درست حسابی تو مجله ش چاپ کرده و منم دیدم میزگردی که این هفته تو مجله شون چاپ شده به درد همه ی عزیزان سینمادوست میخوره و نم نم میرم توکارش... این چنین گردهمایی ای :d بین این عزیزان بزرگوار خیلی کم پیش میاد پس از دست ندید که داغه :)

http://picoup.ir/images/23473957335544827914.jpg
از چپ به راست و میهمانان برنامه :

David O. Russell کارگردان فیلم JOY
Tom Hooper کارگردان فیلم The Danish Girl
Quentin Tarantino کارگردان فیلم The Hateful 8
Danny Boyle کارگردان فیلم Steve Jobs
Alejandro G. Inarritu کارگردان فیلم The Revenant
Ridley Scott کارگردان فیلم The Martian

anzalichi
01-27-2016, 10:23 PM
گردهم آوردن شش تن از بهترین کارگردانهای معاصر دنیا را دریک اتاق کار سختی است. افرادی که درمورد فیلمهای مورد علاقه شان حرف میزنند.هرکارگارگردانی برای خود دنیای منحصر به فرد خود را دارد.مادراین مصاحبه متوجه شدیم که Ridley Scott از سریال کمدی استرالیایی به اسم Muriel’s Wedding خوشش می آید یا در طرف دیگر David O’ Russell سریال قدیمی بریتانیایی تحت عنوان Hobson’s Choice? را هنوز هم نگاه میکند. دراین میزگرد شش تن از بهترینهای فیلمسازی دنیا گرد هم آمده اند. افراد که با فیلمهایشان سال 2015 را به یکی از بهترین های چندسال اخیر بدل کردند.
گپ و گفتی خودمانی که درآن متوجه شدیم Quentin Tarantino از نشستن درکنار Ridley Scott به وجد می آید و درآن داستان کمک کردنِ استنلی کوبریک به ریدلی اسکات در جریان ساخت فیلم Blade Runner را شنیدیم.
این شما و این مصاحبه :
"ترجمه بصورت گفتاری جهت آسان ساختن خواندن"
-----------------------
آلخاندرو ؛ از پول تو جیبی به سمت سرمایه گذاریه عظیم پیش رفتی. راجبه اینکه از سینمای مستقل به سمت پروژه ی بسیار گرونی مثل Revenant رفتی برامون بگو .

Inarritu :
برای ساخت این فیلم زحمت زیادی کشیدیم و خیلی جنگیدیم.یادمه کلینت ایستوود اولین روزهای فیلمبرداری اومد سر پروژه و بهم گفت "داری روی چهارتا اسب و برف قمار میکنی. برات متاسفم.". و واقعاً هم نمیدونستم چطور قراره از یه اسب فیلمبرداری کنم. شبا کابوس میدیدم و همه چیز در ارتفاعات کوهستانی و زمینهای ناهموار بود و دسترسی به لوکیشن ها سخت و شرایط کاملاً دشواری برما حاکم بود.شرایط آب و هوا شبیه یک تروریست خطرناک بود.هرچیزی ممکن بود هرلحظه منفجر بشه. به این شرایط ؛ بالارفتن از تپه های سنگی بدون کمک طناب روهم اضافه کنید.
وقتی به شرایط سخت غلبه میکردیم دیگه قوانین فیلممون رو پی ریزی کرده بودیم و دیگه جایی برای بازگشت به عقب نبود و حتی نمیتونستیم این جمله رو به زبون بیاریم که "هی بیاید برگردیم به تکنیک صفحه ی آبی(فیلمبرداری در بک گراند آبی یا سبز برای خلق جلوه های ویژه ی کامپیوتری)" !!‌چون فیلم و چارچوبش از هم میپاشیدن. وقتی داری از یک کوه بالا میری دیگه راه برگشتی نداری. یا تاآخرش میری بالا یا میوفتی پایین و میمیری.!!


http://picoup.ir/images/61073367204004519092.jpg
Quentin Tarantino : The Hateful 8



Tarantino:
برای ما هم همچنین مشکلاتی وجود داشت.من بشخصه برای روحیه دادن به خودم مدام یک مستند راجع به ساخته شدنِ فیلم Apocalypse Now میدیدم و فیلمبردار دراون مستند راجع به خلق تصاویر بصری فوق العاده حرف میزد. همه ش یه جمله تو کل مستند زمزمه میشد که وقتی تصمیم به ساخت فلان کار گرفتی دیگه راه برگشتی نداری و من هم این جمله رو به خودم و بقیه ی عوامل The Hateful 8 گوشزد میکردم که "ما میریم که این فیلمنامه رو عملی کنیم و راه برگشتی هم برامون وجود نداره." ما تمام پروسه ی فیلمبرداریمون و کل جریان فیلمسازی اثر رو روی بارش طبیعی برف پایه ریزی کردیم.اگر پیش بینی ها درست از آب درنمیومدن و برف طبیعی که ما دنبالش بودیم رو پیدا نمیکردیم ، کار متوقف میشد.

هردوی شما فیلمهایی که ساختید از آثار قبلیتون گرون تر آب خوردن واستون.. از 40 میلیون دلار ؛ به 60 میلیون دلار پرش کردید...


Scott : اون قدر ها هم رقم بالایی نیست...

Tarantino :
متشکرم (تشکر از اسکات). من هم فکر نمیکنم چیز زیادی باشه. مخصوصاً برای یک فیلم 65میلی متری قیمت مناسبیه.

Inarritu :‌
یادمه پدرم همیشه میگفت وقتی داریم سرسفره غذا میخوریم راجبه پول حرف نزنید.مزه ی غذا رو بد میکنه. یک فیلم باید با اینکه چقدر خلاقیت توش استفاده شده مورد سنجش قرار بگیره نه به میزان بودجه ی مالیش. کار به این میگن نه به اینکه چقدر پول توش استفاده شده.

استودیوها با شما چطور رفتار میکردن؟

Tarantino :
همیشه باعث پشت گرمیه ما بودن. همه میدونستن ما چه مشکلاتی داریم.همه به چشم ، مشکلاتمون رو میدیدن و میدونستن که سعی داشتیم چیکار کنیم.اونا به ما اعتماد داشتن و مهم تر ازون برای پروژه ارزش قایل بودن. و اوناهم به همون اندازه که ما تلاشمون زیاد میشد کمک رسانیشون به ما بیشتر میشد.

Inarritu :
این کمک متقابل به همدیگه هم یه شکل از هنره که بصورت کار و بیزینس دراومد. به همون اندازه که هیجان انگیزه میتونه مخرب هم باشه. ما رو درنظر بگیرید که سر یک بودجه ی 90 تا 95 میلیون دلاری با استودیو به توافق میرسیم و درابتدا همه چیز خوبه و کسی از مشکلاتی که ممکنه برامون پیش بیاد خبر نداره.ما درقبال اون همه پولی که بهمون دادن مسئول بودیم . برای ساخت فیلم به هوای سرد نیاز داشتیم و میتونید حدس بزنید اولین مشکل ما چی بود؟؟ منطقه ی Calagry واقع در آلبرتای کالیفرنیا که لوکیشن فیلمبرداریه ما بود گرمترین زمستون تاریخ رو سپری میکرد که این مسئله باعث میشه دمای هوا در طول روز هفت بار تغییر کنه و ما وسط ماه فوریه اونجا بدون برف بودیم. به همین علت مجبور شدیم برای اینکه پروسه ی ساخت عقب نیوفته به برنامه برسیم دنبال تیکه های یخ برای تولید برف بگردیم که برامون هزینه ی بیشتری در پی داشت.


http://picoup.ir/images/09381977938151844483.jpg
Danny Boyle - Steve Jobs



Scott :
با برنامه بودن یک چیز بسیار حیاتی و مهمه. تهیه کننده تون کی بود؟ به نظرم بهتره سرش رو به دیوار بکوبه. من بخشصه یک استراتژیست ام چون ازین تجربه ها زیاد داشتم. تو هرشرایطی هم که بگید فیلم ساختم. شما باید مشکل رو از دور وقتی هنوز تو افق داره به سمتتون میاد ببینید و آماده باشید که قبل ازینکه زیاد بهتون نزدیک بشه بزنید تو سرش چون اگر اینکارو نکنید مجبورید باهاش گلاویز بشید و براتون مشکل ایجاد میکنه.

Hooper :
گاهی اوقات همه چیز خوب پیش میره براتون و نبردهای اساسیه شما نبود وقت کافی و پول و منابع کافیه. و خب بااین وجود همه ی ما بلدیم چطور بدون اینکه دیده بشیم از پس این مبارزات بربیایم. وقتی شما محصول نهایی (فیلم اکران شده) رو تماشا میکنید از پشت پرده و مشکلاتی که کارگردان باهاشون دست و پنجه نرم کرده بی اطلاعید. من یه فیلمنامه ی The Danish Girl تودستم بود که 184 سکانسش رو باید تو 44 روز فیلمبرداری میکردم. هرروز 4 سکانس و این درحالی بود که سیستم سینمای بریتانیا فقط به شما اجازه ی 11 ساعت فیلمبرداری در طول روز رو میده.

آلخاندرو ، دوست داری یک فیلم با بودجه ی بزرگتر ازین کارگردانی کنی؟؟

Inarritu :
نمیدونم.من درحال حاضر صادقانه بگم ، خیلی خسته ام. اولین باری بود که تو 2 سال ، دو فیلم پشت سرهم میسازم. من قبل ازینکه Birdman رو شروع کنم برای ساخت این فیلم The Revenant برنامه داشتم و خیلی ازم انرژیه فیزیکی برده و طوری ام که نمیتونم حتی به ساخت یک فیلم دیگه فکر کنم.


http://picoup.ir/images/36571239624964737466.jpg
Ridley Scott - The Martian



بزرگترین مشکل فیلمسازی امروزه چیه؟

Scott : مشکل این شهری که توشیم اینه که هیچ تخفیفی تو اخذ مالیات وجود نداره. ما تو یک دهکده ی شهرسازی هستیم.نقطه ی صفر همه ی فیلمهای آمریکایی، اینجا تو هالیوود پرداخت مالیاتِ فیلمسازی بی رحم ترین مشکل کارگردانها و تولید کننده هاست.

Tarantino :
مشکل تهی بودن فیلمها از نظر بار فلسفی هم وجود داره. منظورم اینه که رک و پوست کنده بگم حدود 10 سال پیش و قبل تر ازون وقتی کسی فیلمی میساخت ما یا تو سینما تماشاش میکردیم یا پول میدادیم و نسخه اورجینالش رو تو خونه میدیدیم و بعضیاشون رو هم من هنوز هم برای بارهای ششم و هفتم تماشا میکنم و هروقت میبینم یکی از شبکه های کابلی تلویزیون یکی از فیلمهای فاخر رو مجدداً پخش میکنه با هیجان میشینم و تماشاش میکنم. ولی فیلمهای امروزی رو یکبار نگاه میکنم و دلم برای دوباره دیدنشون تنگ نمیشه.

Inarritu :
فیلمسازیه مستقل امروزه به شکل سریال سازی دراومده. کارگردانهای امروزی به جای ساخت یک فیلم بلند یک سریال تیکه تیکه میسازن و انصافاً هم داستان سریالها به همون اندازه که فیلمها فوق العاده ان ، درجه یک عمل کردن. الان سینما پراز فیلمهایی شده که داستان مشابهشون رو میشه تو سریالهای رنگارنگ تلویزیونی پیدا کرد.ولی مشکلی که هست اینه که دیگه مثل قدیم تابو شکستن ها دیده نمیشه ، انقلابی نیست ، رمزو رازی نیست ، دچار کلیشه شدیم.

Scott :
تراز کیفیت خیلی پایینه چون خیلی فیلم درحال تولید و تولیده شده و اکران شده داریم. شاید علتش اینه که تعداد کارگردانها بسیار زیاد شده و نتیجه ش کاهش کیفیتیه که شاهدش هستیم.

Inarritu :
چه بلایی داره سر صنعت فیلمسازی میاد؟ الان 2 دسته فیلم ساخته میشن. اونایی که بودجه ی سرسام آور دارن و اون دسته ای که با پول ناچیز ساخته میشن.فیلمهایی که با بودجه ی متعادل ساخته میشن دارن ناپدید میشن.


http://picoup.ir/images/25700449013976299395.jpg
Alejandro G. Inarritu - The Revenant




آخرین فیلم فوق العاده ای که تماشا کردید چی بود؟

Scott :
من همین دیشب یه فیلم خیلی خیلی خوب دیدم یه کمدین خیلی عالی هم توش بود..اه اسمش....

Tarantino :
اه.. همون فیلم Sarah Silverman رو میگی؟ I Smile Black .. من خودم ندیدمش ولی راجبش شنیدم.

Scott :
آره همون بود. آدم این فیلم ساده رو میبینه و با فیلمهای دیجیتالیه پراز افکت و این خزعبلات مقایسه ش میکنه. فیلمهایی این چنین که دیشب دیدم یه کم آدم رو امیدوار میکنن به سینما.

Boyle :
قبل ازینکه بیام اینجا واسه مصاحبه داشتم تو سینمای شهر یه بار دیگه Steve Jobs رو میدیدم. ما متاسفانه نتونستیم به اون میزان بیننده ای که نیاز داشتیم دست پیدا کنیم.فیلمسازی مثل یک باشگاه نیست که در یک روز مشخص همه برن توش و از امکاناتش استفاده کنن. چیزی که میسازیم باید با گذشت زمان به تعداد کسانی که دیدنش اضافه بشه. مردم بعد از یک هفته ی سخت کاری وقتی به سینما میرن انتظار دارن یه چیز ببینن که ارزشش رو داشته باشه و حس خلاقیت رو توشون به جنب و جوش بیاره.

Tarantino :
این چیزی که تو داری بهش اشاره میکنی همون هنر فیلمسازیه که امروزه کمرنگ شده. علت درخشش فیلمهای دهه ی 30 میلادی و اون استقبالهای بی سابقه به علت هنری بودن فیلمها بود. چیزی که امروزه کمتر دیده میشه.

Hooper :
فیلم رو باید برای مردم ساخت. دوست دارم چیزی که امسال ساختم موفق تر از دوعنوان قبلیم یعنی The King’s Speech و Les Miserables باشه. من که احساسم اینه. همیشه فیلم هام رو برای مخاطب میسازم نه برای خودم.

Scott :
من هیچوقت این عقیده رو نداشتم. من همیشه فقط برای خودم فیلم ساختم.!!

Inarritu : (خطاب به ریدلی اسکات) :
خب ، فردا اگر همه از خواب پاشیم و یک بمب اتم کل مردم کره ی زمین رو از بین ببره و فقط من زنده بمونم ، اگر بخام فیلمی ازش بسازم فقط واسه خودم میسازمش؟ من که اینطور فکر نمیکنم. ما خلق شدیم تا ارتباط برقرار کنیم و احساساتمون رو بروز بدیم. فیلمسازی هم همینه. یک نیاز که باید با بقیه سهیم باشیمش.

اگر درآخرین لحظاتی که زنده ای فرصت ساخت یک فیلم رو داشته باشی چه فیلمی رو میساختی؟

Boyle :
دوست داشتم میتونستم فیلمی شبیه به A Space Odyssey بسازم.

Inarritu :
من هنوزم وقتی 2001 : A Space Odyssey کوبریک رو میبینم هیچی ازش نمیفهمم ولی یک سری احساسات مشترک بین کارگردان ومخاطب که فیلم سعی داره به تصویر بکشتشون رو متوجه میشم. فیلم Stalker آندری تارکوفسکی رو در نظر بگیرید. هربار که این فیلم رو میبینم به خودم میگم "منظور کارگردان از فلان چیز ، چی بود؟". تنها چیزی که میتونم دراین مواقع به خودم بگم اینه که یک حس انسانیت که من رو به چیزی که کارگردان دوست داره ببینمش ربط میده. یک چیز عرفانی و مربوط به عالم شهود منظورمه. همه چیز به طرز دید بستگی داره.باید حواسمون باشه که تمامیه شات های یک فیلم صرفاً منبعی برای بازگوییه قصه نیست. بعضی شات ها هستن که شما رو به خودتون میشناسونن. هرکسی میتونه برداشت متفاوتی از شات های مختلف یک سکانس داشته باشه و این یکی دیگه از خاصیت های سینمای هنریه که آدمی رو به خودشناسی تشویق میکنه تا پیدا کنه نوع نگاهش به مسائل چگونه س.

Scott :
درتکمیل حرف های آلخاندرو باید بگم که شما میتونید از یک چیز ساده مثل "خودکار" یک فیلم درجه یک بسازید.فقط این طرز نگاه شما به خودکاره که به فیلمنامه تون جهت و پویایی میده. یک نفر خودکار رو فقط وسیله ای برای نوشتن تصور میکنه درحالیکه اگر کارگردان خلاقیت رو چاشنیه طرز نگاهش کنه ، ایده های بسیار متنوعی از یک چیز ساده مثل خودکار میتونه بیرون بکشه. سریال Muriel’s Weeding رو من شش بار دیدم. یک چیز ساده س ولی به غایت فوق العاده است.

تابحال این حس بهتون دست داده که دست کم گرفته باشن شما رو ؟

Russell :
مثل داستان J.D Salinger عه. همیشه دوست داشت یک نویسنده ی بزرگ بشه. صدای فوق العاده ای داشت ولی هیچوقت نتونست از استعدادش بهره ببره چون فرستادنش به جنگ جهانی و عملیات D-Day باعث شد آسیب ذهنی بهش وارد بشه.اون تو تمام نبردهای بزرگ حضور داشت فقط اختلالات روانی که واسش پیش اومد باعث شد نادیده گرفته بشه. من هم گاهی اوقات دچار یاس و ناامیدی شدم ولی وقتی به سرنوشت افرادی مثل Salinger نگاه میکنم متوجه میشم انسانیت همچنان میطلبه که با آغوش بازتر سعی در خدمت به بقیه داشته باشم و باعث میشه هنگام تعریف و شنیدن داستان برای بقیه و از زبان بقیه ، لذت ببرم.


http://picoup.ir/images/92072000549073936610.jpg
David O. Russell - Joy



تابحال احساس ناامیدی شدید در زندگیه حرفه ای تون دست داده؟

Scott :
وقتی Blade Runner روو ساختم که یک فیلم بسیار سخت برای کارگردانی بود. کسانی که سرمایه گذارهای فیلمم بودن میگفتن چرا نماهای پایانیه فیلمت از بالا فیلمبرداری نشدن؟ من یه کم ناامید شدم که چرا از چیزی که خودم درست کردم خوششون نیومده بخاطر همین با استنلی کوبریک ملاقات کردم .. بهش گفتم : "هی گوش کن ، من میدونم یه چیز خیلی عجیب غریب به اسم The Shining رو تو ساختی و میدونم که تو ساخت نماهای هواییه فیلم چقدر هلکوپتر و این مدل وسایل داشتی. ممکنه یه مقدار از وسایل فیلمسازیت رو به من قرض بدی؟"

روز بعد از ملاقاتم با استنلی من درمجموع 17 ساعت نمای هوایی از چیزی که میخاستم برای تدوین و ادیت داشتم.. نماهای پایانی فیلم The Blade Runner‌رو مدیون استنلی کوبریک ام.

Russell :
پایان بندی های رمانتیک چیزی ان که من بهشون میگم جادوی سینما و همیشه به همین علت میرم سینما و انتظار پایان خوش از فیلمها رو دارم.

Scott : تو باید تهیه کننده ی کارهای من باشی(همراه با خنده.)

Russell :
بین کارگردانهایی که تو شهر هستن (هالیوود) یه تعدادی از اونها میگن فلان ایده کار سختیه و نمیشه انجامش داد. من بهشون میگم وقتی شغل کارگردانی رو انتخاب کردید به این معناست که باید تو یک دنیای جادویی یک چیز جادویی و تاثیر گذار خلق کنید. به این دنیای جادویی میگن ، سینما !

اگر از فیلمسازی دست بردارید به چه کاری روی میارید؟

Scott :
میرم تو دانشکده ی Royal پیش استاد David Hockney نقاشی کردن یاد میگیرم.سر درس فلسفه احتمالاً یک فرانسیس بیکن (پدر علم تجربی-فلسفه) میومد پای تابلو یک سخنرانی ارائه میکرد. من بخش هنریه دانشکده ی Royal‌رو خیلی دوست دارم. عاشق نقاشی ام. همیشه از کشیدن موتورسیکلت لذت میبرم.احتمالاً بهترین طراح و نقاش موتورسیکلتها بودم یه زمانی ولی بخاطر تشویق نشدن بیخیالش شدم. البته از شیش سال پیش دوباره هرزگاهی تو خونه نقاشی میکنم ولی دیگه موتورسیکلت نمیکشم.. خودم و زنم رو میکشم.

Inarritu :
من به جز کارگردانی به درد هیچ کار دیگه ای نمیخورم (خنده ی حظار)

پروژه ی بعدیتون چیه ؟

Tarantino :
من احتمالاً قراره دهمین فیلمم روهم بسازم.از الان واسه ساختش برنامه چیدم.

Scott :
چرا ؟ چرا ده تا؟

Tarantino:
دوست دارم در یک مقطع بخصوص دست از کارگردانی بردارم.

Scott :
بعد ازون چیکار میکنی؟

Tarantino :
دوست دارم داستان نویسی کنم. دوست دارم بنویسم و تئائر بسازم. احتمالاً یک نسخه ی تئاتر گونه از The Hateful 8 بسازم و از بازیگرای متفاوت برای ساختش استفاده کنم. دوست دارم نظر بازیگرای دیگه رو که دوست داشتن تو فیلمم باشن رو بدونم. احتمالاً دورنمای شغلیه من بعد از کارگردانی سینما نویسندگی کتاب و نمایشنامه و ساخت تئائر باشه.

تابحال تجربه ی کارگردانیه تئاتر داشتید؟

Tarantino :
خیر.

تابحال نمایشنامه ی یک تئاتر رو نوشتید؟

Tarantino :
دیگه همه ی عالم از هرچیزی که تابحال نوشتم خبر دارن حتی شما.. پس باید بگم نه.

متن فیلمنامه ی The Hateful 8 تو یکی از تئاتر های شهر دورخوانی شده بود. ازین کار چه چیزی عایدتون شد؟

Tarantino :
وقتی تصمیم به ساخت یک پروژه ی وسترن و تولیدش در قطع 70 میلی متری (Imax) میگیرید باید از قبل ، از محتوا و پختگیه چیزی که میخواید اینقدر روش هزینه کنید مطمئن باشید و خوندن متن اولیه ی ما به ما کمک شایانی کرد. اتفاقی که برای Inglourious Basterds و Django Unchained هم افتاده بود و میتونستید متن روخونی شده توسط بازیگرا رو به مانند یک قطعه ی ادبی پیدا کنید و بخونید.
من نمیخام از فیلمی که ساختم تعریف کنم و بگم عالیه فقط اینکه مطمئنم دورخونیه فیلمنامه ای که ما در تئاتر 99 صندلی داره بلوار سانتامونیکا داشتیم باعث شد اون ماده ی اولیه ی ساخت فیلممون یه چیز خالص و دوست داشتنی باشه.

Russell :
من هم دوست دارم یک نویسنده بشم.من قبل ازینکه فیلمساز بشم یک نویسنده بودم. دوست داشتم داستان های تخیلی بنویسم. پدر و مادر من در یکی از شعبه های کتابخونه ی Simon&Scuster باهم آشنا شدن. مادر من یک دختر ایتالیایی اهل بروکلین و پدر یک مهاجر روسی اهل منهتن بود. پدرم ماهی گیر بود و صاحبای اکثر کتابفروشی های شهر ماهی هاشون رو از پدر من میخریدن. به واسطه ی پدر و مادرم و رفت و آمد دائمی که به کتابخونه های شهر داشتن منم به کتاب و حوزه ی ادبیات علاقمند شدم. من از همون بچگی به نوشتن علاقمند شدم و راستش رو بخواید الان هم یه مستند درمورد دنیای "چاپ و نشر کتاب" دارم میسازم.
وقتی به گذشته و دوران چارلز دیکنز نگاه میکنید متوجه میشید که وقتی دیکنز به آمریکا اومد سوار یک قطار بود و فکر میکرد بیرون داره برف میباره ولی وقتی از صندلیش پاشد و بیرون رو نگاه کرد متوجه شد مردم دارن از پنجره ی خونه هاشون به بیرون تف میکنن. اون زمان تف کردن بین مردم خیلی رایج بود. وقتی روی یک فرش قدم میزاشتید امکان نداشت یک خلط که با تنباکوی سیگار قاطی شده بود رو نبینید. بگذریم ، نمیدونم چرا این رو گفتم ، فقط اینکه درحال حاضر دارم یک مستند که خیلی ساختنش برام لذت بخشه رو میسازم ولی عاشق نویسندگی ام. همیشه متن هایی برای نوشتن دارم.هربار دست به قلم میشم حداقل 175 صفحه مینویسم. جهان های متعددی در دنیای نوشته های من هست. جهانهایی که میشه از دل هرکدومشون تعداد زیادی فیلم خوب بیرون کشید.

راسته که میگن فیلمنامه ی JOY رو برای جنیفر لاورنس نوشتی؟ این سومین فیلمیه که باهم کار میکنید؟

Russell :
من بهش قول داده بودم یه فیلمنامه براش بنویسم. دوتا تابستون قبل متنی حدود 600 صفحه نوشته بودم که میشد ازش 2 تا درام خانوادگی بیرون کشید ولی تلفیقشون کردیم و Joy محصول نهایی اون متن بود که فیلمشم ساختیم. پس به گمانم جواب سوالتون آره هست.

Inarritu :
بعضی بازیگرا ارزش همه کار رو دارن. به لئوناردو دیکپریو گفته بودم "دوست دارم یه نقش برام بسازی که شکننده س و هرلحظه آماده ی متلاشی شدن از فرط ناامیدی و بدبختی تو این سوز و سرماست.". همین یه سرنخ رو بهش دادم و اون به وجد اومد و سریعاً از نظر فیزیکی برای نقش تمرین کرد. اون با مشاوره ی پزشک وارد یک رژیم غذایی شد تا ازنظر جسمی به چیزی که میخواستیم نزدیک بشه. و موهاش رو کوتاه نمیکرد و اجازه داد ریشش اندازه ی بابانوئل بشه. چیزی که من میخام بگم اینه که برخی ها مثل دیکپریو صرف یک بازیگر نیستند ، اون فیلم رو از منظر یک کارگردان نگاه میکنه. اون فیلم رو درک میکنه. یک ریتم تپنده ی فوق العاده در وجود لئو هست که ازش یک ماشین درست کرده که میتونه سریعاً چیزی که ازش میخای رو بهت بده و با محیط انس بگیره.

Russell :
اون روزهایی که باهات کار میکرد باهاش حرف میزدم.و مطمئن نبودم که بخاطر شرایط سنگین فیلمبرداری و وضعیت وخیم آب و هوا قبول کنه که بیاد باهام حرف بزنه. بهش گفتم حاضری بیای تو JOY یه نقش کوتاه از یه خواننده رو که داره یه آهنگ ملایم میخونه رو بازی کنی؟ قبول کرد و بعدش برگشت سر صحنه ی فیلمبرداری که قرار بود با یه خرس گریزلی گلاویز بشه. من به The Revenant به چشم یک فیلم درمورد یک خرس نگاه میکنم تا آدمیزاد. خشونت بسیار بالایی داره کارتون. نکته ی مثبت دیکپریو اینه که میتونید باهاش حتی 10 ساعت هم راجب یک نقش صحبت کنید و اون علاقه مند تر از قبل به حرفاتون گوش میده و نظرش رو به شما میگه.



http://picoup.ir/images/71148988080252970734.jpg
Tom Hooper - The Danish Girl



تاثیرگذارترین معلمتون در فیلمسازی کی بود؟

Hooper :
یادم میاد داشتم Prime Suspect‌رو برای تلویزیون میساختم. اولین روزای فیلمبرداری بود. اول صبح بود و آماده ی فیلمبرداری بودیم که Helen Mirren اومد سر صحنه ی فیلمبرداری و بهش گفتم "صبح بخیر هلن ، قراره اینجا ، اینجا و اینجا راه بری و دوربین قراره به این شکل باهات حرکت کنه.". و بعدش اون برگشت و بهم گفت "خب اگر دوربین قراره باهام راه بیاد دیگه من چرا دارم راه میرم؟". اومدم جوابش رو بدم که حرفم تو دهنم خشک شد "خب بخاطره اینکه آهههه.. آمممم......" و اینجا بود که یه کم جا خوردم. بهم گفت من میرم فلان نقطه از پنجره رو به خیابون سیگار میکشم و دوربین میاد پیشم. وقتی یه کم خودم برانداز کردم دیدم راست میگه و نیازی نیست شخصیت اصلیمون اصلاً پیاده روی کنه. اونجا بود که فهمیدم بازیگران واقعی یک هنر بالفطره در وجودشون دارن که قبل از ساخته شدن سکانس میتونن محصول نهایی رو ببینن و بهت بگن چیکار کنی بهتره. بعد ازون روز بود که طرز دیدم نسبت به چگونگیه استفاده از بازیگر تغییر کرد.

Boyle :
قبل از شروع به فیلمبرداریه Steve Jobs تمرین زیادی کرده بودیم. آماده بودیم که برداشت جدی سکانس رو شروع کنیم که Michael Fassbender بهمون گفت "امکانش هست که همین تمرین رو فیلمبرداری کنید؟" .. نتیجه شگفت انگیز بود. همگی هنگام تمرین بهترین بازیه خودشون رو ارائه میدن.این یه درس بزرگ برای من بود.

Tarantino :
یکی از نکات مشترک من و Ridley اینه که Harvey Keitel توی اولین فیلم هردونفر ما حضور داشت. (Reservoir Dogs & The Duelists). من خودم رو مدیون هاروی میدونم. اون من رو پرو باله خودش داشت.بهم یه روز یه نصیحتی کرد. "کوئنتین ، تو فقط فیلمنامه رو بده دست بازیگرا.. بهشون نگو فلان صحنه رو چطوری انتظار داری ازشون. اونا مواد اولیه رو دارن و همیشه مطمئن باش چیزی که فکرمیکنن بهترینه رو بهت تحویل میدن.فقط کافیه بهشون بگی فلان سکانس باید فلان طور بازی کنی. کارشون خراب میشه.تمرکزشون بهم میخوره.چیزی که خودشون دوست دارن بهت تحویل بدن همیشه بهتر از چیزیه که خودت انتظار داری!!" و این نکته ایه که من 21 ساله آویزه ی گوشم میکنم.

Scott :
یه نکته ای که بعد از اینهمه سال کارگردانی یاد گرفتم این بود که تمرین نکردن قبل از فیلمبرداری هم همیشه بد نیست. گاهی بازیگر میدونه که اگر "بد باشه" واسه خودش هم عواقب بدی داره واسه همین چه تمرین کنه چه نکنه ، بهترین خروجی رو به کارگردان میده.
ریدلی ، تو سابقه ی طولانی ای تو این حرفه داشتی. شده تابحال از کارهات پشیمون شده باشی؟ بقیه چطور؟

Scott :
هرگز ، از هیچی!!

Inarritu :
من از یک خانواده ی کاتولیک به اینجا رسیدم. درسته همیشه سعی کردم تو عمل خودم رو نشون بدم ولی همیشه یه مقدار احساساتی با مسائل برخورد میکنم. همیشه میترسم یه روز این رفتارم تو فیلمسازی کار دستم بده.

Russell :
من نسبت به همه ، بدون استثناء نگاه مثبت دارم و همه ی افرادی که باهاشون کار میکنم رو در نگاه اول به چشم یک آدم کاربلد و مفید برای پروژه در نظر میگیرم ولی این باعث میشه بعد ازینهمه سال و اینهمه فیلم هنوزهم یه وقتایی به خودم بگم چقدر خام و ناپخته باقی موندم.

Hooper :
من همیشه به امکان پشیمون شدن تو این شغل فکر میکنم. چه بخواید چه نخواید هرفیلمی که میسازید حداقل 2 سال از عمرتون رو میطلبه و علاوه بر سرمایه گذاری ، مطمئن نیستید که تو جذب مخاطب موفق عمل کنید. من همیشه نگران اینم که روزی برسه که نتونم فیلمنامه ای رو به فیلم تبدیل کنم. زمان همه چیزو مشخص میکنه.

Tarantino :
سر سکانس هایی که بالای پنج دقیقه فیلمبرداریشون طول میکشه و پر از دیالوگ و اتفاقات ان من نقطه ضعف دارم. همیشه صفر تا نود ماجرا رو عالی جلو میبرم ولی اون ده درصد باقیمونده همیشه یک استرس تو من ایجاد میکنه که آیا دارم درست فیلمو کارگردانی میکنم یا نه.. مواقعی بودن که نابجا Cut دادم و ماحصل عالیه یک تیم رو دوباره فیلمبرداری کردم و این درحالی بوده که اولین برداشت بهتر از دومی بوده. تو اینجور مواقع که دچار پشیمونی از کاری که میکنم میشم معمولاً میشنوم عوامل سرصحنه میگن "اوه کوئنتین حالش زیاد خوش نیست ، بهتره دورو برش نپلکیم.".

خاطره ای هست که همیشه ازش به نیکی و بعنوان حسن ختام تمام چیزهایی که ساختی بخای بعدها ازش به نیکی یاد بشه؟

Tarantino :
سکانس رقصیدن جان تراولتا توی فیلم Pulp Fiction همیشه تو ذهنم بعنوان یک نقطه ی درخشان کارنامه ی کاریه منه. ما یه عالم "بدل " داشتیم که میخواستن سکانس رقص رو بازی کنن. اونا تخصصشون رقصیدن بود ولی وقتی دیدم جان تراولتا کفش هاش رو کند و آماده ی رقصیدن شد یه دلگرمیه فوق العاده بهم دست داد. اون موقع خیلی جوون تر بودم. همیشه ازون سکانس بعنوان لذت بخش ترین چیزی که ساختم یاد میکنم.



TvWorld.Info Exclusive - All Rights Reserved

sky-boy
01-28-2016, 11:41 AM
فوق العاده سپاس!
متنش نسبتا طولانی بود و ترجمش هم احتمالا وقت گیر
این انگلیسی ها چقدر سریع حرف میزنن!:Smiley10: ادم هیچی از صحبتاشون نمی فهمه!

hadi2006mi
01-28-2016, 01:09 PM
مرسی ممد عزیز دلمون برای این میزگردهای عالی و ترجمه خوب تو تنگ شده بود بازم از این ناپرهیزیها بکن:)هر وقت که در صفحه انیستاگرام هالیوود ریپورتر عکسی از این میزگرد ها گزاشته میشه من یاد تلاشهای تو برای معرفی این میزگردها به بچههای انجمن کردی میوفتم امیدوارم بازم شاهد اینکارها باشیم ممنون

Irag
01-29-2016, 05:47 PM
رئیس، خسته نباشی. :Smiley17:
واقعیتش نشد که همه رو بخونم ولی هرچی بعد از Tarantino دونقطه بود رو خوندم! :Smiley35:

hatamtv
02-10-2016, 04:46 PM
با درود

به نظر من تنها کلمه ای که در خور این تاپیک هست فقط ((عالیست)) و ای کاش در نظرسنجی به جای زشت می نوشتید عالی ... تی دست درد نوکونه آ برار انزلچی ... خیلی مخلصیم :Smiley17:

Katy Perry
06-14-2016, 06:38 AM
سلام علیکم ! خب از اونجایی که محمد انزلیچی عزیز و رئیسمون تو تیم سینما بازنشست شد و خب تاپیکی به این خوبی و جاداری حیفه از بین بره گفتیم بیایم و پا تو کفش بزرگا کنیم و نزاریم این تاپیک به قبرستان تی وی ورلد بره و زنده باشه . خب از این مبحث که بگذریم حالا که فصل تابستون در شرف آغاز شدنه و موجی از سریال های تابستونی در راهن یه میزگرد جالبی در مجله ی هالیوود ریپورتر انجام شده که خالقان شش تا از محبوب ترین سریال های این چند وقته دور هم جمع شدند و پیرامون مسائل ساخت سریال انتخاب بازیگر ،مسائل مربوط به نژاد و مسائلی مثل صحنه های جنسی داخل سریالاشون بحث کردند . این میزگرد رو من و محمد (http://tvworld.info/member.php?u=35127) با هم ترجمه می کنیم به طرز لاکپشت واری و در دو پارت اون رو توی این تاپیک قرار می دیم . خلاصه که از دست ندین ...


http://picoup.ir/images/61917591794019429195.jpg

میهمانان از چپ به راست :


Nina Jacobson خالق سریال The People V. O.J. Simpson : American Crime Story
Sam Esmail خالق سریال Mr. Robot
Julian Fellowes خالق سریال Downton Abbey
Marti Noxon خالق سریال های UnREAL و Girlfriends' Guide to Divorce
John Ridley خالق سریال American Crime
Melissa Rosenberg خالق سریال Jessica Jones



قسمت اول.......... (http://tvworld.info/showthread.php?t=44314&p=207323&viewfull=1#post207323)........................... سمت دوم (http://tvworld.info/showthread.php?t=44314&p=207961&viewfull=1#post207961)

Katy Perry
06-20-2016, 10:51 PM
میزگرد سازندگان سریال های درام - قسمت اول


( قبل از شروع چند تا چیز رو بگم . اول این که این متن رو من و محمد (http://tvworld.info/member.php?u=35127) با هم ترجمه کردیم و ببخشید اگه یکم طول کشید همش تقصیر سریال هایی بود که طی هفته پخش شد و البته تنبلی من :دی . سعی شده برای راحتی کار به صورت گفتاری ترجمه بشه و همچنین کلمات به قولی بی تربیتی رو با / جدا کردیم که امیدوارم خیلی رو اعصاب نباشه ، اگرم بود ببخشین دیگه ... کلا امیدوارم اگه هر ایرادی بود ببخشین از من بوده . حالا بریم ببینیم چی میگن اینا .. )

میزگرد خالقان سریال‌های درام: شش شورانر مطرح تلویزیون از جنگیدن برای گوناگونی (نژادی و جنسی)، طبقه بندی شدن و استخدام بازیگران عوضی می‌گویند

شش شورانر مطرح حال حاضر تلویزیون یعنی Sam Esmail (مستر روبات) و Julian Fellowes (دانتون ابی) و Marti Noxon (سریال UnReal) و Melissa Rosenberg (جسیکا جونز) و John Ridley (امریکن کرایم) و Nina Jacobson (سریال The People V. O.J. Simpson) درباره داستان‌هایی که واقعا باعث نگرانی‌شان شده و چیزهایی که هنوز باورشان نمی‌شود توانسته‌اند از سانسورهای شبکه رد کنند و بی‌انصافی‌ای که آنها را همچنان فقط یک سفیدپوست دارای مزایای ویژه می‌بیند صحبت می‌کنند.

البته که مبلغ چک‌های حقوق و به رسمیت شناخته شدن دوست‌داشتنی‌اند. اما به معنای این نیست که نقش شورانری خالی از اضطراب و ناراحتی است و این چیزی بود که زمانی بیشتر مشخص شد که هالیوود ریپورتر 6 تهیه‌کننده برتر صنعت تلویزیون را برای یک گفتگوی بی‌پرده درباره کار کردن در تلویزیون در سال 2016 جمع کرد.

برای شورانر جسیکا جونز ملیسا رزنبرگ 53 ساله نوشتن داستانی درباره رابطه بین دو نفر با رنگ پوست‌های متفاوت منجر به قرار گرفتن نامش در یک سایت نازی نفرت‌پراکن شد. یا نینا جیکوبسن 50 ساله شورانر The People v. O.J. Simpson می‌گوید ایده اینکه یک تیم سفیدپوست به پرونده‌ای که از نظر تبعیض نژادی موردی دوقطبی ساز است بپردازد ، باعث وحشتـش می‌شده است. و برای نویسنده امریکن کرایم جان رایدلی 50 ساله پرداختن به سوژه آزار جنسی یک مرد به یک مرد دیگر در فصل دوم این سریال موجب هراس او و مدیران شبکه ABC شد چرا که این سوژه‌ای بسیار خارج از منطقه امن آنها بود. در این میزگرد با این سه شورانر و سم اسماعیل 38 ساله، جولیان فلوز 66 ساله و مارتی ناکسان 51 ساله درباره این نگرانی‌ها و البته بعضی غافلگیری‌هایی که در مسیرشان با آن مواجه شده‌اند صحبت می‌کنیم.



http://picoup.ir/images/46763751761768829730.jpg


شما شش نفر به موضوعات قدرتمند و بعضی مواقع حساسی مثل خودکشی، تجاوز، قتل، تبعيض جنسى، تبعیض طبقاتی، اعتیاد و بیماری‌های روانی پرداخته‌اید. به عنوان یک داستانگو آخرین باری که واقعا از گفتن یک داستان ترسیدین کی بود؟

فلوز: این مواردی که گفتی فکر کردم فقط داری در مورد دانتون صحبت میکنی. [با خنده]

روزنبرگ: تو جسیکا جونز من به مسائل مختلفی پرداختم: تجاوز، سقط جنین، رابطه بین نژادی (رابطه دو نفر با رنگ پوست‌های متفاوت)، فمنیسم، همه این چیزا. چیزی که نگرانم می‌کرد واکنش بیننده‌ها بود. چیزی که فکر می‌کردم بیشترین مخالفت‌ها رو در پی داشته باشه، داستان سقط جنین بود، ولی اونیکه بیشتر باهاش مخالفت شد و باعث وحشت و ناامیدیم شد، رابطه بین نژادی بود.

رایدلی: جدا؟

روزنبرگ: آره اسمم توی یک سایت نازی نفرت‌پراکن مطرح شد. واقعا وحشتناک بود.

فلوز: وقتی قسمتی که به انا تجاوز می‌شد رو نشون دادیم، یه خانمی به من گفت: "یه چیزی هست که من نمی‌فهمم." پخش دانتون اینجوری بود که ما هر هفته قسمت هفته قبلـو بعداز ظهر یکشنبه نشون می‌دادیم و قسمت اون هفته رو شب. این خانم به من گفت: "من یکشنبه سریالـو دیدم و بعد یکشنبه هفته بعد تکرارشو ولی شما دوباره تدوینش کرده بودین." من گفتم: "منظورتون چیه؟" و اون گفت: "خب، شما همه بخش‌های تصویری مربوط به تجاوز رو حذف کرده بودین." هیچ تغییری توی تدوین انجام نشده بود، همه چیز توی سرش بود. آنچنان از داستان وحشت کرده بود که جزئیات جدیدی توی ذهنش بهش اضافه کرده بود و تبدیل به چیزی شده بود که تقریبا غیرقابل نمایش بود.

جیکوبسن: من اساسا از اینکه به عنوان یه سفیدپوست به داستان او.جی بپردازم می‌ترسیدم، می‌دونستم که این پرنده‌ایـه که باعث بوجود اومدن دوقطبی در جامعه میشه (با توجه به اینکه او.جی سیمپسون یه سیاه پوستـه و پرونده پیچیده‌ای بخصوص از نظر مسائل نژادپرستی داره). ما همه تلاشمون رو کردیم که یه تیم فراگیر داشته باشیم ولی در نهایت با یه تیم سفید پوست شروع کرده بودیم و می‌دونستیم که این پرونده برای هر کسی معنی متفاوتی داره. اون خیلی ترسناکتر از مثلا اپیزود ششم "Marcia, Marcia, Marcia" و پرداختن به مسئله فمنیسم و تبعیض جنسی در محل کار بود.

http://picoup.ir/images/56422332417470863921.jpg

جان، فصل اول امریکن کرایم با سیاست‌های نژادی سر و کار داشت که برای تو سوژه آشنایی بود، جایی خوندم در مورد فصل دوم که حول یک پرونده آزار جنسی بود، گفتی برات رسیدن به نقطه آغاز کار سختی بوده. این قضیه چطور پروسه داستانگوییت رو تحت تاثیر قرار داد؟

رایدلی: ما می‌خواستیم بریم سراغ چیزایی که تو فصل اول در موردش چیزی نگفتیم، وقتی می‌خواستیم فصل دوم رو شروع کنیم گفتگوی رسانه‌ای زیادی درباره آزار جنسی در خوابگاه‌های دانشجویی بود و این باعث شد که ما به این سمت بریم. مایکل مک‌دانلد، تهیه‌کننده دیگر کار و من احساس کردیم ما داریم وارد کاری میشیم که شاید زمینه خیلی کمی در موردش داریم و حتی یه مقدار ازش دوریم چون ما هر دو مردیم. کمی نگران این بودیم و نگران این هم بودیم که آیا ما داریم یه منظر مردانه دیگه به یک موضوعی که -نمی‌خوام بگم مناسب زن‌ها، چراکه این مرد یا زن یا سیاه یا سفید بودن نیست که کارو انجام میده- بلکه آیا ما داریم یک صدای دیگه به یه عالمه صدای متخصصانه دیگه اضافه می‌کنیم؟ و در واقع ما چند داستان درباره آزار جنسی مرد به مرد خونده بودیم پس آخرین لحظات به مایکل زنگ زدم و گفتم: "فکر نمی‌کنی بهتر باشه این مسیرو بریم؟" ما جلسه ایده‌پردازی برای مدیران شبکه ABC رو چند روز به تعویق انداختیم. وقتی ایده رو دادیم ابتدا نمی‌تونستن قبول کنن ولی همه احساس می‌کردیم که قراره اتفاق بیفته.

فلوز: مطمئنم که تصمیم خوبی بوده اما فکر نمی‌کنم این قضیه باید مانع نویسنده‌ها بشه که مثلا من نمی‌تونم به تجاوز بپردازم چون زن نیستم یا نمی‌تونم به یهودی‌ستیزی بپردازم چون یهودی نیستم یا نمی‌تونم به نژادپرستی بپردازم چون سیاه پوست نیستم. اینجوری هیچکدوم نمی‌تونستیم درباره هیچ چیزی بنویسیم. البته که با خودت فکر می‌کنی که: "امیدوارم به این مسئله وفادار باشم، امیدوارم توهین آمیز با این مسئله برخورد نکرده باشم، امیدوارم عناصر درستی رو بکار بگیرم" اما نوشتن تا حدی یجور عملی از روی باور و اعتقاده و وقتی می‌نویسی باید کاملا باور داشته باشی.

رایدلی: اینجوری نبود که "بیا اینکارو انجام ندیم چون ما مردیم" اینجوری بود که اگه میخواهیم در موردش صحبت کنیم و یه منظر جدید به قضیه اضافه کنیم آیا میشه این دو روزی که اضافه‌تر داریم رو به این فکر کنیم که "آیا چیزی هست که در موردش حرف زده نمیشه یا مارو بیشتر نگران میکنه؟" من نمیگم که [با نگاه به جیکوبسن] "نمی‌خوام تو در مورد سیاه پوست‌ها حرف بزنی چون سفید پوستی" یا [با نگاه به ناکسان] "نمی‌خوام تو در مورد مردها صحبت کنی."

ناکسان: من فقط در مورد آدم‌هایی که مهبل دارن می‌نویسم، پس مشکلی نداری. [با خنده]

http://picoup.ir/images/29738842269612705966.jpg

این موضوع در میزگرد سال قبل مطرح شد . یکی از خالقان سریال Empireلی دنیلز گفت که نوشتن سفید پوست ها برای سیاه پوست ها را توهین آمیز می داند . ولی من موندم که آیا این فراتر از نوشتن سفید پوست ها برای سیاه پوست ها هم میره مثلا به نوشتن سیاه پوست ها برای سفید پوست ها ،مرد ها برای زن ها ...

اسماعیل : تو چیزی رو که می دونی می نویسی . ولی من فکر می کنم که آدم می تونه چیزی رو هم که می خواد بدونه رو بنویسه . ــــ اگه آدم یه کنجکاوی حقیقی داشته باشه برای دونستن راجع به یه فرهنگ ، یه نژاد ، یه گرایش و جهت . وقتی آدم وارد یه سری مسائل میشه که کنجاوی لازم رو نداره و همش اینجوریه که انگار میگه : "اوه، ما تیم بازیگری ای از نژادای مختلف می خوایم . پس بیاین همینطوری این شخصو سیاه کنیم یا اون شخصیتو زن ." اگه این روشی باشه که آدم باهاش برخورد می کنه و اگه آدم واقعا اون کنجکاوی لازم رو برای رفتن به اون دنیا (دنیای نژاد ها ی دیگر) نداشته باشه پس اون آدم نظرات و کامنت ها (ی منفی ) رو می گیره .

ناکسان : ما همین طور نمی تونیم بنویسیم با نگرانی از این که اینترنت قراره چی فکر کنه . من این حس رو داشتم نمی دونم چند وقت پیش ، جایی که فهمیدم هیچ کدوم از شورانر هایی که بهشون احترام میذارم نظر مثبت همه رو نداشتن و همه اونو دوست نداشتن . و این به این خاطره که اونا نمی ترسن از این که چیزی رو نشون بدن که مردم رو عصبانی می کنه . و وقتی من بالاخره تونستم به جایی برسم که بگم " شاید من هم بتونم جوری رفتار کنم که انگار اهمیتی نمی دم " من یهو یه تغییر اساسی کردم . آدم نمی تونه زندگی کنه به این امید که کسی رو بهش توهین نکرده باشی ــــ آدم باید با این امید زندگی کنه که به افراد دیگه توهین کنه چون اونوقته که آدم یه کار جالب توجه داره انجام میده .

شما تو سریالاتون چه چیزایی بوده که باورتون نمیشه از سرتون گذشته یا نگذشته ؟

اسماعیل : ما یه صحنه ی س/ک/س داشتیم که شبکه با من راجع بهش صحبت کرد چون بین دو تا مرد بود و به شدت مشخص بود (به تصویر کشیده شده بود ) . دفاعیه ی من به اونا این بود که " اگه این بین یه مرد و زن بود بازم ما این مکالمه رو داشتیم الان؟ " این پایان اون مکالمه بود .

روزنبرگ : زیبایی کار توی نت فلیکس به اینه که شما هیچ محدودیتی ندارین . ولی من همین طور با مارول کار می کنم و برند اون ها عموما PG-13 (مناسب برای افراد سیزده سال به بالا ) هست ، پس کلمات f دار(f/u/c/k) رو نمی تونم استفاده کنم . و اگه کسی قرار باشه بگه f— ، اون شخص کسی نیست جز جسیکا جونز . ولی چیزی که خیلی خنده داره اینه که مردم میگن : " اون نگفت f— ؟ من حاضرم قسم بخورم که گفته ." چون ریتر (بازیگر نقش جسیکا جونز) می تونه با صورتش یک f— رو تحویل بده .
رایدلی : توی ABC شما نمی تونین بگین "ک/و/نی (as/shole) " ولی می تونین ک/و/ن رو در هر ترکیب دیگه ای از لغات استفاده کنین . پس ما این عباراتی که با ک/و/ن (ass) شروع میشن رو داریم که بعدشون یه جاخالی رو میشه پر کرد . مثل : قوطی ک/و/ن (as/s can)، کلاه ک/و/ن (as /s hat) ... هر چیزی .

جیکوبسن : ما از Standards & Practices (اداره ای که یکی از وظایفش بررسی محتوایی، اخلاقی و قانونی برنامه های تلویزیونی است.)ایمیل های زیادی دریافت کردیم در مورد زبان کارمون . به خصوص در مورد کلمه ی n دار (کاکاسیاه – nigger ) ولی ما بهشون گفتیم که "این بخش ضروری ای از سریال هست ،الکی و بیخود نیستش . باید حتما استفاده بشه " و نهایتا FX هم خیلی حمایت کرد ازش و پشت ما دراومد .

اسماعیل : ما کلمه های fدار رو همه جا داشتیم . و Standards & Practices می گفت " شما نمی تونین اینا رو رو آنتن بگید " و من گفتم " باشه ، ما صداشو بیرون می کشیم " چون می دونستم که آنلاین و توی iTunes می تونیم داشته باشیمش . در نهایت ، اونا بی خیالش شدن و با مدارا تر شدن چون می دونستن که من فقط صدا رو می کشم بیرون و بعد سراسر قسمت اونا این خارج شدن صدا رو داشتن . (می خندد)

روزنبرگ : آره . من می تونم ببینم یه یارویی بازوش کنده میشه و خون همه جا می پاشه ولی نمی تونم کلمه ی f— رو بگم .

http://picoup.ir/images/15343225567133269782.jpg

ملیسا در ساخت یک ابرقهرمان زن به قولی استعاره هایی بودن که سعی داشتی ازشون فرار کنی ؟

روزنبرگ : ما قانونای مختلفی داشتیم که من حس خوبی نسبت بهشون داشتم . یک این که او (جسیکا جونز ) قرار نبود شیرین و جذاب باشه ، یعنی او قرار نبود که لباس تنگ بانداژی و پاشنه بلند بپوشه و بره اغفال کنه مردی رو که ازش اطلاعات می خواد رو . این اصلا قرار نبود اتفاق بیفته چون توی شخصیت اون چنین چیزایی نیست . و صلا قرار هم نبود اتفاق بیفته چون هر کدوم از پلیس های زنی که تا به حال توی تلویزیون بودند اون شکلی بودن . و اون اصلا قرار نبود تریپ رفتن به استریپ کلاب و اینا رو داشته باشه . این موضوع خیلی مطرح شد . و من اینجوری بودم که " اره . نه . ما هنوزم نمیریم به استریپ کلاب ." و بعد من همینطور حس نمی کردم که به گفتن واژه ی "ج/ند/ه " (bitch ) نیازی داریم .


قسمت اول.......................قسمت دوم (http://tvworld.info/showthread.php?t=44314&p=207961&viewfull=1#post207961)

hadi2006mi
06-20-2016, 11:04 PM
یک نایپیک عالی که ممد انزلیچی عزیز شروع کرد و میزگردهای به شدت جالب و خواندنی که شما دوستان ادامه دهنده کار دوستان قدیمی هستید و خسته نباشی و تمام جذابیت این میزگردها حرفهای بی پرده ای هست که میزنند پس تا امکانش هست اونها رو سانسور نکنید امیدوارم کارشما مستمر باشد

mr67
06-28-2016, 08:32 AM
میزگرد سازندگان سریال های درام - قسمت دوم

در قسمت اول (http://tvworld.info/showthread.php?t=44314&p=207323&viewfull=1#post207323) این شش شورانر درباره موضوعات حساسی که بهش پرداختن و پیامدهاش صحبت کردن، درباره پرداختن به سوژه‌هایی که شاید در حوزه اونها نباشه صحبت کردن، درباره سانسور و تجربه‌هاشون در این مورد صحبت کردن و ... . حالا میریم سراغ قسمت دوم. قبل از شروع از یاسمین عزیز تشکر می‌کنم که بیشتر کارهای ترجمه و آماده‌سازی این میزگرد رو انجام داد.


نینا تو و ملیسا سابقه کار روی بلاک‌باسترها رو دارین (به ترتیب عطش مبارزه و گرگ و میش) عرصه‌ای که به زن‌ها خیلی کم وظایف حساس داده میشه. با چه چالش‌هایی روبرو بودی که اگه مرد بودی شاید باهاش روبرو نمی‌شدی؟

جیکوبسن: قطعا فکر می‌کنم که متفاوته، یعنی معمولا مردها می‌تونن شکست بخورن و پیشرفت کنن و زن‌ها موفق بشن و پسرفت کنن. و ما همیشه می‌دونیم که به عنوان یه دختر هیچوقت نمی‌تونیم گند بزنیم. یعنی فقط یه گند زدن میتونه به زندان ختم بشه، در مقابل مدیران، نویسنده‌ها و کارگردان‌های مرد بیشماری هستن که شانس‌های بسیاری بهشون داده میشه. و اینکه بتونی شکست بخوری یکی از بخش‌های مهم خلاقیتـه. به دنیای استارت‌آپ‌ها و سیلیکان ولی نگاه کنین و می‌بینین که موفق‌ترین آدم‌ها شکست‌های بیشماری دارن. به عنوان یک زن در هالیوود همیشه این احساس وجود داره که اگه یک اشتباه بکنین کارتون تمومه، یا حتی ممکنه اون اشتباه رو نکنین و با این وجود کارتون تموم بشه. و هیچوقت هیچ زنی رو نمی‌بینیم که مصداق این جمله باشه: "این چطور هنوز اون کارو داره؟" یا "چطور اونو بازم استخدام می‌کنن؟"

http://picoup.ir/images/43035767159639833561.jpg

در طول زندگی حرفه‌ایتون آیا احساس کردین که طبقه‌بندیتون کرده باشن؟ و به این خاطر آیا پروژه‌ای بوده که برای انجامش به شما اعتماد نکنند و شما احساس کنید که کاملا توانایی انجامش رو دارید؟

رایدلی: همه چیز. یکی از چیزایی که اعصابمو خرد میکنه -با احترام به مردای سفید پوست- دیدن یه مرد سفید پوست‌ـه که با یک فیلم نچندان خوب از جشنواره ساندنس بیرون میاد و بعد یه فرنچایز چندین میلیون دلاری تقدیمش می‌کنن. همچین چیزی برای زن‌ها اتفاق نمیفته، همچین چیزی برای رنگین پوست‌ها هم اتفاق نمیفته. روزهایی هست که بیدار میشم و میگم: "میدونی چیه، من دارم کاری رو میکنم که دوست دارم و کاملا روش کنترل دارم. چرا باید وارد یه فرنچایز 200 میلیونی بشم که مجبور بشم چیزهایی رو تحمل کنم که خیلی سخته؟" ولی روزهایی هم هست که بیدار میشم و میگم: " من دو تا بچه 12 و 16 ساله دارم. اونها هم حق دارن که یه ذره از دیدگاه من به مغزشون تزریق بشه."

ناکسن: این طرز برخورد هم در اکثر کمپانی ها وجود داره که "خب، ما یه کارگردان خانم داریم که داره برامون یک فیلم کارگردانی میکنه و جان رایدلی رو هم داریم که داره یه سریال با موضوع روز کار میکنه پس دیگه از این نظر مشکلی نداریم." چند بار تا حالا شنیدین که: "شما دارین اون فیلم با موضوع زنانه رو کار میکنین. ما خودمون یه همچین فیلمی داریم."

رزنبرگ: یا برای شما هم اتفاق افتاده که مدیر برنامه‌هاتون شما رو برای کاری معرفی کنه و اونا بهش بگن: "ما خودمون یه (تهیه‌کننده/کارگردان/...) زن داریم."

ناکسن: اوه بعله.

فلوز: ولی من فکر می‌کنم اگه تو این بازی به جایی برسی معمولا به این خاطرـه که تو رو به خاطر یک چیزی که خوب انجامش میدی میشناسن. و بعد تبدیل به آدمی میشی که برای اون نوع کار خاص بهت مراجعه می‌کنن و بعد بیشتر از اینکارها انجام میدی و بعد با خودت فکر می‌کنی "چرا من نباید یه فیلم ابرقهرمانی بسازم؟" برای من وقتی ازم خواستن که روی تئاتر موزیکال "مدرسه راک" کار کنم خیلی غیرمنتظره بود و در عین حال هیجان‌انگیز چراکه "کی فکر می‌کرد که من آدم مناسبی برای مدرسه راک باشم؟" اما این نبردی‌ـه برای همه فیلمنامه‌نویس‌ها و بازیگرایی که با شناخته شدن برای یک نوع خاص کار به جایی رسیدن.

http://picoup.ir/images/94774341774423194294.jpg

چند تا از شما تجربه کار روی فصل اول‌هایی رو داشتید که ناشناخته بودند و به یکباره خیلی موفق شدند، دونستن اینکه در فصل دوم دیگه از مزیت انتظارات پایین برخوردار نیستید چه تاثیری روی کار شما داشته؟

رزنبرگ: بنظر من روش درست برخورد با فصل دوم سریالی که فصل اول خیلی موفقی داشته اینه که سعی نکنی از فصل اول تقلید کنی.

فلوز: دقیقا به همین خاطر ما وقتی تصمیم گرفتیم که یک درام دوره تاریخی بسازیم -و اون موقع همه فکر می‌کردن که درام دوره تاریخی منسوخ شده- ما عمدا فصل اول رو از 1912 شروع کردیم چراکه اگر سریال موفق می‌شد فصل دوم از ابتدای جنگ جهانی اول و فصل سوم در ابتدای دهه 20 شروع می‌شد. پس همه فصل‌ها کاملا از هم متمایز بودن. با این وجود در پایان فصل اول سکانسی وجود داره که شروع جنگ اعلام میشه که می‌تونست آخرین سکانس سریال باشه اگه تمدید نمی‌شد. چراکه چیزی که مردم فراموش می‌کنند اینه که شما تا زمانیکه فیلمبرداری و تدوین تموم نشده نمی‌دونین که آیا کار موفق شده. ما مثل اون مادر اسپارتی هستیم که بچه‌شو در کوه تایجتوس رها می‌کنه تا ببینه می‌تونه در برابر آب و هوا طاقت بیاره.

نینا تو برای فصل دوم داستان جنایت آمریکایی (American Crime Story) تصمیم گرفتی به سمت و سوی کاملا متفاوتی حرکت کنی و بجای تمرکز روی یک پرونده قتل مشهور به طوفان کاترینا بپردازی. چطور به این تصمیم رسیدی و آیا حالا که دیدی پرونده قتل یه آدم مشهور چقدر خوب دراومده دچار تردید نشدی؟

جیکوبسن: O.J یک پرونده خاصه که شبیه هیچ چیز دیگه‌ای نیست، پس اینطوری نیست که یه چند تا داستان دیگه مثل این وجود داشته باشه. ایده کلی سریال اینه که هر فصل درباره جرمیـست که آمریکایی که ما خودمون رو باهاش می‌شناسیم یا آمریکایی که در اون لحظه تو آینه می‌بینیم دچار اختلاف نظره. پس تعریف متفاوتی از جرم آمریکایی است تا یک پرونده یا محاکمه و ما می‌خواستیم برای فصل دوم سراغ یه چیز متفاوت و جسورانه بریم اما همچنان اون تمرکز روی تصویر آمریکا در این لحظات برجسته که حالا از هر جهت نگاه کنیم جرم محسوب میشه رو داشته باشیم.

جولیان، حرف‌های زیادی شنیده شده که قصد ادامه دانتون را با یک فیلم داری. آیا داری این فیلم فرضی رو می‌نویسی؟

فلوز: اگر این فیلم فرضی تصویب بشه، من هم فرضا می‌نویسمش [می‌خنده]. دوست دارم فیلمـشو بسازم. فکر می‌کنم در اشل بزرگتر و وسعت بیشتر و همه این چیزها جالب بشه. ولی ما این تصمیم‌ها رو نمی‌گیریم. ما فقط مثل الیور تویست و کاسه‌اش می‌نشینیم.

آیا ایده‌ای داری که چه شکلی خواهد شد؟

فلوز: آره فقط به این خاطر که نمی‌خوام در وضعیتی باشم که با این جمله روبرو بشم "باشه تصویب شد، ولی می‌شه تا 4 هفته دیگه آمادش کنی؟" می‌خوام تا حدی بدونم که قراره چیکار کنم.

http://picoup.ir/images/62458860657295471047.jpg

بهترین داستان های شما در مورد پروسه ی انتخاب بازیگران چیه؟ اون ها چالش های بزرگ یا سورپرایز های خوب بودند؟

جیکوبسن: انتخاب بازیگرا با رایان مورفی به عنوان همکار شبیه هیچی که تا حالا تجربش کرده باشم نبود. برای مثال، خیلی از بازیگرا واقعا می خواستن باهاش کار کنن و می دونستن که باهاشون درست رفتار می کنه. ولی اون همینطور تواناییشو داره که استودیو و شبکه رو مجبور کنه همشونو استخدام کنه. معمولا حرفایی مثه این می گیری " اوه، اون بازیگر خوب رو گرفتی ... خوبه ... حالا فقط بقیه ی بازیگرا رو انتخاب کن." ما همین طور فکر می کردیم که یه جایی اونا می گن که "بسه دیگه هر چی اول به ذهنتون اومد رو گرفتین (بازیگر ها)" ولی کاراکتری که خیلی انتخاب بازیگرش سخت بود کریس داردن بود. چون کلی از سیاه پوستا بودن که می گفتن "عمراً ... من نقش اونو بازی نمی کنم. ازش متنفرم" اینم نگم که از یه طرف باید یه کسی رو انتخاب کنم که به حدی کاریزماتیک و جذاب (سک/س/ی) باشه که آدم ازش خوشش بیاد و آدم واقعا بهش اهمیت بده ولی از طرفی دیگه به خودش اجازه بده که جانی کوچران (وکیل O.J) اونو بازیچه کنه. خیلی از بازیگرا میومدن و نمی تونستن انجامش بدن. اونا یا خیلی کاریزماتیک و آلفا بودن که نمی تونستن کسی باشن که در هم می شکنه و یا خیلی بتا بودن که نمی تونستن کسی باشن که آدم ازششون خوششون بیاد.

فلوز: در بریتانیا آدم با کلی رفتار های افاده‌ای درباره بازیگرا روبرو میشه. و اگه اونا توی یه برنامه‌ی تلویزیونی بوده باشن اگه تو این برنامه بودن یا اون یکی همشون و شما می گید که "اوه نه، ما نمی خوایم اینا رو داشته باشیم." و اونا عالی ان، پس آدم مجبور میشه وارد یه جنگ بشه.

روزنبرگ: من همیشه می دونستم که انتخاب بازیگر جسیکا جونز قراره یه چالش بزرگ باشه. دلیلش هم این بود که در کنار یه سری چیزای دیگه، شما باید به این باور داشته باشین که اون بزن بهادره. پس یه چیز ریزه میزه با دستای ریزه میزه نمی تونه این کارو بکنه. و بعد اون باید بازیگر دراماتیک خوبی هم باشه. و اون باید بتونه یه دیالوگ نیش دار رو هم تحویل بده. بازیگرای زن زیادی هستن که از لحاظ تکه های دراماتیک عالین ولی کمدی با اونا به قهقرا میره. [کریستن] ریتر همیشه به بالای لیست انتخاب بازیگر ما نزدیک بود چون اون حداقل می تونست یه دیالوگ نیش دار رو تحویل بده. و بعد من بازیشو توی Breaking Bad دیدم و این طوری بودم که "اوه، اون یه بازیگر دراماتیک خوبه و خارق العادس."

اسماعیل: موقع تست بازیگری رامی [ملک، بازیگر نقش الیوت] یه آدم داغون عصبی بود – اون داشت می لرزید. اون دقیقا گفتش که فیلمنامه بهش اضطراب وارد کرده. و این که [تماشا کردنش] استرس زا بود. و من می گفتم که "نمی دونم، اون می تونه از پس این تست بر بیاد؟" و اون زمان ما حدود 100 نفر رو دیده بودیم. و درست نبود و [تست]سخنرانی "f— society" بود و اون به نظر تعلیمی اومد و منم گفتم که "این افتضاحه. ما باید به USA (شبکه ی پخش کننده ی سریال) زنگ بزنیم و کنسل کنیم چون این اصن خوب نیست." ولی بعد رامی فقط انجامش داد. من [هنوز] هم نمی دونم که این ها همه بخشی از شخصیت بوده یا نه. چیز دیگه ای که من دارم میگم اینه که، در همکاری با تلویزیون آدم نمی خواد یه عوضی رو انتخاب کنه به عنوان بازیگر. حالا هر چقدرم می خوان خوب باشن.

و من تصور می کنم که همه ی افراد دور این میز در مقطعی یک عوضی رو به عنوان بازیگر انتخاب کردن.

رایدلی: اوه آره. (می خندد)

فلوز: و حتی اگه شما یه عوضی رو استخدام نکرده باشین، بعضیاشون تبدیل به عوضی می شن.

ناکسان: این احتمالا غلط و جعلیه ولی یه داستانی هست که گفته می شد که Steven Bochco برای هر کدوم از شخصیت های تمام سریال هاش یه صحنه ی مرگ داشته و اگه یکی از بازیگرا به یه صورتی شروع می کرد به مسئله سازی که به سریال صدمه می زد، اونا رو صدا می کرد و درش میاورد و می دادش به اونا و گفت " اینو بخون". من همیشه به این فکر می کردم.

چند نفر از شما به طور خاطره انگیزی چند تا از شخصیت ها رو کشتید. شما ترس داشتید از این که تماشاگرا چطور واکنش نشون می دن؟

فلوز: مرگ متیو میره به عنوان یکی از بهترین جرم های تلویزیون زمان ما. (می خندد)

روزنبرگ: من هیچ وقت بخاطر این تو رو نمی بخشم.

فلوز: البته، نکته ی دوست داشتنی اینه که مخاطب به حدی به سریال باور داره که اونا فکر می کنن یه شخصیت فقط به این علت می میره که تو تصمیم گرفتی بکشیش – نه به این علت که بازیگر [Dan Stevens ] به شدت می خواد از سریال بیرون بره و یه تئاتری رو تو برادوی اجرا کنه، که این حقیقت ماجرا بود.

http://picoup.ir/images/43392336967518576657.jpg

تصور می کنم که شما رو سریال های دیگه هم در مقاطعی از زندگی و یا پروسه هاتون تحت تاثیر قرار دادن. کسی چیزی داره؟

ناکسان: Hill Street Blues. من رفتم و این رو برای پروژه ای که روش کار می کردم دیدم و خدایا، پایلوت اون بی نظیره. NYPD Blue هم همینطور. من در مقطعی از زندگیم می خواستم یه درام پلیسی بسازم.

اسماعیل: برای من The Twilight Zone. باعث میشه که شما خم بشید به سمت تلویزیون در حال تماشا کردنش. انگار تعریف دقیقی از "من می خوام بدونم بعدش چه اتفاقی میفته"ـه. و این منو به شوق می‌آورد.

فلوز: برای من، تلویزیون یعنی درگیر شدن با شخصیت ها. این برای من کافی نیست که هر هفته یه سری داستان جدید داشته باشم، مثل یه فیلم کوتاه . من فیلم ها رو دوست دارم، ولی یه چیزی در مورد روایت طولانی [که تلویزیون ارائه میده] هست ،در روز هایی که ER و The West Wing پخش می شد، اونا دوباره کشف کردن که آدم می تونه رابطه ای رو با شخصیت های تلویزیونی داشته باشه که توی سینما به دست نمیاد. و اغلب [داستان های] بالغ تری هستن و آدم یه زن قدرتمند رو توی تلویزیون خیلی بیش تر از سینما می بینه.

ناکسان: هر چند من می گم که اکثر سیاست های جنسیتی [خالق West Wing آرون] سورکین خیلی عقب مونده ان. من مشکلای اساسی ای با بحثای جنسیتی اون دارم.

رایدلی: ولی غیر از اون، سریال خارق العاده بود.

ناکسان: نه، اون خارق العاده ست، خارق العاده. من داشتم با یکی از دوستام همینجوری صحبت می کردیم که [چون که] من یه حساسیتی و وسواسی در مورد The Newsroom دارم. من اداهاشونو در میارم و همه چی. و من این کارو برای دوستم کردم چون اون بهم گفته بود که میشناستش (آرون سورکین را) و شاید ما با هم بتونیم بریم به شام. و من همه ی این کارا رو انجام دادم و آخرش اون گفت "اوه خدای من، اون عاشقت میشه." (می خندد) که یه صحنه از The Newsroom هستش.

http://picoup.ir/images/96907504496790544802.jpg

کدوم شخصیت توی سریال هاتون بیشتر شما رو معرفی می کنند؟

اسماعیل: الیوت، همه جوره. اون یه نسخه ی آشکار از خودمه. من چیزی رو که می دونستم نوشتم چون خیلی از جزئیات زندگی او و تنهایی هاش مسائلی بودن که من تقریبا کل زندگیم باهاشون دست و پنجه نرم کردم. می دونم، من بدبخت.

ناکسان: من می خواستم بگم ماری [در UnREAL] که از پشت بوم پرید پایین. (می خندد)

فلوز: من فکر می کنم ذره هایی از ما توی همه ی شخصیت هایی که نوشتیمشون هست، به خصوص وقتی که ما اونا رو توی معضلاتی قرار میدیم که خودمون هم در چیزی شبیهش زندگی کردیم.

اگر هر کدوم از شما قرار بود دوربین هارو به سمت خودتون بچرخونید و یک سریال اتوبیوگرافی بسازید، خلاصه یه خطی یا عنوان این کار چی خواهد بود؟

اسماعیل: Mr. Robot . (می خندد)

ناکسان: منم یه ذره شبیه سم ـم .اسمش میشه Gir.lf.riends' Guide to Divorce.

رایدلی: در مورد یه پیرمرد سیاه پوست 50 ساله می شد که تو هالیوود می نویسه. عناوین چندان تخصص من نیستن. از قضا، شما می دونین عنوان اصلی American Crime که من با اون پیش شبکه رفتم چی بود؟

ناکسان: American Crime Story ؟

رایدلی: نه، اسمش بود The People Vs . اونا گفتن: "این خیلی ناشناخته و مرموز ـه. American Crime چطوره؟" این دو تا سریال نمی تونن از همدیگه جدا شن.

روزنبرگ: محتوای مال من در مورد شکست می بود – من بیشتر از همه ی شماها روی هم، اخراج شدم. اگه من یه مرد سفیدپوست بودم، احتمالا یه ذره شکست می خوردم به نسبت الان تا این که یه کار خوب و بزرگ انجام بدم.

فلوز: اسم مال من احتمالا Uphill (سربالایی) می بود. من تا 50 سالگی هنوز به هیچ جایی نرسیده بودم.

جیکوبسن: من احتمالا There's Gotta Be a Pony in Here Somewhere (باید یه پونی [اسب کوتاه] این اطراف باشه) رو انتخاب می کردم. (اشاره به یه جوک داره که یه بچه تو روز کریسمس پای درخت بجای هدیه، مدفوع اسب پیدا می‌کنه ولی چون خیلی خوشبین‌ـه شروع می‌کنه با بیل کندن و وقتی پدر و مادرش می‌بیننش میگه با این همه مدفوع باید یه پونی این اطراف باشه)

anzalichi
07-02-2016, 04:41 PM
لازم دیدم به عنوان شروع کننده ی طرح خدمت دو دوست عزیز برسم و مراتب تشکر خودم رو ازتون به جا بیارم..اول اینکه خیلی ممنون که تاپیک این حقیر رو شایسته ی ادامه دادن دیدید, و دوم ازتون ممنونم که بااین ذوق و علاقه تصمیم دارید ادامه ش بدید...خیلی ها ازین حرکتتون خوشحال میشن.. تاپیکتون خیلی عالیه..دستتون دردنکنه.:Smiley17: