Days of Heaven
06-14-2015, 12:15 AM
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
https://uupload.ir/files/3mgm_unnamed.jpg
برادران داردن، ژان پیِر داردن متولد 21 آپریل سال 1951 و لوک داردن متولد 10 مارس سال 1954، یک تیم دو نفره فیلم سازی بلژیکی هستند. آن ها تمامی فیلم هایشان را با همدیگر می سازند و کار نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی آن ها را نیز با هم انجام می دهند. شروع حرفه آن ها به اواخر دهه 70 و ساخت مستند ها بر میگرد، مستند هایی نایابی که امروزه به سختی پیدا می شوند. آنها دو فیلم بلند ابتدایی خود به اسم های فالش (1987) و به شما فکر می کنم (1992) را یک ماجراجویی ناخوش آیند می نامند. شهرت بین المللی و حرفه ای داردن ها به سال 1996 و با ساخت فیلم "قول" بر میگردد. اما آنها اولین جایزه مهم بینالمللی خود را هنگامی به دست آوردند که فیلم رزتا در جشنواره فیلم کن 1999، برنده نخل طلا شد. رزتا جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را نیز برای امیلی دوکن به ارمغان آورد. همه آثار داردنها از زمانی که در جشنواره کن حضور داشتهاند، در بخش رقابتی به نمایش درآمدهاند و در هر دوره برنده یکی از جوایز اصلی آن شدهاند.
فیلم های آن ها با تم رئالیسم و همچنین نشانه قرار دادن طبقه های متوسط جامعه و مشکلات آن ها و یا دست آویزهای آن ها از عناصر فیلم سازی آن ها به شمار می رود، آن ها در چندین فیلم خود شیوه مستند سازی خود را ترک نکردند و شبه مستند هایی در قالب فیلم از زندگی روزمره و یا مشکلات شخصیت های ملموس زندگی ساختند.
برادران داردن در شهر صنعتی سُرَن در استان لیژ به دنیا آمدند و بزرگ شدند. شهری واقع در والونی و فرانسویزبان که تا پیش از سکوت لورنا (2008)، تمامی فیلمهای خود را در آن ساخته بودند. رزتا نخستین فیلم بلژیکی بود که موفق به کسب جایزه نخل طلا شد. پس از آنکه فیلم کودک (2005) دومین نخل طلا را برای داردنها به ارمغان آورد، آنها را در شمار معدود صاحبان چنین افتخاری قرار داد. کارگردانانی مانند کن لوچ، فرانسیس فورد کاپولا، میشائیل هانکه، بیله آگوست، امیر کوستاریتسا و شوهی ایمامورا تا به امروز موفق به کسب دو نخل طلا شده اند.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
La Promesse 1996
»» "قول" را میتوان شروعی باشکوه برای داردنها دانست. مؤلفه های سینمای این دو برادر را به شکل زیبایی در فیلم میبینم. زوایای دوربین همگی به صورت مدیوم شات و کلوز آپ و حرکات های فراوان روی دست دوربین. تدوین عالی، برداشت های کوتاه و "تکهتکه" و کات های فراوان. (نمونه شاخصش فیلم رزتا)
شخصیت های اندک و درون مایه ی فیلم بر روی یکی از عناصر پیرامون زندگی. استفاده از یک کاراکتر نوجوان در یک سن متسعد برای کسب هویت.
در بدو امر آنچه که به نظر میاد – همانگونه که منتقدان هم به آن اشاره کردهاند – مضمون اصلی فیلم اشاره به شرایط بحرانی زندگی مهاجران غیرقانونی و مشکلات به وجود آمده برای آنهاست اما در نگاهی عمیقتر مضمون اساسی فیلم گیرافتادن پسر بین پدرش و حقیقت است. ("مخمصه های اخلاقی"درخشانی که در سینمای داردنها به وفور یافت میشود!)
https://uupload.ir/files/i4mc_aowikjatz40quqkrm8efirbdl5jfj2_large.jpg
Rosetta 1999
»» رزتا دختر جوانیست که جویای کار است. او همراه با مادر الکلی اش در فقر زندگی می کنند...
همین یک خط داستان تقریبا هسته مرکزی تمامی اتفاقات و حوادث فیلم را تشکیل می دهد. از آن سوژه هایی که فقط یک کارگردان زبده و خلاق می تواند آن را به خوبی اجرا کند بدون آنکه برای تماشاگر خسته کننده شود و یا مخاطب با شعور حس کند فیلمساز قصد دارد او را احساساتی کند.
داردنها قهرمانشان را از آن پیچیدگی روانشناختی سینمای قصهگو خالی میکنند و به جایش تنها یک غریزه مینشانند. او تنها برای بقا میجنگند که اینجا در پیدا کردن یک "شغل" تجلی یافتهاست. ما از طریق دوربین روی دست به دل این مبارزه برای بقا در فوریت لحظه و همپای فوران شخصیت کشیده میشویم.
https://uupload.ir/files/5g08_wb6angwbn29lkwfvsvdzs0nevkfbmp_original.jpg
The Son 2002
»» پسر شاید به لحاظ مضمونی در نگاه اول داستانی تکراری به نظر بیاید. ولی برادران داردن در روایت درخشانشان از این مضمون به ظاهر پیش پا افتاده، چنان به شیوه ای یگانه و متفاوت آن را روایت میکنند که مضمون کهنه در این فیلم چیزی یکسر تازه میشود.
فیلم داردنها بسیار ساده به نظر می رسد، آنقدر ساده که ممکن است تماشگر خو کرده به سینمای معمول متوجه ظرافتهای بی شمارش نشود. این همان سادگی است که فیلم داردنها را به سنتی در سینمای اروپا متصل می کند، سنتی که نامی چون روبر برسون فیلمساز بزرگ فرانسوی را یاد می آورد.
شیوه ی مواجه ی داردنها با این سنت نیز خود تجربه ای قابل اشاره است. چه آنجا که وامدار این سنت اند (برای مثال در سادگی بیانشان، حذف زواید مثل غیبت کامل موسیقی در پسر یا حذف نماهای معرف) و چه آنجا که سینمایشان در گسست از آن سنت ادامه مییابد (بازیگری و اهمیت ویژه دادن به آن مانند حضور پر طراوت اولیویر گورمت در پسر). و جزئیات اجرای بسیاری از سکانسها.
https://uupload.ir/files/6tx5_5598.jpg
The Child 2005
»» رسیدن به دو تجربهی رادیکال همچون رزتا و پسر، باید تصمیمگرفتن را برای گامِ بعدی سختتر کرده باشد. انتخاب داردنها مشخصاً در دو فیلم بعدی حرکت به سوی سینمایی داستانگوتر بود.
دوربینِ پرتحرک قبلی در کودک بیشتر از شخصیت فاصله میگرفت، ایستاتر و همپای آن نظارهگرتر میشد. سخت نیست که با دیدن حرکت به سوی میانهروی این فیلم داردنها را به باد انتقاد گرفت، اما وقتی فکر کنیم که انتخابهای سبکیِ فیلم، دوباره، تا چه میزان در پیوندی تنگاتنگ با مضمون فیلم هستند (حتی اگر به قدرت دو فیلمِ پیشین نباشند)، تجربهی کودک بامعناتر میشود. اگر رزتا فیلم جنگ بود، این یکی داستان سبکسری و بیخیالی است.
داردنها اینبار راهحل را در "روایت" یافتند، فیلم پُر شد از حاشیهرویها و لحظههای مرده و غیردراماتیک (لحظههای بازی برونو با گل و لگد زدن به دیوار!). و نتیجه بازیگوشترین فیلم داردنها نیز بود.
کریستین تامپسون زمانی در مورد سینمای اُزو نوشت که همه میگویند چرا این فیلمها اینقدر شبیه هماند اما فقط یک بررسی مستقل در دل کلیت کارنامهی سازندهیشان است که نشان میدهد چقدر تجربههایی متفاوت از همدیگرند. فیلمهای برادران فیلمساز نیز به چنین دیدنهای دقیقی نیازمندند.
https://uupload.ir/files/a8cb_30560.jpg
Lorna's Silence 2008
»» سکوت لورنا به مانند فیلم قول به عناصری مانند مهاجرت، طبقه متوسط و سطح پائین بلژیک و "تنهایی" میپردازد. لورنا جوانیست در حاشیه جامعه معاصر بلژیک که در دنیای کوچک خود مقصدی معلوم دارد. ولی جامعه، سعی در تغییر سرنوشت، استثمار و خارج کردن لورنا از دنیای خود دارد.
سکوت لورنا، درام موفقی ست. تمام مشخصه های خوب یک درام کامل را دارد. آدم هایی در آستانه ی دوراهی، فشارهای عوامل بیرونی، محیط متشنج، بُن بست ها و ره یافت ها در ارتباط آدم های اصلی با اطرافشان… همه چیز سر جای خودش قرار گرفته است. ریتم بازگویی قصه، معرفی شخصیت ها همه در تعادلی باشکوه با سبک خالقان اثر که فیلم به فیلم دارد کامل تر می شود عجین شده اند.
https://uupload.ir/files/w6i_51r2voqe3cl._ac_.jpg
The Kid with a Bike 2011
»» سیریل کودک شگفتانگیز پسربچه با دوچرخه چیزی از جنسِ خود داردنهاست؛ لجوج و یک دنده؛ یکسره در حرکت و خستگی ناپذیر. او چیزی بیشتر از پیمودن راه خود نمی شناسد و نمیخواهد ...
داردنها پس از سه فیلم به جهان رزتا بازگشتند. به همان قلمرویی که رمز اصالت و بکربودگی سینمایشان را در خود نهان داشته بود. این اما بازگشتی بود که بار تمام این مسیر طی شده را نیز در خود داشت. و نتیجه فیلمی دقیق، زیبا و بینقص شد. فیلمی که چیزی از فوران و انرژی و حرکت رزتا، چیزی از دقت و سنجیدگی محاسبهشدهی پسر و سبکبالی کودک را همزمان در کنار هم دارد.
جالب است که این فیلم نیز همچون رقیب اصلی خود در جشنواره کن در همان سال (درخت زندگی)، بنا شده بر هارمونی و حرکت است. اما با یک تفاوت اصلی: آن یکی شکوه یک "سمفونی" بزرگ را دارد و این سادگی و غرابت یک "سونات" به دقت طرحریزی شده را.
https://uupload.ir/files/yvpe_74440.jpg
Two Days, One Night 2014
»» تازه ترین اثر برادران داردن، به سان میوه ی پربار درختی محدود می ماند؛ از قصه ی اصلی که همخوان با عنوان فیلم، در محدودیتی زمانی نهایتاً به درازای دو روز تعطیلات آخر هفته روایت می شود گرفته، تا مکانی تنها به گستره ی یک شهر، پرسوناژهایی معدود به یک شخصیت و مابقی تیپ، طرح داستانی مرکزی به نحیفی یک بند، روایتی خطی بر پایه ی فقط یک خط داستانی ثابت و کم و بیش یکنواخت، دوربینی روی دست اما نه چندان لرزان و میزانسن هایی حتی الامکان ساده و بی تکلف.
حاصل اما آنقدر رسیده و پربار است که در سیری کاملاً واقع گرایانه و رئالیستی و در بستر درامی ساده و کم موقعیت (و شاید حتی بتوان گفت تک موقعیت) و کم فراز و فرود اما دقیق به لحاظ روان شناختی شخصیتی، با محوریت تقابل فرد با جامعه ی پیرامونی، از سویی شخصیت اصلی خود را به نوعی درمان کرده و به تغییر نگرشی نسبی می رساند و از سوی دیگر، خوانشی هر چند گذرا و مینی مالیستی اما حساب شده و در خدمت درام و به دور از کلیشه نگری، بر افرادی از اقشار متوسط و ضعیف و مرفه طبقه ی متوسط جامعه دارد.
https://uupload.ir/files/v6fe_twodays-onesheet.jpg
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
https://uupload.ir/files/3mgm_unnamed.jpg
برادران داردن، ژان پیِر داردن متولد 21 آپریل سال 1951 و لوک داردن متولد 10 مارس سال 1954، یک تیم دو نفره فیلم سازی بلژیکی هستند. آن ها تمامی فیلم هایشان را با همدیگر می سازند و کار نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی آن ها را نیز با هم انجام می دهند. شروع حرفه آن ها به اواخر دهه 70 و ساخت مستند ها بر میگرد، مستند هایی نایابی که امروزه به سختی پیدا می شوند. آنها دو فیلم بلند ابتدایی خود به اسم های فالش (1987) و به شما فکر می کنم (1992) را یک ماجراجویی ناخوش آیند می نامند. شهرت بین المللی و حرفه ای داردن ها به سال 1996 و با ساخت فیلم "قول" بر میگردد. اما آنها اولین جایزه مهم بینالمللی خود را هنگامی به دست آوردند که فیلم رزتا در جشنواره فیلم کن 1999، برنده نخل طلا شد. رزتا جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را نیز برای امیلی دوکن به ارمغان آورد. همه آثار داردنها از زمانی که در جشنواره کن حضور داشتهاند، در بخش رقابتی به نمایش درآمدهاند و در هر دوره برنده یکی از جوایز اصلی آن شدهاند.
فیلم های آن ها با تم رئالیسم و همچنین نشانه قرار دادن طبقه های متوسط جامعه و مشکلات آن ها و یا دست آویزهای آن ها از عناصر فیلم سازی آن ها به شمار می رود، آن ها در چندین فیلم خود شیوه مستند سازی خود را ترک نکردند و شبه مستند هایی در قالب فیلم از زندگی روزمره و یا مشکلات شخصیت های ملموس زندگی ساختند.
برادران داردن در شهر صنعتی سُرَن در استان لیژ به دنیا آمدند و بزرگ شدند. شهری واقع در والونی و فرانسویزبان که تا پیش از سکوت لورنا (2008)، تمامی فیلمهای خود را در آن ساخته بودند. رزتا نخستین فیلم بلژیکی بود که موفق به کسب جایزه نخل طلا شد. پس از آنکه فیلم کودک (2005) دومین نخل طلا را برای داردنها به ارمغان آورد، آنها را در شمار معدود صاحبان چنین افتخاری قرار داد. کارگردانانی مانند کن لوچ، فرانسیس فورد کاپولا، میشائیل هانکه، بیله آگوست، امیر کوستاریتسا و شوهی ایمامورا تا به امروز موفق به کسب دو نخل طلا شده اند.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
La Promesse 1996
»» "قول" را میتوان شروعی باشکوه برای داردنها دانست. مؤلفه های سینمای این دو برادر را به شکل زیبایی در فیلم میبینم. زوایای دوربین همگی به صورت مدیوم شات و کلوز آپ و حرکات های فراوان روی دست دوربین. تدوین عالی، برداشت های کوتاه و "تکهتکه" و کات های فراوان. (نمونه شاخصش فیلم رزتا)
شخصیت های اندک و درون مایه ی فیلم بر روی یکی از عناصر پیرامون زندگی. استفاده از یک کاراکتر نوجوان در یک سن متسعد برای کسب هویت.
در بدو امر آنچه که به نظر میاد – همانگونه که منتقدان هم به آن اشاره کردهاند – مضمون اصلی فیلم اشاره به شرایط بحرانی زندگی مهاجران غیرقانونی و مشکلات به وجود آمده برای آنهاست اما در نگاهی عمیقتر مضمون اساسی فیلم گیرافتادن پسر بین پدرش و حقیقت است. ("مخمصه های اخلاقی"درخشانی که در سینمای داردنها به وفور یافت میشود!)
https://uupload.ir/files/i4mc_aowikjatz40quqkrm8efirbdl5jfj2_large.jpg
Rosetta 1999
»» رزتا دختر جوانیست که جویای کار است. او همراه با مادر الکلی اش در فقر زندگی می کنند...
همین یک خط داستان تقریبا هسته مرکزی تمامی اتفاقات و حوادث فیلم را تشکیل می دهد. از آن سوژه هایی که فقط یک کارگردان زبده و خلاق می تواند آن را به خوبی اجرا کند بدون آنکه برای تماشاگر خسته کننده شود و یا مخاطب با شعور حس کند فیلمساز قصد دارد او را احساساتی کند.
داردنها قهرمانشان را از آن پیچیدگی روانشناختی سینمای قصهگو خالی میکنند و به جایش تنها یک غریزه مینشانند. او تنها برای بقا میجنگند که اینجا در پیدا کردن یک "شغل" تجلی یافتهاست. ما از طریق دوربین روی دست به دل این مبارزه برای بقا در فوریت لحظه و همپای فوران شخصیت کشیده میشویم.
https://uupload.ir/files/5g08_wb6angwbn29lkwfvsvdzs0nevkfbmp_original.jpg
The Son 2002
»» پسر شاید به لحاظ مضمونی در نگاه اول داستانی تکراری به نظر بیاید. ولی برادران داردن در روایت درخشانشان از این مضمون به ظاهر پیش پا افتاده، چنان به شیوه ای یگانه و متفاوت آن را روایت میکنند که مضمون کهنه در این فیلم چیزی یکسر تازه میشود.
فیلم داردنها بسیار ساده به نظر می رسد، آنقدر ساده که ممکن است تماشگر خو کرده به سینمای معمول متوجه ظرافتهای بی شمارش نشود. این همان سادگی است که فیلم داردنها را به سنتی در سینمای اروپا متصل می کند، سنتی که نامی چون روبر برسون فیلمساز بزرگ فرانسوی را یاد می آورد.
شیوه ی مواجه ی داردنها با این سنت نیز خود تجربه ای قابل اشاره است. چه آنجا که وامدار این سنت اند (برای مثال در سادگی بیانشان، حذف زواید مثل غیبت کامل موسیقی در پسر یا حذف نماهای معرف) و چه آنجا که سینمایشان در گسست از آن سنت ادامه مییابد (بازیگری و اهمیت ویژه دادن به آن مانند حضور پر طراوت اولیویر گورمت در پسر). و جزئیات اجرای بسیاری از سکانسها.
https://uupload.ir/files/6tx5_5598.jpg
The Child 2005
»» رسیدن به دو تجربهی رادیکال همچون رزتا و پسر، باید تصمیمگرفتن را برای گامِ بعدی سختتر کرده باشد. انتخاب داردنها مشخصاً در دو فیلم بعدی حرکت به سوی سینمایی داستانگوتر بود.
دوربینِ پرتحرک قبلی در کودک بیشتر از شخصیت فاصله میگرفت، ایستاتر و همپای آن نظارهگرتر میشد. سخت نیست که با دیدن حرکت به سوی میانهروی این فیلم داردنها را به باد انتقاد گرفت، اما وقتی فکر کنیم که انتخابهای سبکیِ فیلم، دوباره، تا چه میزان در پیوندی تنگاتنگ با مضمون فیلم هستند (حتی اگر به قدرت دو فیلمِ پیشین نباشند)، تجربهی کودک بامعناتر میشود. اگر رزتا فیلم جنگ بود، این یکی داستان سبکسری و بیخیالی است.
داردنها اینبار راهحل را در "روایت" یافتند، فیلم پُر شد از حاشیهرویها و لحظههای مرده و غیردراماتیک (لحظههای بازی برونو با گل و لگد زدن به دیوار!). و نتیجه بازیگوشترین فیلم داردنها نیز بود.
کریستین تامپسون زمانی در مورد سینمای اُزو نوشت که همه میگویند چرا این فیلمها اینقدر شبیه هماند اما فقط یک بررسی مستقل در دل کلیت کارنامهی سازندهیشان است که نشان میدهد چقدر تجربههایی متفاوت از همدیگرند. فیلمهای برادران فیلمساز نیز به چنین دیدنهای دقیقی نیازمندند.
https://uupload.ir/files/a8cb_30560.jpg
Lorna's Silence 2008
»» سکوت لورنا به مانند فیلم قول به عناصری مانند مهاجرت، طبقه متوسط و سطح پائین بلژیک و "تنهایی" میپردازد. لورنا جوانیست در حاشیه جامعه معاصر بلژیک که در دنیای کوچک خود مقصدی معلوم دارد. ولی جامعه، سعی در تغییر سرنوشت، استثمار و خارج کردن لورنا از دنیای خود دارد.
سکوت لورنا، درام موفقی ست. تمام مشخصه های خوب یک درام کامل را دارد. آدم هایی در آستانه ی دوراهی، فشارهای عوامل بیرونی، محیط متشنج، بُن بست ها و ره یافت ها در ارتباط آدم های اصلی با اطرافشان… همه چیز سر جای خودش قرار گرفته است. ریتم بازگویی قصه، معرفی شخصیت ها همه در تعادلی باشکوه با سبک خالقان اثر که فیلم به فیلم دارد کامل تر می شود عجین شده اند.
https://uupload.ir/files/w6i_51r2voqe3cl._ac_.jpg
The Kid with a Bike 2011
»» سیریل کودک شگفتانگیز پسربچه با دوچرخه چیزی از جنسِ خود داردنهاست؛ لجوج و یک دنده؛ یکسره در حرکت و خستگی ناپذیر. او چیزی بیشتر از پیمودن راه خود نمی شناسد و نمیخواهد ...
داردنها پس از سه فیلم به جهان رزتا بازگشتند. به همان قلمرویی که رمز اصالت و بکربودگی سینمایشان را در خود نهان داشته بود. این اما بازگشتی بود که بار تمام این مسیر طی شده را نیز در خود داشت. و نتیجه فیلمی دقیق، زیبا و بینقص شد. فیلمی که چیزی از فوران و انرژی و حرکت رزتا، چیزی از دقت و سنجیدگی محاسبهشدهی پسر و سبکبالی کودک را همزمان در کنار هم دارد.
جالب است که این فیلم نیز همچون رقیب اصلی خود در جشنواره کن در همان سال (درخت زندگی)، بنا شده بر هارمونی و حرکت است. اما با یک تفاوت اصلی: آن یکی شکوه یک "سمفونی" بزرگ را دارد و این سادگی و غرابت یک "سونات" به دقت طرحریزی شده را.
https://uupload.ir/files/yvpe_74440.jpg
Two Days, One Night 2014
»» تازه ترین اثر برادران داردن، به سان میوه ی پربار درختی محدود می ماند؛ از قصه ی اصلی که همخوان با عنوان فیلم، در محدودیتی زمانی نهایتاً به درازای دو روز تعطیلات آخر هفته روایت می شود گرفته، تا مکانی تنها به گستره ی یک شهر، پرسوناژهایی معدود به یک شخصیت و مابقی تیپ، طرح داستانی مرکزی به نحیفی یک بند، روایتی خطی بر پایه ی فقط یک خط داستانی ثابت و کم و بیش یکنواخت، دوربینی روی دست اما نه چندان لرزان و میزانسن هایی حتی الامکان ساده و بی تکلف.
حاصل اما آنقدر رسیده و پربار است که در سیری کاملاً واقع گرایانه و رئالیستی و در بستر درامی ساده و کم موقعیت (و شاید حتی بتوان گفت تک موقعیت) و کم فراز و فرود اما دقیق به لحاظ روان شناختی شخصیتی، با محوریت تقابل فرد با جامعه ی پیرامونی، از سویی شخصیت اصلی خود را به نوعی درمان کرده و به تغییر نگرشی نسبی می رساند و از سوی دیگر، خوانشی هر چند گذرا و مینی مالیستی اما حساب شده و در خدمت درام و به دور از کلیشه نگری، بر افرادی از اقشار متوسط و ضعیف و مرفه طبقه ی متوسط جامعه دارد.
https://uupload.ir/files/v6fe_twodays-onesheet.jpg