خاطرات شما از فیلم دیدن

[Marlon Brando]

این تاپیک برای این زده شده تا ما خاطره های جالب خودمون رو از فیلم یا سریال دیدن برای همدیگه تعریف کنیم تا هم تجدید خاطره ای کرده باشیم هم موجبات خنده همدیگه رو ایجاد بکنیم
حالا میشه این خاطره شما از سینما رفتنتون باشه یا تو خونه فیلم دیدنتون همراه دوستان یا خانوادتون یا اثری که اون فیلم تو زندگیتون گذاشته.هر چی که فکر میکنید.















خوب مسلم هست که خودم هم باید اولین خاطره رو تعریف کنم,۵ سال پیش
که فیلم The Usual Suspects رو دیدم,با بازی Kevin Spacey....همش میگفتم این کوین تو این گروه خفن چه کارست,به چه دردی میخوره,اخه.فکر کنم بیشتر ما اینطوری بودیم,دوست داشتیم کایزر شوزه یه شخصیت قدرتمند باشه مثل Dean Keaton با بازی Gabriel Byrne.اما بد رکب خوردیم,کایزر شوزه Kevin Spacey بود.واسه همین تا یه مدت منم مثل Roger 'Verbal' Kint با بازی Kevin Spacey شروع کردم تو کوچه و خیابون به لنگیدن.که چی ما هم کایزر شوزه ایم,فکر میکردم هر کی یه پاش بلنگه خیلی قویه.:Smiley19:

http://upload7.ir/uploads//a064600c9e5166050cc45ca0f830233165fe3b97.jpg

[Days of Heaven]

ممنون بابت تاپیک:Smiley17:
خاطره ی بخصوصی یادم نمیاد! همیشه تنها فیلم میبینم و بعد از دیدن هر فیلمی دقایقی میشینم و بهش فکر میکنم! اینکه چی میخواست بگه! حرفایی که میزد رو چقدر قبول دارم! اصلا فرم درستی رو انتخاب کرده بود برای بیان اون مضمون و در قالب سینمایی درستی حرف هاش رو میزد یا نه!
اما بعد از دیدن فیلم مرثیه ای برای یک رویا، تا 2-3 ساعت تو تاریکی شب نشسته بودم و فقط و فقط به سکانس پایانی ویرانگرش فکر میکردم!
اصولا فیلم های مریضی مثل مرثیه ای برای یک رویا، تنها می ایستم گاسپار نوئه، لیلیا برای همیشه لوکاس مودیسون، قبیله (The Tribe) میروسلاو اسلبوشپیتسکی و ... که تصویر هولناکی از دنیا ارائه میدن و خشونت ترسناکی در ذات این فیلم ها نهفته ست اما در کنار به کار گرفتن درست عناصر سینمایی و فراموش نکردن درام و شخصیت‌پردازی، ترسی رو تو وجود تماشاگر می‌ندازن که تاثیرش حالاحالاها با تماشاگر باقی می‌مونه!

[Uncle Tommy]

چه تاپیک جالبی مرسی:Smiley30:

خاطره که زیاد هست ولی فعلا به همین یکی اکتفا میکنیم.بعد از دیدن فیلم the dark knight وبازی
زیبا، دیوانه وار و تکان دهنده هث لجر در نقش جوکر تا یه مدتی موقع صحبت کردن زبونم در میاوردم و
مثل جوکر تکونش میدادم.2یا3 بار جلو یکی از دوستام این کار کردم بهم گفت زشته نکن،خوب نیست ادم
از یه نفر اینطوری تاثیر بگیره خلاصه ما بش گفتیم بیا فیلم ببین بعد نظر بده اول که ازین قرا اومد که من بتمن اینا
نمیبینم بعد بهر ترتیبی بود فیلم چپوندیم تو حلقش.فرداش که اومد هر 1 دقیقه به1دقیقه تکرار میکردwhy so serious?:Smiley36:
بعد ما گفتیم تو همون بودی که میگفتی ادم نباید تحت تاثیر قرار بگیره....:Smiley14:

اقا علیرضا(marlon)،اقا پویان،اقامون انزلیچی وبقیه دوستان بیایید خاطرهاتون تعریف کنید تاپیک جون بگیره.......

[saeedporreza9]

منتظر بودم همه قسمت های سریال بیوولف بیاد بعد دانش کنم.خلاصه اومد و ما هم دان کردیم. فوق العاده بود.با خودم گفتم خدا کنه فصل 2 رو هم بسازن.اومدم تو تاپیک تمدیدوکنسل شدن فیلم ها دیدم سریالو کنسل کردن. خیلی تو ذوقم خورد.تا همین الان هم دارم شبکه رو فحش میدم!

[lady snow]

چه تایپیک باحالی
خاطره من مربوط به سریال گات هستش
من اون روزی که آخرین قسمت فصل اول پخش شده بود با سریال آشنا شدم. خیلی اتفاقی پوستر سریال رو جایی دیدم و به خاطر اون عکس خسته ند استارک روی صندلی آهنین خوشم اومد ازش. گفتم این سریال باید خوب باشه. هر ده قسمت رو یه شبه دان کرد. و روز بعدش ساعت دوازده شب نشستم که فقط قسمت اولش رو ببینم. آخه فرداش باید میرفتم سر کار. اما تا خود اذان صبح کل ده قسمت رو دیدم.
و از ند استارک انقدر شوکه بودم که وقتی رفتم سرکار کل روز با هیچکس یه کلمه هم حرف نزدم. همش تو مغزم با خودم سریال رو تحلیل میکردم. هی اینجوری میشدم :Smiley10:بعدش اینجوری میشدم :Smiley39: اصن یه وضعی
:Smiley14:
بعدش شدم فن این سریال و رفتم کتاباش رو هم خوندم

[mushroom]

بنده هم بعد از اینکه شروع کردم به دیدن فرار از زندان نسخه دوبله اش , راه به راه ادای تی بگ رو در میاوردم :))
هی آب دهنمو می کشیدم بالا و صداهای ناجور در میاوردم با دهنم :))
هی ماهی .. :دی
یام اسم جان آبروزی رو با صدای تی بگ می گفتم
جان آبروزی جان آبروزی .. :دی دی دی

[vampire_sh17]

وای خیلی تاپینگ خوبیه من کلا هر سریالی می بینم به شدت جوگیر می شم :Smiley36:

اولش که هری پاتر بود من به حدی عاشق کتابا و داستانش و فیلماش شده بودم که تو خونه با یه چوب ورد هارو میگفتم و ادا ولدمورت در میاوردم :Smiley14:

حدودا 5 سال پیش بود که من ومپایر دایریز شروع کردم انقد تحت تاثیر قرار گرفته بودم همه دوستام فهمیده بودن مامانم میخواست منو ببره روانشناس:Smiley14:

بعدش فرار از زندان دیدم از فاز ومپایر بودن در اومدم رفتم تو فاز تی بگ یکسره اداشو در میاوردم :Smiley14:

بعد فرار از زندان ترو بلاد و دبدم و دوباره همون وضعی که سر ومپایر دایریز داشتم تکرار شد :Smiley36:

همچنان که تو فاز ومپایر بودم گیم اف ترونز شروع کردم که شدت جوگیری توش از همه بیشتر بود:Smiley14: در حدی بود که کلا شبا خواب گیم اف ترونز می دیدم تو خونه هم سعی می کردم با لهجه رمزی حرف بزنم:Smiley14:

همه ی اینا یه دوران مشخصی داشت ولی فاز ومپایری همیشه بود =/

[ESajad]

اولین باری که حس کردم سینما میتونه به بهترین شکل احساسات ادم رو تحت تاثیر قرار بده
ببینده رو به بازی بگیره حرفش رو صاف و پوست کننده نشون بده و تاثیر گذار باشه
احساس و همذات پنداری رو در ببینده بوجود بیاره زمانی بود که فیلم مسیر سبز رو دیدم
شخصیت جان کافی برام خیلی دوست داشتنی و قابل درک بود پاک و ناب بود
دقیقا یادم نیست که این فیلم رو باکی دیدم ولی وقتی جان کافی رو بردن که اعدام کنند
اول از همه انتظار داشتم معجزه رخ بده و جان کافی ازاد بشه معجزه هم رخ نداد
اون کسی که باهم بود داشت اشک می ریخت و اروم گریه میکرد می گفت این فیلم واقعیه
بهش گفتم نه بابا فیلمه گفت از واقعیت هم واضح تر بود
مسیر سبز فیلم فوق العاده زیبای و تکرار نشدنی ای بود جز ده فیلم برتر من قرار داره
حتی وقتی مایکل کلارک دانکن فوت کرده بود من احساس اینو داشتم که جان کافی فوت کرده نه
نه یک نفر به نام مایکل کلارک دانکن بلکه کاراکتری به نام حان کافی دیگه زنده نخواهد بود
هنوز هم نمیدونم فرانک دارابونت چرا فیلم نمی سازه

[hgot]

فیلم زیاد دیدم
ولی فیلمی که من تکون داد اصلا نظر به زندگی عوض شد فیلم رستکاری در شانشونگ
خیلی خفن بود تا اینجای کار سه بار دیدم ، فیلم که تموم شد انگاری که رو هوا بودم دوست داشتم ساعتها گریه کنم ،ندیدم فیلمی به این سادگی و مهمی ،
یه فیلم دیگه واقعا ترکیدم از غصه و غم میلیوتر زاغه نشین بود