آخرین اپیزود سریال - طولاترین اپیزود سریال - بهترین اپیزود سریال
در تمام سریال وینس گیلیگان با پیش نمایش اول هر قسمت چکیده ای از اتفاقاتی که باید بیوفته رو نمایش داده ولی این قسمت کمال قضیه بود
سکانس بیابون از اپیزود BagMan در چند ثانیه سه استعاره از سقوط جیمی مگ گیل نشون میده 1-ماشین سوزوکی استیم که با سر رفته ته دره (نماد سقوط جیمی) / 2-ورق آلومینیومی چاک رها در بیابون (نماد جدایی چاک و جیمی) و 3-صد دلاری پاره و کثیف (نماد هدف بی ارزش جیمی)
توییست این قسمت یعنی جایی که جیمی در دادگاه به جای 7 سال معامله با دادستانی ، اعتراف یه اشتباهاتش رو انتخاب میکنه در نگاه اول غیر عقلانی به نظر میاد ولی در واقع جیمی با اینکار 3 هدف اصلی رو دنبال میکنه
1- رها کردن خودش از بند تمام استرس ها و شارلاتان بازی هایی که جز نابودیش هیچ آرامشی بهش اضافه نکرد
2- ثابت کردن خودش به کیم وکسلر که بر خلاف نظرت من میتونم تغییر کنم و جوری هم تغییر میکنم که با این تغییر زندگی تو و دارایی هاتو نجات میدم (love story)
3- تعیین سرنوشت ساول گوودمن توسط خود جیمی ، در طول سریال بخصوص سکانسهای جیمی و هاوارد جیمی ثابت کرد که همیشه سرنخ های بازی دست خودشه و بین جمعیت گرگ ها و گوسفند ها جیمی همیشه گرگ داستانه
اینجا هم دوبار بازی رو دست خودش گرفت بار اول با متقاعد کردن دادستانی و بار دوم با سکانس موندگار دادگاه که منو یاد سکانس دادگاه تریون لنیستر انداخت (s04e09 گیم او ترونز)
فلش بک های این اپیزود به شکل باورنکردنی خوب بودن از حضور ماری شریدر همسر هنک تا چاک و والتر وایت هم در جهت جلو بردن داستان بودن و هم برای وداعی شیرین و تلخ با سریال
و واقعاً چه پایان شکوهمندی جیمی هم رستگار شد و هم با توجه به علاقه مجدد کیم به جیمی امید به آزادی (در اثر رفتار مناسب و فرجام خواهی) براش وجود داره / برمیگردیم به 9 ماه پیش که وینس گیلیگان گفته بود پایانی در خور در انتظار بینندگان سریاله و به شخصه ازش ممنونم که این دنیای جذاب (Breaking Bad) رو نه تنها خراب نکرد بلکه از قبل کاملترش کرد. 10/10
فصل اول :9.5 / فصل دوم : 9.5 / فصل سوم: 9.6 / فصل چهارم : 9.4 / فصل پنجم : 9.3 / فصل آخر : 9.2 / میانگین 6 فصل 9.4 که مسلما نمرش چیزی جز 10 نیست
اولش یه تشکر کنم از دوستانی که طی این چند فصل با پستهای خوبشون لذت دیدن سریال رو دو چندان کردن. سریال پر بود از نکتههای ریز و درشت که اگه نبودن این پستها، به شخصه متوجه خیلیهاشون نمیشدم
مسیر اشتباهی رو کیم و جیمی با هم شروع کردن؛ کیم از یه جایی برگشت و جیمی همون مسیر رو تا تهش ادامه داد. وضعیت جفتشون رو هم در انتهای راه دیدیم؛ اگه قرار بود جای یکیشون باشید کدوم رو انتخاب میکردید؟ من جیمی رو انتخاب می کردم، چون به نظرم خیلی بیشتر از زندگیش بهرهمند شد.
اما صحبت از بازگشت اونم به وسیلهی ماشین زمان تو قسمت آخر مطرح بارها و بارها مطرح شد. وقتی این سوال از مایک پرسیده شد، خیلیها مثل من به قتل پسر مایک فکر کردن و اون تاریخی هم که خود مایک اولش گفت، به نظرم تاریخ به قتل رسیدن پسرش بود. ولی خیلی زود حرفش رو اصلاح کرد؛ چون اون تاریخ، دوربرگردان خوبی نبود. اگه ماشین زمانی در اختیارمون قرار بگیره برای اصلاح اشتباهات، نه از وسط مسیر، که از همون ابتدا باید اصلاح کنیم و نذاریم که اصلاً بیفتیم تو این راه.
همین سوال از والتر وایت کبیر پرسیده میشه. باز هم شاید خیلیها مثل من فکر کردن که والتر الان اشاره میکنه به مرگ هنک یا یه اتفاق دیگه؛ اما نه. والتر هم مثل مایک برمیگرده به سالها قبل از شروع تمام این ماجراها. که اگه تو اون شرکت میموند، معلم نمیشد و وضع مالیش هم به قدری خوب بود که لازم نباشه بیفته تو مسیری که تمام حرکاتش اشتباه بود و هر حرکتش ارمغانی نداشت جز زمینهسازی برای یه اشتباه تو مقیاس بزرگتر.
اما جیمی چی؟ آیا واقعاً مسیر برگشت جیمی از نقطهای بود که ساول شد؟ نه. بهترین مسیر برگشت برای جیمی همون سکانسی بود که با چاک داشت. جایی که تازه وکالت رو شروع کرده بود و رفته بود سراغ خلافکارها. اونم نه برای مجازات کردنشون، که برای نجات دادنشون. جیمی اگه قرار بود برگرده، باید از همون جا برمیگشت که خیلی از اتفاقها اصلاً نیفته. ولی جیمی از ماشین زمانی (دادگاه آخرش) که در اختیارش قرار داده بودن، استفاده کرد و تا اونجایی که میتونست به عقب برگشت و حتی مسئلهی خودکشی چاک رو هم تقصیر خودش دونست. ولی خب در نهایت وقتی تو اتوبوس اون سر و صداها به راه افتاد، مشخص شد که این همه بازگشت به عقب چندان فایدهای نداشته و نقطهی بازگشت درست همونجایی بود که چاک نصیحتش کرد.
من جیمی رو انسان خوشبختی میدونم. اصلی توی مذهب بودا هست که میگه وقتی انسان خوشبختی هستی که چیزی نخوای. همین که چیزی بخوای و آرزویی به دلت بیفته، اول بدبختیته. اما توی همین حالت هم دو احتمال وجود داره. یا به آرزو نمیرسی و باقی عمرت رو باید تو حسرت بگذرونی. یا بهش میرسی و میفهمی که چقدر آرزو و خواستهات پوچ بوده. من دوست دارم برای خودم همیشه احتمال دوم باشه. این که اگه آرزویی افتاد به دلم بهش برسم و بفهمم که پوچ بوده. دقیقا اتفاقی که برای جیمی میفته و در نهایت به این نتیجه میرسه که تمام اون کارها و پولها و اون زندگی مرفه پوچ بوده؛ در نتیجه یه سیگار کشیدن اشتراکی با کیم تو زندان رو به همهی اونا ترجیح میده. چیزی که تو همون قسمت اول سریال هم داشت، ولی اون آرزوی لعنتی نذاشت که باهاش خوش باشه.
از پایانبندی سریال کاملاً راضی هستم. هر چند که اعتقاد دارم این فصل هم میتونست همون ده قسمت باشه و واقعاً تو بعضی از قسمتها داستانی برای تعریف کردن وجود نداشت.
بیشتر از صد ساعت از عمرمون رو تو دنیای بریکینگ بد گذروندیم و به حق باید اعتراف کنیم که صد ساعت از لذتبخشترین لحظات عمرمون بود. ممنون آقای گیلیگان بابت این صد ساعت شیرین
یه قسمتی از پیامت بر اساس گفته ای از بودیسم گفتی جیمی انسان خوشبختی بود چون به هرچیزی که آرزوشو داشت رسید. سوال من ازت اینه که آیا اگه رسیدن به خوشبختی انسان به قیمت آسیب رسوندن به انسان دیگه ای باشه بازم خوشبختی محسوب میشه؟ حتی اگه فرض کنیم جیمی مورد ظلم هم واقع شده، آیا باز هم کمک کردن به افراد خلافکاری که اعمالشون مستقیما روی انسان های دیگه تاثیر منفی میذاره هم کار درستیه؟
من فکر میکنم شما سریال رو خیلی اشتباه درک کردی چرا که جیمی کاراکتر بسیار بسیار باهوشی بود و همیشه میدونست اعمال خطرناکش موجب اسیب رسوندن جدی به ادم های دور و ورش میشه ولی خوی غیرانسانیش اغلب نمیذاشت مسیر درستی رو انتخاب کنه. جیمی فقط یجا توی سریال به خودش میاد و تصمیم میگیره برای اولین بار به نفع خودش زندگی نکنه و اونم لحظه ای هست که میبینه کیم خودشو فدا کرده.
مذهب بودا قطعا به هر قیمتی انسان رو برای رسیدن به خوشبختی و رستگاری ترغیب نمیکنه.
کاراکتر خاکستری دقیقاً همینجا معنی پیدا میکنه که یک کاربر جیمی رو رستگار و کاربر دیگه عاملی برای آسیب به دیگران میبینه به نظرم سرخیل سریال رو خوب درک کرده و فقط نظرش در مورد شخصیت جیمی با شما متفاوته
ضمناً جیمی در طول سریال به انسان هایی آسیب زد که به نوعی خودشون شخصیت منفی سریال بودن
شاید من نتونستم چیزی که تو ذهنم بود رو درست برسونم
همون طور که گفتم بودا کسی رو خوشبخت میدونه که خواستهای نداشته باشه. این که گفتم جیمی خوشبخته نظر شخصیم بوده و ربطی به آموزههای بودا نداشت.
جالب اینجاست صحبتی که شما مطرح کردید رو چاک هم به جیمی گفت؛ این که بودنش برای بقیه خطرناکه. و حتی تو برههای این حرف روی جیمی تاثیر گذاشته بود و این سوال رو از کیم هم پرسید که کیم گفت نه و اینجوری نیست. اگه قرار باشه با دید جیمی به دنیا نگاه کنیم، که کارهاش رو بیتوجه به آسیبی که به بقیه میرسونه انجام میده و بابتشون عذاب وجدانی نداره، باید بگیم جیمی خوشبختترین آدم روی زمینه. جیمی اینقدر کارهاش رو درست میدونه که حتی اگه بهش ماشین زمان هم بدی در صدد جبران کارهاش برنمیاد. و این از نظر من یعنی خوشبختی (هر چند که کلاً بیشتر منظورم انجام یه مقایسهای بود بین کیم و جیمی که ببینیم در نهایت کدوم یکی زندگی بهتری داشته).
در نهایت هم باید بگم درک اشتباهی وجود نداره دوست عزیز. این تفاوت در درک ما و این بحثهای به وجود اومده نشان از بزرگی شخصیتی داره که وینس گیلیگان خلق کرده و توسعه داده. همون طور که صدها سال از مرگ حافظ میگذره، ولی تفسیرها از شعر اون حضرت روز به روز بیشتر میشه.
بنظر من وینس گیلیگان هم ۱۰۰ درصد با علم به اینکه یه شخصیت کاملا Villain و نه خاکستری خلق کرده سریالو پیش برده. این کاراکتر به هیچ عنوان خاکستری نیست چرا که تعریف کاراکتر خاکستری یعنی شخصیتی که Moralities یا اخلاقیات رو به شبهه بندازه. جیمی یا سال تقریبا از یه جایی به بعد کاملا یه تبهکار تمام عیاره و نمیدونم با چه متر و معیاری اعمال غیراخلاقیش رو اخلاقی توجیح کردی و بنظرت خاکستری اومد. دزدی از پدر در کودکی، درست کردن فیک آی دی برای دوستاش در کودکی، از سانروف مدفوع کردن، اون همه صدمه به شرکت دیویس اند مین، همه ی بلاهایی که سر چاک اورد (از بیمه تا دادگاه) و درنهایت همه ی نقشه هایی که برای هاوارد کشید هیچکدوم توجیح اخلاقی ای پشتش نیست تا ما این کاراکتر رو خاکستری فرض کنیم. درسته که خیلی از شخصیت های سریال منفی بودن، ولی شخصیت های بیگناه هم کم نبودن که مستقیم یا غیر مستقیم جیمی بهشون آسیب جدی وارد کرد.
با احترام به نظرت، تونی سوپرانوو والتر وایت هم از دید خودشون خوشبخت ترین آدم های دنیان، ولی آیا من و شما هم میتونیم اونارو خوشبخت فرض کنیم؟ یعنی اگه شما تو زندگی خودت هم همچین شخصیتی وجود داشته باشه و اعمالش باعث بخطر افتادن جان و مال شما بشه و از اینکار راضی باشه، باز هم اون فرد رو آدم خوشبختی میدونی و به لایف استایلش لایک نشون میدی؟
بازم با احترام به نظر هردوی شما عزیزان، بزرگی کاراکتر همیشه منوط به خاکستری بودنش نیست و شخصیت هایی مثل والتر وایت و سال گودمن کاملا تکلیف خودشونو تو پلات سریال مشخص کردن: زندگی کردن صرفا برای منافع شخصی حتی به قیمت جون بقیه ی انسان ها.
بحث خیلی خوبی مطرح شده بنظرم و حتما توصیه میکنم پیپر زیر رو یه بخون سر فرصت (تو ژورنال مهم Media Psychology چاپ شده) یه پژوهش کیفی انجام شده در مورد Correlation بین اخلاق گرا بودن (Morality) شخصیت شرور (Villain) و میزان لذت + میزان قدردانی افراد. خروجیش نشون داده افراد با اینکه از دیدن اخلاق مدار نبودن شخصیت شرور فیلم لذت بردن (همچنان که والتر وایت برای هممون دوست داشتنیه)، ولی اعمال شخصیت شرور رو مورد قدردانی قرار ندادن. چیزی که منم روش تاکید دارم و اون اینه که بیننده حتی نمیتونه قدردان اعمال شخصیتی مثل سال گودمن باشه چه برسه اونو خوشبخت بدونه.
https://www.tandfonline.com/doi/full...9.2016.1182030
اکثر استناد شما به شرور بودن جیمی در بچگیش هست که جزو سکانسهای حاشیه ای سریاله و اهمیت زیادی نداره در مورد چاک و هاوارد هم پیشنهاد میکنم ۴ فصل اول رو بهتر ببینی که هر عکس العمل جیمی در واکنش به کارهای اونا بوده ضمنا در قسمت های پایانی جیمی دوبار از جونش برای کیم گذشت و این فداکاری ابدا از یک شر مطلق ساخته نیست در کل به یک جمله بسنده میکنم هیچ شخصیت شروری در هیچ سریالی نمیتونه همراهی کامل بیننده رو با خودش به ارمغان بیاره و بیننده هر لحظه منتظر حذفش باقی میمونه مثال دیگش جفری لنیستر در گیم او ترونز یک شخصیت کاملا شروره در حالیکه جیمی شخصیت خاکستریه و مسلما برای شما جیمی هم شرور محسوب میشه پس بسته به دید افراده و این تفاوت دیدگاه نباید با فهم موضوع اشتباه گرفته بشه