Irag
08-10-2019, 04:14 PM
http://picoup.ir/images/57891083630438868476.jpg
وايلدر در بيست و دوم ژوئن 1906 به دنيا آمد، در شهر سوخا، در منطقهاي از لهستان كه آن زمان بخشي از امپراطوري اتريش – مجارستان بود. نام او ساموئل بود، ولي مادرش هميشه او را بيلي صدا ميكرد. ((من واسه اين بيلي شدم كه مادرم اونوقتها باهامون بازيهايي ميكرد راجع به بوفالو بيل و بيل هيكاك وحشي. من "بيلي وحشي بودم.)) بيلي جوان حتا پيش از اينكه تمام كلمات را درك كند، شروع كرد به گوش دادن داستانهاي مادرش از آمريكا. مادر برايش نمايشهاي فوقالعادهي غرب وحشي كه ديده بود و داستانهاي بوفالو بيل را تعريف ميكرد. چند سال بعد، وايلدرها به وين نقل مكان كردند. وايلدر سينما را در وين كشف كرد. ((اولين فيلمي كه ديدم يادم نمياد اما مادرم ميگفت بدون گريه تماشاش كردم. هميشه دنبال چند كروز واسه كيك و سوسيس و به خصوص سينما بودم.)) بيلي فيلمهاي وسترن با شركت ويليام اس. هارت و برانكو بيلي اندرسون را دوست داشت. سينماي مورد علاقهي او كروز–كينو بود كه هميشه وسترنهاي آمريكايي نشان ميداد، به آن ميگفتند كينوي هفتتيري. از فيلمهاي كمدي آمريكايي هم خوشش ميآمد. محبوبهاي او باستر كيتون و چارلي چاپلين بودند كه به باور خودش هر دو بر او اثر گذاشتند.
هيجده سالم بود كه تصميم گرفتم نَرَم كالج. ميتونستم برم اما تصميم گرفتم به جيب پدرم متكي نباشم. بهش گفتم ميخوام برم تو كار روزنامه. توي فيلمهاي آمريكايي كُلي از اين پسرهاي جوون چشمروشن ديده بودم كه بارونيهاي بِربِري ميپوشيدن، كارت خبرنگاريشونم ميزدن به روبان دور كلاهشون. فكرهامو كردم. ميخواستم يه دونه از اون بارونيها بپوشم
زندگي خلاق وايلدر زماني شروع شد كه به عنوان خبرنگار روزنامهاي در وين آغاز به كار كرد. او در اين نقش شكوفا شد و چيزي نگذشت كه به پيگيري مستمر موضوعهايش شهره گشت. در ژوئن سال 1926، وايلدر به دعوت آهنگساز و موسيقيدان معروف جاز، پُل وايتمن، به برلين دعوت شد و همان جا ماند. ((وقتي برلين رو ديدم فكر كردم ميخوام هميشه اونجا بمونم. آدم چقدر ميتونه پرت باشه؟)). كار روزنامهنگارياش – زندگياش – از آن پس پر رنگتر شد. حتي براي نوشتن يك رشته مقاله، وايلدر در نقش يك ژيگولو و شريك رقص ظاهر شد و تجربياتش را نوشت. چيزي نگذشت كه تخيل قوياش او را به فيلمنامهنويسي راهبر شد و براي صنعت سينماي رو به رشد آلمان به فيلمنامهنويسي پرداخت، بدون آن كه نامش در عنوانبندي فيلمها ذكر شود. كوتاه زماني بعد نامش در عنوانبنديها نوشته شد و همزمان با نزديك شدن جنگ، ارزش آثارش رو به فزوني نهاد. با فرار به پاريس و بعد آمريكا، وايلدر از لوسآنجلس سر درآورد و در كنار ساير مهاجران اروپايياي قرار گرفت كه تاريخ سينما را دگرگون كردند. ارنست لوبيچ زودتر آمده بود، و چيزي نگذشت كه وايلدر هم به قهرمانش پيوست و همراه با چارلز براكت، ابتدا در سال 1938، فيلمنامهي زن هشتم ريش آبي و يك سال بعد، نينوچكاي دورانساز را براي او نوشت و همان سال بخاطر فيلمنامهي فيلم Midnight (https://www.imdb.com/title/tt0031647/)، براي اولين بار نامزد اسكار بهترين فيلمنامه شد. در نهايت نيز وايلدر از سال 1942، با فيلم بزرگتر و كوچكتر و با فيلمنامهاي كه با همكار ارجمندش، چارلز براكت، نوشته بود به كارگرداني پرداخت. ((من فقط بخاطر اين كارگردان شدم كه فيلمنامهم رو غلط نسازن. بايد از فيلمنامهم حفاظت ميكردم. من زاويهي دوربين و ديالوگ نمينويسم. شخصيت و ديالوگ مينويسم. مهم نيست چي به سر شخصيتهات مياد مگه اينكه سرنوشتشون براي مردم مهم باشه.)) موفقيت وايلدر در دوران فيلمسازي به نظر توقف ناپذير ميرسيد؛ او 5 بار ديگر موفق به كسب جايزهي اسكار و دوازده بار نامزد اين جايزه شد. وايلدر در 1987 جايزهي يك عمر دستاورد هنري از مؤسسهي فيلم آمريكا دريافت كرد.
مردم ميگن من تلخانديش و بدبينم. اينطور نيست. مسئلهي من مسابقهي موشدواني و شرايط انسانيه؛ من به انسانهايي ميپردازم كه نميخوان اون موشِ گيرافتاده (Rat Race) باشن.
» منابع: هيچكس كامل نيست، شارلوت چندلر، ترجمه آرش عزيزي / گفتوگو با بيلي وايلدر، كمرون كروو، ترجمه گلي امامي
___________________________________________
Double Indemnity 1944
http://picoup.ir/images/87269611357485104068.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0036775/)
» نخستين فيلم ماندگار وايلدر بر مبناي داستان نوشتهي جيمز ام.كين، يک ((فیلم سیاه)) است حتي پيشتر از آنكه اصطلاح 1film noir بهوجود آمده باشد. بعد از پنجاه سال، بهتر هم شده است. از نظر سبك، ساختار و كارگرداني، اين فيلمسازي بينقص است. نه اينجا و نه هيچكجاي ديگر به دنبال داستان كپسول شده نباشيد – فقط آن را تماشا كنيد. داستان اوليهي كين در كتاب سهتا از يك جنس را ريموند چندلر بزرگ (فيلمنامهنويس)، در نخستين ماموريت هاليوودياش به صورت فيلمنامهاي سرشار از رگههاي بدبيني خشن خود درآورد كه در آن شخصيتها گويي در گفتوگوهايشان به رقابت با يكديگر ميپردازند. فیلم نامزد هفت جایزهی اسکار شد: بهترین فیلم، بهترین بازیگر زن، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه، بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی، بهترین صدابرداری؛ با این حال هیچ اسکاری نبرد. در سال 1982 (https://www.imdb.com/title/tt0082089/) بازسازي ميشود.
شخصیتهای اصلی غرامت مضاعف مشکلی دارن. اونا تو متن رویای آمریکایی زندگی نمیکنن و امیدوارن این وضعیت رو اصلاح کنن. اینجا خودِ بازی به اندازهی نتیجهش مهمه.
1. در مورد فیلم نوآر بیشتر بدانید: + (http://tvworld.info/showthread.php?t=44204)
The Lost Weekend 1945
http://picoup.ir/images/62487551579384808757.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0037884/)
» وايلدر به هنگام تعويض قطار در شيكاگو، اين كتاب جيبي را انتخاب كرد تا در طول مسافرت سرگرمش كند و موضوع آن را براي فيلم بعدياش برگزيد. اين نخستين اثر هاليوودي بود كه به طور جدي به الكليسم ميپرداخت و بيان صريحش، با توجه به سانسور وقت دردسر آفرين شد. وايلدر پس از چند پيشنمايش فيلم براي تماشاگراني كه واكنشهاي متفاوت نشان دادند، نسبت به سرنوشت آن نامطمئن بود. خود او تا مدتها بعد، از قدرت فيلم آگاه نشد. وايلدر هاليوود را براي پيوستن به ارتش ترك كرد، كه در آنجا تمام نيروش را صرف تدوين فيلمهاي خبري و مستند جنگي كرد. زماني كه برگشت، فيلم نامزد چندين جايزهي اسكار، از جمله براي بهترين كارگردان، بهترين فيلمنامه، و بهترين فيلم شده بود. تعطيلي از دست رفته جايزهي اسكار بهترين فيلم را از آن خود كرد.
وايلدر: كارخانههاي مشروبسازي پيشنهاد كردند فيلم را به پنج ميليون دلار بخرند و آن را از بين ببرند. اگر پنج ميليون را به خودم پيشنهاد كرده بودند، خودم از بينش ميبردم.
Sunset Boulevard 1950
http://picoup.ir/images/60787550774281630888.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0043014/)
» وايلدر مايل بود فيلمي دربارهي هاليوود بسازد. و يكي از نويسندههاي پيشين مجلهي لايف بود كه گره را باز كرد؛ دي ام مارشمن جونيير پيشنهاد كرد كه شخصيت اصلي نويسندهي جوان درگير ستارهاي از فيلمهاي صامت بشود. وقتي فيلم براي نخستين بار در هاليوود نشان داده شد، تاثير آن وحشتزدگي، ناشكيبايي، شادماني و خشم بود – همانگونه كه نويسنده – كارگردان انتظار داشت. در نخستين نمايش، باربارا استانويك زانو زد و پاي دامن گلوريا سوانسون را بوسيد. در همان حال، در سالن سينما، مدير افسانهاي كمپاني متروگلدوين ميير، لوئيس بي. ميير، روي پلهها ايستاد و با غبغب باد كرده گفت: ((اين بيلي وايلدر را بايد به آلمان برگرداند. او دستي را كه عسل در دهانش گذاشته ميگزد.)) وايلدر اين سخنانش را شنيد و گفت: ((من آقاي وايلدرم. شما هم برويد گورتان را گم كنيد.)) سانست بولوار به رغم دریافت چند نقد تند و تیز در هالیوود، نامزد دریافت یازده جایزهی اسکار شد و سهتا از آنها را هم برد؛ برای بهترین داستان و فیلمنامه، بهترین طراحی صحنه و بهترین موسیقی.
Some Like It Hot 1959
http://picoup.ir/images/37522766008389065525.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0053291/)
» سلزنيك به بيلي گفت: ((فاجعه ميشود. امكان ندارد كمدي را با جنايت تركيب كرد.)) وايلدر، نه تنها دقيقا اين كار را كرد، ساختن فيلمي براساس كشتار روز سنت والنتين، بلكه مرلین مونرو را و زنانهپوشي را هم به آن اضافه كرد. از بهترين كمديهاي تاريخ سينماي آمريكا با دو ساعت تمام شوخي و هجو و نكتهسنجيهايي كه وايلدر به بازآفريني استادانه فضاي سينمايي آشناي (حداقل براي تماشاگران حرفهاي سينماي آمريكا) دنياي دههي 1920 – تاخت و تاز تبهكاران، پريرويان نمايشگر و تب و تاب جاز – ميپردازد و سپس توهمهاي ساخته پرداختهي سينما را زير سئوال ميبرد.
The Apartment 1960
http://picoup.ir/images/22448155677074648886.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0053604/)
» فكر اوليهي فيلم سالها در دفترچهي جلد سياه فكرهاي وايلدر خاك ميخورد. الهام گرفته از فيلمي از ديويد لين با عنوان برخورد كوتاه، در دفترش ميخوانيم: ((فيلمي دربارهي مردي كه در رختخوابي ميخوابد كه هنوز از حضور عاشق و معشوقي گرم مانده است.)) با سهل شدن سانسور، سرانجام زمان آن فرا رسيد كه آپارتمان ساخته شود. آيا تاكنون فيلمي شيرينتر و اندوهگينتر از اين دربارهي زندگي آمريكايي ساخته شده؟ سالها پس از اين، احتمالا جواب همچنان منفي است. در سال 1961، وايلدر تاج نادرِ سه جايزهي اسكار همزمان را بر سر گذاشت: بهترين فيلمنامه (با همكاري دايموند)، بهترين فيلم، و بهترين كارگردان. نمايشنامهنويس، ماس هارت، كه دومين اسكار از سه اسكار وايلدر را به او اهدا ميكرد به هنگام دادن جايزه، سرش را در گوش كارگردان گذاشت و به او گفت: ((بيلي، وقتش است كه ديگر دست نگهداري.))
وايلدر در بيست و دوم ژوئن 1906 به دنيا آمد، در شهر سوخا، در منطقهاي از لهستان كه آن زمان بخشي از امپراطوري اتريش – مجارستان بود. نام او ساموئل بود، ولي مادرش هميشه او را بيلي صدا ميكرد. ((من واسه اين بيلي شدم كه مادرم اونوقتها باهامون بازيهايي ميكرد راجع به بوفالو بيل و بيل هيكاك وحشي. من "بيلي وحشي بودم.)) بيلي جوان حتا پيش از اينكه تمام كلمات را درك كند، شروع كرد به گوش دادن داستانهاي مادرش از آمريكا. مادر برايش نمايشهاي فوقالعادهي غرب وحشي كه ديده بود و داستانهاي بوفالو بيل را تعريف ميكرد. چند سال بعد، وايلدرها به وين نقل مكان كردند. وايلدر سينما را در وين كشف كرد. ((اولين فيلمي كه ديدم يادم نمياد اما مادرم ميگفت بدون گريه تماشاش كردم. هميشه دنبال چند كروز واسه كيك و سوسيس و به خصوص سينما بودم.)) بيلي فيلمهاي وسترن با شركت ويليام اس. هارت و برانكو بيلي اندرسون را دوست داشت. سينماي مورد علاقهي او كروز–كينو بود كه هميشه وسترنهاي آمريكايي نشان ميداد، به آن ميگفتند كينوي هفتتيري. از فيلمهاي كمدي آمريكايي هم خوشش ميآمد. محبوبهاي او باستر كيتون و چارلي چاپلين بودند كه به باور خودش هر دو بر او اثر گذاشتند.
هيجده سالم بود كه تصميم گرفتم نَرَم كالج. ميتونستم برم اما تصميم گرفتم به جيب پدرم متكي نباشم. بهش گفتم ميخوام برم تو كار روزنامه. توي فيلمهاي آمريكايي كُلي از اين پسرهاي جوون چشمروشن ديده بودم كه بارونيهاي بِربِري ميپوشيدن، كارت خبرنگاريشونم ميزدن به روبان دور كلاهشون. فكرهامو كردم. ميخواستم يه دونه از اون بارونيها بپوشم
زندگي خلاق وايلدر زماني شروع شد كه به عنوان خبرنگار روزنامهاي در وين آغاز به كار كرد. او در اين نقش شكوفا شد و چيزي نگذشت كه به پيگيري مستمر موضوعهايش شهره گشت. در ژوئن سال 1926، وايلدر به دعوت آهنگساز و موسيقيدان معروف جاز، پُل وايتمن، به برلين دعوت شد و همان جا ماند. ((وقتي برلين رو ديدم فكر كردم ميخوام هميشه اونجا بمونم. آدم چقدر ميتونه پرت باشه؟)). كار روزنامهنگارياش – زندگياش – از آن پس پر رنگتر شد. حتي براي نوشتن يك رشته مقاله، وايلدر در نقش يك ژيگولو و شريك رقص ظاهر شد و تجربياتش را نوشت. چيزي نگذشت كه تخيل قوياش او را به فيلمنامهنويسي راهبر شد و براي صنعت سينماي رو به رشد آلمان به فيلمنامهنويسي پرداخت، بدون آن كه نامش در عنوانبندي فيلمها ذكر شود. كوتاه زماني بعد نامش در عنوانبنديها نوشته شد و همزمان با نزديك شدن جنگ، ارزش آثارش رو به فزوني نهاد. با فرار به پاريس و بعد آمريكا، وايلدر از لوسآنجلس سر درآورد و در كنار ساير مهاجران اروپايياي قرار گرفت كه تاريخ سينما را دگرگون كردند. ارنست لوبيچ زودتر آمده بود، و چيزي نگذشت كه وايلدر هم به قهرمانش پيوست و همراه با چارلز براكت، ابتدا در سال 1938، فيلمنامهي زن هشتم ريش آبي و يك سال بعد، نينوچكاي دورانساز را براي او نوشت و همان سال بخاطر فيلمنامهي فيلم Midnight (https://www.imdb.com/title/tt0031647/)، براي اولين بار نامزد اسكار بهترين فيلمنامه شد. در نهايت نيز وايلدر از سال 1942، با فيلم بزرگتر و كوچكتر و با فيلمنامهاي كه با همكار ارجمندش، چارلز براكت، نوشته بود به كارگرداني پرداخت. ((من فقط بخاطر اين كارگردان شدم كه فيلمنامهم رو غلط نسازن. بايد از فيلمنامهم حفاظت ميكردم. من زاويهي دوربين و ديالوگ نمينويسم. شخصيت و ديالوگ مينويسم. مهم نيست چي به سر شخصيتهات مياد مگه اينكه سرنوشتشون براي مردم مهم باشه.)) موفقيت وايلدر در دوران فيلمسازي به نظر توقف ناپذير ميرسيد؛ او 5 بار ديگر موفق به كسب جايزهي اسكار و دوازده بار نامزد اين جايزه شد. وايلدر در 1987 جايزهي يك عمر دستاورد هنري از مؤسسهي فيلم آمريكا دريافت كرد.
مردم ميگن من تلخانديش و بدبينم. اينطور نيست. مسئلهي من مسابقهي موشدواني و شرايط انسانيه؛ من به انسانهايي ميپردازم كه نميخوان اون موشِ گيرافتاده (Rat Race) باشن.
» منابع: هيچكس كامل نيست، شارلوت چندلر، ترجمه آرش عزيزي / گفتوگو با بيلي وايلدر، كمرون كروو، ترجمه گلي امامي
___________________________________________
Double Indemnity 1944
http://picoup.ir/images/87269611357485104068.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0036775/)
» نخستين فيلم ماندگار وايلدر بر مبناي داستان نوشتهي جيمز ام.كين، يک ((فیلم سیاه)) است حتي پيشتر از آنكه اصطلاح 1film noir بهوجود آمده باشد. بعد از پنجاه سال، بهتر هم شده است. از نظر سبك، ساختار و كارگرداني، اين فيلمسازي بينقص است. نه اينجا و نه هيچكجاي ديگر به دنبال داستان كپسول شده نباشيد – فقط آن را تماشا كنيد. داستان اوليهي كين در كتاب سهتا از يك جنس را ريموند چندلر بزرگ (فيلمنامهنويس)، در نخستين ماموريت هاليوودياش به صورت فيلمنامهاي سرشار از رگههاي بدبيني خشن خود درآورد كه در آن شخصيتها گويي در گفتوگوهايشان به رقابت با يكديگر ميپردازند. فیلم نامزد هفت جایزهی اسکار شد: بهترین فیلم، بهترین بازیگر زن، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه، بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی، بهترین صدابرداری؛ با این حال هیچ اسکاری نبرد. در سال 1982 (https://www.imdb.com/title/tt0082089/) بازسازي ميشود.
شخصیتهای اصلی غرامت مضاعف مشکلی دارن. اونا تو متن رویای آمریکایی زندگی نمیکنن و امیدوارن این وضعیت رو اصلاح کنن. اینجا خودِ بازی به اندازهی نتیجهش مهمه.
1. در مورد فیلم نوآر بیشتر بدانید: + (http://tvworld.info/showthread.php?t=44204)
The Lost Weekend 1945
http://picoup.ir/images/62487551579384808757.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0037884/)
» وايلدر به هنگام تعويض قطار در شيكاگو، اين كتاب جيبي را انتخاب كرد تا در طول مسافرت سرگرمش كند و موضوع آن را براي فيلم بعدياش برگزيد. اين نخستين اثر هاليوودي بود كه به طور جدي به الكليسم ميپرداخت و بيان صريحش، با توجه به سانسور وقت دردسر آفرين شد. وايلدر پس از چند پيشنمايش فيلم براي تماشاگراني كه واكنشهاي متفاوت نشان دادند، نسبت به سرنوشت آن نامطمئن بود. خود او تا مدتها بعد، از قدرت فيلم آگاه نشد. وايلدر هاليوود را براي پيوستن به ارتش ترك كرد، كه در آنجا تمام نيروش را صرف تدوين فيلمهاي خبري و مستند جنگي كرد. زماني كه برگشت، فيلم نامزد چندين جايزهي اسكار، از جمله براي بهترين كارگردان، بهترين فيلمنامه، و بهترين فيلم شده بود. تعطيلي از دست رفته جايزهي اسكار بهترين فيلم را از آن خود كرد.
وايلدر: كارخانههاي مشروبسازي پيشنهاد كردند فيلم را به پنج ميليون دلار بخرند و آن را از بين ببرند. اگر پنج ميليون را به خودم پيشنهاد كرده بودند، خودم از بينش ميبردم.
Sunset Boulevard 1950
http://picoup.ir/images/60787550774281630888.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0043014/)
» وايلدر مايل بود فيلمي دربارهي هاليوود بسازد. و يكي از نويسندههاي پيشين مجلهي لايف بود كه گره را باز كرد؛ دي ام مارشمن جونيير پيشنهاد كرد كه شخصيت اصلي نويسندهي جوان درگير ستارهاي از فيلمهاي صامت بشود. وقتي فيلم براي نخستين بار در هاليوود نشان داده شد، تاثير آن وحشتزدگي، ناشكيبايي، شادماني و خشم بود – همانگونه كه نويسنده – كارگردان انتظار داشت. در نخستين نمايش، باربارا استانويك زانو زد و پاي دامن گلوريا سوانسون را بوسيد. در همان حال، در سالن سينما، مدير افسانهاي كمپاني متروگلدوين ميير، لوئيس بي. ميير، روي پلهها ايستاد و با غبغب باد كرده گفت: ((اين بيلي وايلدر را بايد به آلمان برگرداند. او دستي را كه عسل در دهانش گذاشته ميگزد.)) وايلدر اين سخنانش را شنيد و گفت: ((من آقاي وايلدرم. شما هم برويد گورتان را گم كنيد.)) سانست بولوار به رغم دریافت چند نقد تند و تیز در هالیوود، نامزد دریافت یازده جایزهی اسکار شد و سهتا از آنها را هم برد؛ برای بهترین داستان و فیلمنامه، بهترین طراحی صحنه و بهترین موسیقی.
Some Like It Hot 1959
http://picoup.ir/images/37522766008389065525.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0053291/)
» سلزنيك به بيلي گفت: ((فاجعه ميشود. امكان ندارد كمدي را با جنايت تركيب كرد.)) وايلدر، نه تنها دقيقا اين كار را كرد، ساختن فيلمي براساس كشتار روز سنت والنتين، بلكه مرلین مونرو را و زنانهپوشي را هم به آن اضافه كرد. از بهترين كمديهاي تاريخ سينماي آمريكا با دو ساعت تمام شوخي و هجو و نكتهسنجيهايي كه وايلدر به بازآفريني استادانه فضاي سينمايي آشناي (حداقل براي تماشاگران حرفهاي سينماي آمريكا) دنياي دههي 1920 – تاخت و تاز تبهكاران، پريرويان نمايشگر و تب و تاب جاز – ميپردازد و سپس توهمهاي ساخته پرداختهي سينما را زير سئوال ميبرد.
The Apartment 1960
http://picoup.ir/images/22448155677074648886.jpg
http://www.picoup.ir/images/43366101565772138036.jpg (https://www.imdb.com/title/tt0053604/)
» فكر اوليهي فيلم سالها در دفترچهي جلد سياه فكرهاي وايلدر خاك ميخورد. الهام گرفته از فيلمي از ديويد لين با عنوان برخورد كوتاه، در دفترش ميخوانيم: ((فيلمي دربارهي مردي كه در رختخوابي ميخوابد كه هنوز از حضور عاشق و معشوقي گرم مانده است.)) با سهل شدن سانسور، سرانجام زمان آن فرا رسيد كه آپارتمان ساخته شود. آيا تاكنون فيلمي شيرينتر و اندوهگينتر از اين دربارهي زندگي آمريكايي ساخته شده؟ سالها پس از اين، احتمالا جواب همچنان منفي است. در سال 1961، وايلدر تاج نادرِ سه جايزهي اسكار همزمان را بر سر گذاشت: بهترين فيلمنامه (با همكاري دايموند)، بهترين فيلم، و بهترين كارگردان. نمايشنامهنويس، ماس هارت، كه دومين اسكار از سه اسكار وايلدر را به او اهدا ميكرد به هنگام دادن جايزه، سرش را در گوش كارگردان گذاشت و به او گفت: ((بيلي، وقتش است كه ديگر دست نگهداري.))