برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 19

Threaded View

  1. #1
    !و حقیقت الماسی است در تشت کثافت
    تاریخ عضویت
    Apr 2013
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    386
    سپاس
    2,237
    از این کاربر 3,604 بار در 402 پست سپاس گزاری شده

    Itachi uchiha | یکی از بهترین شخصیت های دنیای انیمه یا شخصیتی بد و غیر قابل باور؟

    تفاوت نظرات درباره ی این شخصیت به همین مقداری است که در عنوان این موضوع می بینید! برخی آن را یکی از بهترین شخصیت های انیمه می دانند، با داستانی که چرخش های غیر منتظره و پیچش های چندباره اش هر بیننده ای را به وجد می آورد و از دیدن و تجربه ی چنین داستانی لذت می برد یا اینکه برعکس، شخصیتیست که در پرداخت بارها رویه ی نویسنده عوض شده و در ابتدا روندی داشته و بعد ها تغییر مسیر غیر قابل باور و پر از ایراد و حفره و باگ های متعدد شده است! اما حق با کدام است ؟
    بیایید با هم داستان ایتاچی را مرور کنیم.
    -- احتیاط! از اینجا به بعد داستان روایت می شود!--
    قسمت اول
    اولین حضور ایتاچی در انیمه بعد از مرگ هوکاگه سوم و حمله ی نا موفق اوروچیمارو به دهکده "کونوها" است. ایتاچی و کیسامه با توجه به تجربه ای که ایتاچی به عنوان یکی از نیرو های ویژه دهکده (آنبو) در عملیات های نفوذ دارد و همچنین به خاطر آشنایی اش با این دهکده به راحتی وارد کونوها می شوند. وقتی که در دهکده هستند کاکاشی و ساسوکه متوجه شان می شوند ولی نمی شناسدشان. کاکاشی، آسوما و کورنای را برای تحقیق در مورد هویت ایندو نفوذی به دنبال ایتاچی و همراهش می فرستد. نفوذی ها هم بعد از مدتی که تعقیب شدند هویتشان را در نقطه ای دور از جمعیت فاش میکنند و با کورنای و آسوما درگیر می شوند که البته ایندو حریف ایتاچی و کیسامه نیستند درگیری ادامه دارد که کاکاشی هم به جمعشان می پیوندد. ایتاچی و کاکاشی با هم دوئل می کننند و کاکاشی به سرعت در دام گنجوتسوی قدرتمندِ ایتاچی، سکیومی گیر می افتد و برای 72 ساعت شکنجه میشود که از البته از دید بقیه فقط یک لحظه طول می کشد و همه ی این پروسه در ذهن ایندو اتفاق می افتد.کاکاشی ولی بعد از این شکنجه ی ذهنی باز هم سرپا می ماند و اتفاقا اطلاعاتی از نقشه ی آکاتسوکی (گروهی که ایتاچی عضوشان است) را از ذهن ایتاچی میخواند. و میفهمد که آنها دنبال" 9دم"، هیولای درون ناروتو هستند! ایتاچی برای فهمیدن اینکه کاکاشی چقدر از نقشه ها خبر دارد به کیسامه میگوید که کاکاشی را دستگیر کند که بعدا از او بازجویی کنند (چون بعد از سکیومی انرژی اش تخلیه شده، خودش نمی تواند) که مایت گای جلوی کیسامه را می گیرد. و باعث می شود کیسامه و ایتاچی عقب نشینی کنند.


    ایتاچی در حال شکنجه ی کاکاشی
    ایتاچی بعد از این دنبال ناروتو می رود. ناروتو هم همراه با استاد جیرایا خارج از دهکده دنبالِ سوناده هستند کهبه دهکده برگردانندش که هوکاگه ی پنجم شود. ایتاچی یک دختر جوان را تحت گنجوتسو مامور میکند که جیرایا را مشغول سازد و ایتاچی و کیسامه با ناروتو تنها شوند و دستگیرش کنند. نقشه شان جواب میدهد و ناروتو را تنها گیر می آورند ولی همان زمان ساسوکه از راه میرسد، ساسوکه برادر کوچکتر ایتاچی است و نفرت شدیدی از برادر بزرگترش دارد و هدفش از زندگی کشتن برادرش است. وقتی ساسوکه می شنود که ایتاچی در کونوها بوده و الان دنبال ناروتوست با سرعت خودش را میرساند به ناروتو که شاید برادرش را آنجا پیدا کند و انتقام اش را بگیرد. ساسوکه با نینجوتسوی جدید و قدرتمندش "چیدوری" که به تازگی یاد گرفته به ایتاچی حمله میکند ولی ایتاچی به راحتی حمله اش را دفع میکند و مچ ساسوکه را می شکند. ولی باز هم ساسوکه اصرار دارد که ایتاچی را شکست دهد و دوباره حمله میکند و باز هم تحقیر میشود و اینبار در سکیومیِ ایتاچی گرفتار میشود. برای دو روز متوالی در ذهنش صحنه ی قتل و عام پدر و مادر و تمام قبیله اش توسط ایتاچی را، بارها و بارها مرور میکند. ایتاچی می گوید که: " تو هنوز به اندازه ی کافی قوی نشده ای چون به اندازه ی کافی نفرت نداری، شاید این صحنه ها کمی آتش نفرتت را شعله ور کند!" هر وقت قوی شدی و چشمانی شبیه به چشمان من و با آن قدرت داشتی بیا که آن موقع ارزش شکست دادن داری و الان حتی ارزش کشتن هم نداری همانطور که وقتی بچه بودی ارزش کشته شدن نداشتی. جیرایا از راه میرسد و با دیدنش کیسامه و ایتاچی عقب نشینی می کنند و با کمک آماتِراسو (آتشی سیاه که به هرچه اصابت کند تا وقتی نسوزاندش خاموش نمی شود) فرار می کنند.

    " تو هنوز به اندازه ی کافی قوی نشده ای چون به اندازه ی کافی نفرت نداری، شاید این صحنه ها کمی آتش نفرتت را شعله ور کند!"
    مشاهده محتوا اسپویلر
    هدفِ ایتاچی از آمدن به دهکده در واقع پیدا کردن ناروتو و هیولای درونش نبود، او آمده بود از امنیت ساسوکه مطمئن شود و به دانزو یادآوری کند که هنوز زنده است و اگر بلایی سر ساسوکه بیاید رازش را فاش خواهد کرد و همچنین میخواست دهکده را متوجه اهدافِ آکاتسوکی که گروهی تشکیل شده از گروهی خلافکارِ فوق العاده خطرناک و قدرتمند است آگاه کند.


    فرارِ ساسوکه

    ساسوکه بعد از این اتفاق به شدت به هم می ریزد و حس میکند عمرش را تلف کرده و تمرین هایی که این چند سال داشته بی فایده بوده، دنبال راهی برای قوی تر شدن برای شکست دادن ایتاچی می گردد. اوروچیمارو هم این را میداند و ساسوکه را دعوت میکند که بیاید و از او آموزش ببیند و خب می دانیم که اوروچیمارو بسیار قدرتمند است و حتی هوکاگه را که معمولا قوی ترین نینجا در کل دهکده است را شکست داد. ساسوکه هم این دعوت را قبول میکند و دهکده و همه ی دوستان اش را رها میکند و سراغ اوروچیمارو می رود. حتی در این راه مبارزه ای تا پای جان با ناروتو میکند و او را شکست میدهد.(Damn!)
    مبارزه بین ناروتو و ساسوکه
    اوروچیمارو در ازای آموزش به ساسوکه از او بدنش را میخواهد، چرا که بعد از مبارزه با هوکاگه بسیار ضعیف شده و قدرتش را از دست داده و می خواهد از جسم و بخصوص چشمانِ مخصوصِ ساسوکه استفاده کند و خودش را قوی کند.
    ساسوکه به خوبی می داند اوروچیمارو و خودش هیچ کدام به تنهایی حریفِ ایتاچی نمی شوند و به همین دلیل قبول میکند با دادن اختیار بدنش به اوروچیمارو، به هدفش که کشتنِ ایتاچی است برسد. هرچند این کار وقتی که ساسوکه پیش اوروچیمارو می رود ممکن نیست و باید چند سالی صبر کنند تا بتوانند یکی شوند و در این مدت ساسوکه به صورت خصوصی از اوروچیمارو آموزش می بیند و قوی می شود.



    قسمت دوم

    کاکاشی در برابر ایتاچی
    دومین جایی که ایتاچی را می بینیم وقتی است که آکاتسوکی می خواهد هیولای یک دم که درون گارا (حالا دوست و قبلا دشمنِ ناروتو) را بگیرند و از حاملش گارا جدا کنند.دو تیم از دهکده ی کونوها برای نجاتِ گارا می آیند اولی کاکاشی و ناروتو و ساکورا و دومی تیمی متشکل از مایت گای، نجی، راک لی و تِن تِن. آکاتسوکی که متوجهِ ایندوگروه میشوند، کلونی از ایتاچی و کیسامه را به مصاف این دو گروه میفرستند، کیسامه علیه تیمِ مایت گای و ایتاچی برای تیمِ کاکاشی، تیمِ7.
    اینجا اتفاق خاصی نمی افتد و هر دو تیم حریفشان را شکست می دهند و گارا نجات پیدا میکند و داستان از نظرِ نقشِ ایتاچی تغییری نمیکند.

    قسمت سوم

    ساسکه به اوروچیمارو خیانت میکند
    سومین حضور ایتاچی وقتی است که آکاتسوکی می شنوند که ساسوکه به اوروچیمارو خیانت کرده، بعد از آموزش دیدن از او، استادش را به قتل رسانده است! و حالا دنبالِ ایتاچی است تا انتقامش را بگیرد.(البته می دانیم اوروچیمارو در واقع نمرده و درون ساسوکه زندانی است) آکاتسوکی دو نفر از اعضایش غیر از ایتاچی و کیسامه را می فرستند سراغِ ساسوکه کلکش را بکنند، دِیدرا و توبی می روند ساسوکه را بکشند. خبر به آکاتسوکی میرسد که در نبردی که بین این سه صورت گرفت و هر سه دار فانی را وداع گفتند! کیسامه با طعنه به ایتاچی می گوید حالا که تنها بازمانده ی قبیله ات هستی چه حالی داری؟ او جواب میدهد که ساسوکه نمرده و اگر مرده بود هم بازمانده ی دیگری از قبیله ی اوچیها مانده و او تنها بازمانده نیست.

    بمب C0 برگ برنده ی آخرِ دِیدرا علیه ساسوکه
    قسمتِ چهارم
    دهکده ی کونوها هم از مرگِ اوروچیمارو خبردار میشوند و ناروتو هم که این را میفهمد راه می افتد که ساسوکه را که حالا از چنگِ اوروچیمارو رها شده را پیدا کنند و می دانند که مانند مگس که جذب ِ کثافت میشود، دنبالِ ایتاچی می رود. دهکده هم تیمی 8 نفره از ناروتو، ساکورا کاکاشی و چند نفر دیگر تشکیل می دهد و آنها هم می روند که ایتاچی را پیدا کنند. قضایایی رخ میدهد و ناروتو از تیم جدا میشود و در این حین ایتاچی را می بیند. ایتاچی به جای جنگ و خونریزی فقط از ناروتو سوال می کند. از ناروتو میپرسد که
    چرا اینقدر دنبال ساسوکه میگردد و او برایش اهمیت دارد. ناروتو هم در جوابی طعنه آمیز می گوید که چون ساسوکه برای او مثل برادر میماند! و می گوید که من بیشتر از تو که برادر واقعی اش هستی برای او برادری کرده ام. (Damn again!) ایتاچی میپرسد که اگر ساسوکه به دهکده کونوها حمله کرد و دشمن دهکده بود و مجبور شدی یکی را انتخاب کنی کدام را انتخاب میکنی؟
    ناروتو هم جواب می دهد که هر دو را نجات می دهد!

    ساسوکه با کلونِ ایتاچی درگیر می شود.
    بعد از این سوال و جواب ایتاچی میگوید که چیزی را به ناروتو میدهد که به دردش خواهد خورد و بعد ناپدید میشود که میفهمیم کلون بوده! در همین حین کلون دیگری هم در برابر ساسوکه است ساسوکه کلون را از بین می برد و کلون بعد از نابودی به او میگوید که قوی شده است و بیاید به یکی از پناهگاه های قدیمی اوچیها که همان اطراف است. آنجا با ساسوکه دیدار خواهد کرد که ساسوکه انتقامش را بگیرد یا ایتاچی چشمانِ مطلوبش!

    چشمان اوچیها
    چشم های اعضای قبیله ی اوچیها چشمان قدرتمندی با قابلیت های فوقالعاده خاص و قدرتمندی هستند، مرتبه ی اولش که شارینگان است با برخورد با تراژدی یا عواطف شدید فعال میشود و دید فوق العاده ای به دارنده اش میدهد. مرتبه ی دوم مانگکیو شارینگان است که با کشتنِ یک دوست یا فامیل نزدیک فعال میشود و امکانِ استفاده از قابلیت های خاصی به دارنده میدهد که در هر شخص متغیر است، یکی میتواند پورتالی به یک بعد دیگر باز کند و دیگری آماتراسو، آتشِ غیر قابل اتفاء تولید میکند و … و البته برای همه قدرت اجرای گنجوتسوی سکیومی را میدهد و اگر هر دو چشم حاضر باشد میتواند سوسانو را که یک ذره چند لایه . غول پیکر است را احضار کند و با کمک آن مبارزه کند. ولی این مانگکیو شارینگان یک ضعف بزرگ دارد و آن هم اینکه با استفاده از آن رفته رفته بینایی دارنده ضعیف میشود تا جایی که به کلی بینایی اش را از دست می دهد. و تنها راه بازگرداندن بینایی این است که مانگکیو شارینگانِ شخص دیگری را تصاحب شود به جای چشمان قبلی جایگزین شود و در این صورت هم قدرت های تازه ای اضافه میشود و هم قدرت هایش بدون خطر کوری و دائمی می شود. ایتاچی به ساسوکه در روزی که خانواده شان را قتل عام کرد اینها گفته بود و همچینین گفته بود که اگر او هم مانگکیو را فعال کند سومین نفری خواهد بود که این چشم ها را در تصاحب دارد.


    قسمتِ پنجم

    ساسوکه کلونِ ایتاچی را می کشد
    ساسوکه به پناهگاه میرود و ایتاچی را آنجا ملاقات میکند.مبارزه ی بینشان صورت میگیرد و ساسوکه با غافلگیر کردن ایتاچی در او را شکست میدهد و شمشیرش را در شکم ایتاچی فرو میکند و ایتاچی روی زمین می افتد، ساسوکه میگوید حالا که همه چیز تمام شده یکی سوال را جواب بده، ایتاچی ساسوکه را متوجه خودش میکند که روی صندلی نشسته و کلونِ ایتاچی از بین می رود. در این جا میفهمیم که همه این مبارزه تحت گنجوتسو بوده! و ناگهان شمشیری از پشت ایتاچی ,ارد بدنش میشود و ساسوکه را می بینیم که پشت صندلی اوست و کلونِ ساسوکه که کلونِ ایتاچی را شکست داده بود هم از بین می رود و ساساوکه سوالش را می پرسد که نفر سومی که مانگکیو شارینگان دارد کیست؟ میخواهد بداند او کیست تا او را هم بکشد، چون از آنجایی که ایتاچی همه ی قبلیه ی اوچیها را به جز آن نفر سوم کشته معلوم است که او هم دست اش بوده در قتل و عامِ قبلیه. ایتاچی جواب می دهد که نفر سوم مادارا اوچیهاست که یکی از بنیانگذارانِ دهکده کونوها بوده. ساسوکه باور نمی کند چرا که او باید صد سال پیش میمرده ! ایتاچی جوابش را می دهد:
    برای زندگی ما هر چه که می دانیم و می فهمیم را باور میکنیم و اسم آن را واقعیت می گذاریم. ولی اطلاعات و فهم ما میتوانند گمراه کننده و نادرست باشند. واقعیت میتواند یک توهم باشد. آیا نمی شود که همه آدم ها با تصورات غلط زندگی کنند؟
    این فقط تصور توست که فکر میکنی مادارا مرده است، همانطور که زمانی فکر میکردی من برادر مهربانی برای تو بودم. من فقط نقش برادر مهربانی را برای تو بازی می کردم که تو را بسنجم.

    وقتی ساسوکه گنجوتسو را از واقعیت تشخیص می دهد
    ساسوکه می گوید بچه که بودم صحنه ی قتل و عام همه توسط تو را که دیدم گمان کردم که درون یکی گنجوتسوی بیرحمانه گرفتارم ولی به شکل بی رحمانه ای همه اش واقعی بود و الان چشمانم گنجوتسو را از واقعیت تشخیص می دهند.
    این را میگوید و به یک ایتاچیِ دیگر که در طرف دیگری است حمله میکند و میفهمیم که ایتاچی قبلی هم گنجوتسو بوده!
    ایتاچی از اینکه ساسوکه مانگکیو شارینگان ندارد اظهار ناراحتی و نا امیدی میکند که ساسوکه بدون مانگکیو هرگز نمیتواند او را شکست دهد :
    مانگکیو شارینگان چشمِ خیلی خاصی است و در طول تاریخِ اوچیها، بسیاری دوستان و خانواده هایشان را کشته اند که به آن دست بیابند. و الان فقط من و مادارا این چشم ها را داریم، چشم من محدودیت دارد و قدرت های او ابدی است و این رازی است که فقط او میداند. حال من هم میخواهم با تصاحب چشمان تو قدرت های مانگکیو شارینگانِ دائمی را بدست بیاورم و قوی ترین نینجا، قوی تر از حتی مادارا شوم. و تو کلید رسیدن به آن قدرت هستی. امروز تورا در اینجا خواهم کشت و چشمانت از آنِ من خواهد شد و این پیوندِ برادری در قبیله ی اوچیهاست.

    و شروع میکنند به مبارزه این بار با پرتاب شوریکن ها و البته با شمشیر هایشان و چاقوهای کونایشان. ایتاچی ولی اینبار موفق تر از ساسوکه است جملات او را دفع میکند و او را در کنار دیوار گیر می اندازد و یکی از چشمانِ ساسوکه را که حالا بی دفاع شده را از حدقه در می آورد. ولی قبل از اینکه دومی را هم بتواند بدست آورد ساسوکه خودش را نجات میدهد و ایتاچی را به عقب هل می دهد ولی می بینیم که همان زمان ایتاچی دیگری از پشت ساسوکه را می گیرد و ایتاچی اول به آرامی نزدیک میشود که چشم دیگر را هم بگیرد: "این فرق بین قدرت من و تو و تفاوت بین چشمانمان است"
    ایتاچی می خواهد چشمانِ ساسوکه را بری خودش بردارد

    این را میگوید و می آید چشم دیگر را هم تصاحب کند که ناگهان تصویر به هم میریزد و می بینیم که ساسوکه چشمانش سالم است و ایتاچی هم سر جای خودش است و این بار هم تحت گنجوتسو مبارزه می کردند، آنهم قوی ترین گنجوتسو که سکیومی است و می بینیم که ساسوکه آن را هم شکست. مبارزه ی گنجوتسو ها با شکسته شدن سکیومیِ ایتاچی تمام و نبرد واقعی شروع می شود. بعد از کمی کشمکش و مختصری زخمی شدن ایتاچی توسط یکی از شوریکن های ساسوکه (که تعجب مخاطبین رو هم به همراه داشت!) مبارزه به سقف پناهگاه و فضای باز کشیده می شود. در اینجا با نفس های آتشین معروفِ اوچیها ها با هم مبارزه میکنند که وقتی ایتاچی کمی خودش را در موقعیت ضعف میبیند، آماتراسو را به کار میگیرد و در تلاش برای سوزاندن ساسوکه تمام جنگل اطرافش را به آتش میکشد!
    آماتِراسو حتی آتش را هم می سوزاند
    و در نهایت ساسوکه هم به این آتش ابدی گرفتار میشود ولی با استفاده از یکی از تکنیک هایی که از اوروچیمارو یاد گرفته پوست اندازی میکند و فقط پوستش میسوزد و خودش در طبقه ی پایین مخفی می شود.و وقتی ایتاچی برای گرفت چشم های ساسوکه سراغ پوست سوخته اش می آید، نا غافل ساسوکه با گلوله ای از آتش به او حمله میکند که البته ابتاچی جاخالی می دهد. ساسوکه هم میگوید که اصلا هدفِ این گلوله ایتاچی نبود! و می بینیم که بعد از این حرکت ابر ها به حرکت درمی آیند و بینشان پر از رعد های ریز و درشت می شود. ساسوکه همه ی رعد و برقِ ابرها را جمع میکند و در یک حمله ی متمرکز همه را سمت ایتاچی نشانه میگیرد و و اَبَر رعدی را روانه ی ایتاچی میکند.(تکنیکِ کرین) این حمله ایتاچی را مجبور به استفاده از سوسانو میکند و با سوسانو این حمله ی قدرتمند را دفع میکند! ناگهان اوروچیمارو که ساسوکه را ضعیف دیده از بدنِ ساسوکه خارج می شود و میخواهد با ایتاچی به مبارزه بپردازد که ناگهان ایتاچی به کمک شمشیر مخصوصی اوروچیمارو را از ساسوکه به کلی جدا و زندانی میکند.

    اَبَر رعد! Kirin
    ساسوکه که حالا بی دفاع مانده، ایتاچی را میبیند که با سوسانو به او نزدیک می شود و میخواهد چشمانش را تصاحب کند، ایتاچی نزدیک و نزدیک تر می شود ولی سوسانو هم در همین چند قدم ضعیف و ضعیف تر میشود تا به کلی از بین میرود، ایتاچی به راهش ادامه می دهد، به ساسوکه میرسد دستش را دراز میکند، دستان خونینش به صورت و پیشانیِ ساسوکه می خورد ولی قبل از اینکه بتواند چشمان ساسوکه را بگیرد، در کنار ساسوکه به زمین می افتد و با لبخندی بر لبانش می میرد! برای قاتل خونسردی که رحمی حتی نسبت به خانواده و قبلیه ی خودش ندارد و همه ی کارهایش بر اساس حرصش بر قدرت بیشتر بوده و تا چند ثانیه قبل هر چه داشت رو کرده بود که چشمان برادرش را از جا بکند برای چنین آدمی چنین پایانی غیر منتظره بود. آخرین حرف هایش چه معنایی داشت؟" ببخشید ساسوکه، دفعه دیگری در کار نیست"! و چرا با لبخند؟


    “Yuruse Sasuke kore de saigo da”-"Sorry Sasuke. No next time."
    بعد از مرگ ایتاچی ساسوکه هم از حال میرود و همانجا کنار برادرش زمین می افتد. توبی که این مبارزه را زیر نظر داشت ساسوکه را پیدا میکند و میبرد به پناهگاهی و مداوایش میکند. ساسوکه بعد از مدتی به هوش می آید. توبی ادعا میکند که میخواهد حقیقت را در مورد ایتاچی بگوید و شروع به در آوردن ماسکش می کندمیبینیم که او هم شارینگان دارد و در همین زمان شارینگانِ توبی ساسوکه که حالا مانگکیو دارد به سرعت او را با آتش آماتراسو شعله ور میکند. ولی توبی به راحتی از شر این آتش رها می شود! توبی میگوید که این کارِ ایتاچی بوده و چشمان ساسوکه را طوری برنامه ریزی میکند که با دیدن توبی، او را با آماتراسو به آتش بکشد. که مبادا ساسوکه از راز ایتاچی خبر دار شود.
    و توبی شروع میکند به تعریفِ داستانی از گذشته ای قبل از ساخته شدن دهکده ی کونوها:

    داستانِ نبردِ دائمیِ بین قبیله های سنجو و اوچیها

    مادارا سوسانو را بر روی روباه 9 دم کشیده و به جنگ هاشیراما آمده
    در گذشته قبلیه های بسیاری از نینجا ها وجود داشت که قویترینشان قبیله ی اوچیها بوده و تنها یک قبلیه توان مقابله با آنها را داشت و آن قبلیه ی سِنجو بوده. ایندو قبیله هم همیشه با هم در جنگ بوده اند برای سالهای متوالی و نبردهای پی در پی. مادارا رئیس قبلیه اوچیها و هاشیراما رئیس سنجو بودند. مادارا چشمان برادرش را از او گرفت تا مانگکیو دائمی بدست آورد تا بتوانند در جنگ پیروز شوند. ولی باز هم نتوانست پیروز جنگ شود و قببله ی حریف پیروز شد ولی با وجود پیروزی پیشنهاد صلح داد، چرا که از جنگ های طولانی و کشتار دوستان و خانواده هایشان در این جنگ ها خسته شده بودند و آرزوی صلحی پایدار و زندگی ای آرام را داشتند، آرزویی که رئییس هر دو قبلیه از بچگی و با رویایش را میدیدند و این پیروزی موقعیتی طلایی برای این صلح پدید آورد.

    هاشیراما سنجو در سمت راست و مادارا اوچیها سمت چپ
    صلح صورت گرفت و دو قبیله در کنار هم دهکده ی کونوها را بنیانگذاری کردند و کم کم قبلیه های دیگر هم به آن ها پیوستند و دهکده بزرگ و بزرگتر شد و نیاز به یک رهبر پیدا کرد که بین هاشیراما و مادارا یکی باید هوکاگه (رهبر) می شد. مادارا که میترسید قبیله اش در این دهکده تضعیف شود قصد داشت خود هوکاگه شود ولی هیچ کس حتی اعضای اوچیها هم با این قضیه موافق نبودند و این باعث شد او از دهکده رانده شود و او هم تصمیم به انتقام گرفت. هیولای 9 دم را رام کرد و با آن به دهکده حمله کرد و در جایی نزدیک دهکده با هاشیراما مبارزه کرد ولی در آنجا از هاشیراما شکست خورد و به گمان همه مرد که البته درست نبود. با حمله ی مادارا به دهکده، مردم دهکده از جهت قبیله ی اوچیها احساس خطر کردند و در نتیجه اوچیها کم کم به حاشیه رانده شد و نقششان کمرنگ و تعدادشان کم شد. به خصوص که بعدها (روز تولد ناروتو) دوباره روباه 9 دم به دهکده حمله کرد و همه آن را از چشم قبیله ی اوچیها دیدند و در نتیحه بیش از پیش منزوی شدند. این موجب خشم این قبیله شد و آنها تصمیم گرفتند که کودتایی راه بیاندازند و قدرت را در دهکده بدست بگیرند.و داستان ایتاچی را برای ساسوکه تعریف میکند که ایتاچی از طرفِ هوکاگه دستور داشته که برای حفظ جان ساسوکه و همچنین جلوگیری از جنگ های داخلی و از بین رفتن اتحاد کونوها، قبیله خودش را بکشد و اینطور وانمود کند که از روی میلِ شخصی بوده و بعد به عنوانِ فراری تخت تعقیب زندگی کند و از سایه ها دهکده مراقبت کند.


    بازگشت از مرگ
    بعد از مرگ غیر منتظره ی ایتاچی در مبارزه با ساسوکه، جنگ جهانی چهارم نینجایی بین پنج دهکده ی نینجایی بزرگ( در واقع همه ی نینجا ها) و مادارا صورت میگیرد. در این بین کابوتو هم که قبلا دستیارِ اوروچیمارو بود، به مادارا می پیوندد و با یک نینجوتسوی خاص و فوق العاده قدرتمند به کمک او می آید. کابوتو بدن نینجای های مرده ی بسیاری را پیدا میکند و آنها را تحت کنترل خودش به دنیا باز میگرداند و به جنگ نینجا های زنده میفرستد. یکی از نینجا های زنده شده، ایتاچی است.

    ایتاچی ناروتو و بی را از دست ناگاتو نجات می دهد
    ایتاچیِ به دنیا بازگشته با همراهیِ ناگاتو با ناروتو و همراهش "بی" روبرو میشود. و از آنجایی که تحت کنترل کابوتو هستند به مبارزه با آنها می پردازد. در آنجا ناروتو به ایتاچی می گوید که ساسوکه بعد از کشتن ایتاچی علیه دهکده موضع گرفته می خواهد انتقام کاری را که با ایتاچی کرده اند را بگیرد و دهکده را نابود کند. ایتاچی ولی ناگهان تغییر رویه می دهد و طرف ناروتو را میگیرد و سه تایی ناگاتو را شکست می دهند. ایتاچی به ناروتو یادآوری میکند که قبل از مرگش ناروتو را یکبار دیده بود و چیزی به او داده بود، آن هدیه، چشمِ شیسویی بود که درونِ کلاغی درون ناروتو نگه داری می شد، و آماده به کار بود که با دیدنِ مانگکیو شارینگان فعال شود و به دارنده ی مانگکیو دستور دهد که از دهکده ی کونو ها محافظت کند، این نقشه در واقع برای مقابله با ساسوکه بود ولی حالا روی ایتاچی مصرف شده بود و بعد از هر بار استفاده تا سالها قابل استفاده نیست و در واقع شانس اینکه ساسوکه را اینگونه سر عقل آورد از بین رفت، در عوض ایتاچی را سر عقل آورد! ایتاچی که حالا کنترل اش را در دست داشت، دنبال کابوتو رفت که او را مجبور کند که ایتاچی و بقیه بازگشته ها را متوقف کند.و چشم شیسویی را هم با آماتراسو سوزاند که گیرِ دست های سو استفاده گر نیافتد.

    ساسوکه در جنگل ایتاچی را اتفاقی می بیند
    در مسیر به سوی کابوتو، ساسوکه ایتاچی را می بیند و با تعجب دنبالش میکند. ایتاچی که البته تمایلی به صحبت با او ندارد به سرعت از او میگذرد ولی با سماجت و اصرار ساسوکه مواجه می شود و اعتراف میکند که اشتباه کرده و نباید اینطور با زندگیِ ساسوکه بازی میکرده هر چند هر کاری کرده به خاطر خود ساسوکه بوده. و الان ساسوسکه در بدترین حالتی است که ایتاچی تصورش را می کرد ( البته حداقل زنده است!) به هر حال با هم به کابوتو می رسند، ساسوکه میخواهد کابوتو را بکشد که ایتاچی منصرفش میکند چرا که با کشتن او همه ی آنهایی که به زندگی بازگشته اند در همان وضعیت باقی می مانند و تنها کسی که میتواند این را درست کند خود کابوتو است. ساسوکه هم قبول میکند که به ایتاچی کمک کند به شرطی که بعدش به سوالاتش جواب دهد که او هم قبول میکند.

    ایزانامی علیه کابوتو!
    کابوتو حریف سرسختی است و به راحتی در برابر این دو برادر مقاومت میکند و با بستن چشمانش از گنجوتسویشان نیز در امان است. و به حدی قوی است که ایتاچی را مجبور میکند از یک قابلیت جدید رونمایی کند که تا آن لحظه وجود نداشت! ( زمانی که نزدیک به 700 قسمت از داستان گذشته) با این قدرت جدید دارنده ی شارینگان حریفش را در یک لوپ گیر می اندازد و حریف تا زمانی که به خواسته ی ایجاد کننده ی لوپ تن نداده و کلا طرز فکرش عوض نشده نمیتواند از آن خارج شود! و این است قدرت ایزانامی) در عوض یک چشمِ دارنده نابینا می شود البته، و البته این کار از مهربانیِ اتیاچی هم هست که میخواهد کابوتو را به وسیله ی این جوتسو اصلاح کند چون احساس می کند او هم همان اشتباهِ ایتاچی را تکرار می کند و این کار لطفی است در حق او.
    کابوتو درگیرِ لوپ شده و صد درصد در اختیار برادران اوچیهاست. ایتاچی با یک گنحوتسوی ساده نحوه ی برگرداندن مرده ها به حالت اول را از او یاد می گیرد. تمام مرده ها را از این جوتسو رها میکند.
    در این زمان که چیزی تا مرگِ دوباره ی ایتاچی نمانده ساسوکه می گویدخطاب به برادرش می گوید:

    - ولی با این کار تو که میمیری؟
    - من بار دیگر دهکده امرا نجات داده ام و حسرتی در زندگی ام ندارم.
    - آخر چرا؟ چرا دهکده ای که همه ی این بلا ها را سر تو آورده را اینقدر عزیز میداری؟هیچ حسرتی نداری؟ در مورد کاری که با من کردی و چیزی که مرا به آن تبدیل کردی چطور؟ تو شاید بتوانی از گناه آنها بگذری ولی من هرگز "کونوها" را به خاطر کاری که با تو کرده نخواهم بخشید، هر چند خواسته ی تو چیز دیگری باشد. شاید امروز بتوانی دهکده را نجات دهی ولی من روزی آن را نابود خواهم کرد.

    ساسوکه نمی تواند کاری که کونوها با برادرش کرده را ببخشد
    ایتاچی بدون جوابی فقط گوش میکند، بعد در حالی که روحش از بدنش دارد جدا میشود، در هاله ای از نور سفید تلو تلو خوران همانند آخرین دیدارشان در پناهگاه اوچیها، سمت ساسوکه می آید، با کمک گنجوتسو تمامِ داستان را نشانِ ساسوکه می دهد. و میگوید:

    حالا که همه چیز را می دانی دیگر نیاز به دروغی نیست و من هیچ وقت با تو رو راست نبوده ام و با دست خودم تو را از خودم دور کرده ام، همه اش به خاطر اینکه نمیخواستم تو را در این مشکلات درگیر کنم، ولی اگر از ابتدا با تو صادق بودم و در چشمانت نگاه میکردم و حقیقت را میگفتم، لازم نبود این حرف ها حالا که شکست خورده ام به تو بگویم. حالا میخوام صادقانه این را بگویمت که لازم نیست هرگز مرا ببخشی و فرقی نمی کند که ازین به بعد چه می کنی، این را بدان که همیشه دوستت خواهم داشت.
    اینرا میگوید و ساسوکه را در بغل میگیرد و در همین حال روحش از بدنش خارج می شود.

    " فرقی نمی کند که ازین به بعد چه می کنی، این را بدان که همیشه دوستت خواهم داشت "

    داستانِ ایتاچی
    داستانِ ایتاچی به صورت مفصل در قسمت ها 441 تا 458 انیمه به تصویر در آمده. (بخشی از داستانش هم در ضمنِ داستانِ کاکاشی در قسمت های 349–361 روایت می شود) و البته کتاب مجزایی هم تحت عنوان itachi's story تالیف و منتشر شده که البته من نخوانده ام. آنچه ایتاچی به ساسوکه نشان داد و در واقع همه ی واقعیتِ داستانِ ایتاچی در اینجا یافت می شود.

    ایتاچی در جنگ جهانیِ سوم نینجایی
    ایتاچی فرزند اول رئیس قبلیه ی اوچیها فوگوتو اوچیها است. و کودکی اش در زمان جنگ جهانی سوم نینجایی بوده از ابتدای کودکی صحنه های تلخ و مرگ های بسیاری را دیده. و دو نکته در مورد او از همان کودکی شاخص بوده و نظر همه را جلب میکند اول اینکه بسیار باهوش و نابغه است و البته سوال های عمیق و فلسفی از بچگی می پرسد که با توجه به نبوغش دور از ذهن نیست. و دیگرخصلتش مهربانی و خوش قلبی اوست.

    در حمله ی 9 دم به دهکده، ایتاچی مراقب برادرش است
    برادر ایتاچی به دنیا می آید، از همان روز اول می بینیم که چقدر برادرش را دوست دارد و همه ی تلاشش را میکند که از او محافظ کند و همانند شیسویی برادرِ خوبی برای ساسوکه باشد.در زمانِ حمله ی روباه 9 دم به دهکده می بینیم که ایتاچی تمام حواسش جمعِ محافظت از برادرش است. بعد از آن هم می بینینم که با هم تمرین میکنند و حتی برخی ماموریت های ساده هم با هم می روند. و ساسوکه واقعا به عنوان الگو، به ایتاچی نگاه می کند. و برادر بزرگترش را دوست دارد و میخواهد برادرش وقت بیشتری برای او بگذارد.

    "Yuruse Sasuke, mata kondo da""Sorry Sasuke, maybr next time"
    ایتاچی در سال اول از مدرسه فارغ التحصیل می شود آن هم با یک کلون! خودش در مدرسه حضور ندارد و کلونش کارهایش را میکند! با فارغ التحصیلی ایتاچی به رتبه ی گنین می رسد و حالا به او ماموریت هایی داده می شود و تیمی پیدا میکند که با آن ها این ماموریت ها را به انجام می رساند. در یکی از ماموریت هایشان وقتی که این سه نفر داشتند کم کم با یکدیگر دوست می شدند کسی با ماسکی بر صورتش (احتمال زیاد اوبیتو/ توبی/ مادارا) به آنها حمله کرد او ابتدا همه را زیر گنجوتسو برد ولی دو نفر توانستند از آن خارج شوند. ایتاچی و هم تیمی اش تنما، تنما به سمت مرد ماسک دار یورش برد و او هم به راحتی و در یک حرکت او را به قتل رساند: "کسانی که با کله شقی سمت دشمن یورس میبرند که خودشان را ثابت کنند، جوانمرگ میشوند، این واقعیت دنیای نینجاهاست ولی دیگر دیر شده که این را به تو آموزش داد نه؟ "
    مرد ماسک دار دوست ایتاچی را میکشد و قبل از اینکه ایتاچی را نیز بکشد کاکاشی از راه میرسد، مرد ماسک دار با دیدن کاکاشی، ایتاچی را رها می کند و می رود. غم از دست دادن دوستتش، شارینگانِ ایتاچی را فعال میکند.

    مرگ تنما در برابر چشمانِ ایتاچی
    دوست دیگری که ایتاچی داشت شیسویی اوچیها بود. 5 ساله بود که با شیسویی، یکی از اعضای اوچیها که در نیرو های ویژه هم عضو بود آشنا شد چشمان شیسویی قابلیت فوق العاده ای داشتند که با آنها میشد هر کسی را مجبور به انجام هر کاری کرد بدون آن که خود آن شخص متوجه اش باشد که رفتارش کنترل می شود! ایتاچی و شیسویی دوستان نزدیکی شدند و با توجه به اینکه شیسویی برگتر از ایتاچی بود مانند برادری بزرگتر و الگوی او در زندگی بود و تاثیر زیادی روی او افکار و تصمیمات و رفتارش داشت و می بینیم که ایتاچی هم به تبعیت از شیسویی به نیروهای ویژه می پیوندد که " از سایه ها از دهکده و مردمش محافظت کند"

    شیسویی بهترین دوستِ ایتاچی خودش را بخ خاطر دهکده و ایتاچی فدا می کند
    چند سالی از حمله ی روباه 9 دم می گذرد، شیسویی و ایتاچی هر دو از قبیله ی اوچیها و عضوی از نیروی های ویژه دهکده هستند. و هر دو می دانند که کودتایی در راه است و با توجه به موقعیت و توانایی های ویژه ای که دارند می خواهند هر طور شده جلوی کودتا و جنگ و خونریزی را بگیرند. شیسویی سراغ هوکاگه و دستیارش دانزو می رود و آنها را از کودتا مطلع می کند و اعلام می کند که میخواهد روی رئیس قبیله ی اوچیها "فوگاکو" گنجوتسویی با چشمان مخصوصش اجرا کند که او را به همکاری با دهکده وادار کند، طوری که فوگاکو گمان کند که این فکر و خواسته ی خودش است. شیسویی این را میگوید و می رود که حرفش را عملی کند، ولی قبل از آن که بتواند کاری کند دانزو دستیار هوکاگه، که فکر میکند با تغییرِ فکرِ رئییس قبیله خطر کودتا تغییری نخواهد کرد و همچنین میترسد که شیسویی زمانی از قدرتش روی او هم استفاده کند، به شیسویی حمله میکند و یکی از چشم های شیسویی را تصاحب میکند. و قبل از گرفتن چشم بعدی، شیسویی فرار میکند و می آید سراغ ایتاچی، او را از اتفاقات با خبر میکند و چشم دیگرش را به ایتاچی میدهد. چرا که ایتاچی تنها کسی است که مورد اعتمادش است، وهمچنین اگر چشم دست ایتاچی باشد دانزو و بقیه نمیتوانند پیدایش کنند، بعد شیسویی خودش را از آبشار به پایین پرتاب میکند به امیدی که اینکارش مانگکیو را در ایتاچی فعال کند و موفق هم می شود و با این کارش، مسئولیت حل و فصل اختلافاتِ قبلیه شان و دهکده را به تنهایی بر دوش ایتاچی می گذارد.
    با مرگ شیسویی ایتاچی درنیروهای ویژه ارتقا پیدا میکند و مستقیم از دانزو دستور می گیرد. دانزو هم از او میخواهد از خبر های کودتا او را مطلع کند.

    فوگاکو، پدر ایتاچی و رئیس قبیله ی اوچیها
    از طرفی پدر ایتاچی، رئیس قبیله اوچیها، ایتاچی را در پناهگاه مخصوص اوچیها فرامیخواند، آنجا از او میخواهد که به او کمک کند بدون خونریزی کودتا را عملی کند، که اگر اینکار را نکند اوچیها مجبور می شد با جنگ و خونریزی به جنگ نیروهای ویژه و غیر ویژه دهکده برود و راهش را با زور به قدرت باز کند و در این راه از روباه 9 دم هم میتوانند استفاده کنند که قدرت تخریبی خارق العاده ای دارد و قبیله های دیگری هم به آنها می پیوندد و جنگ داخلی تمام عیاری رخ خواهد داد ولی اگر ایتاچی کمک کند میتوانند بدون کشتار بسیاری از نینجاها و فقط با سرنگونی هوکاگه، بدون خونریزی کودتا را عملی کنند. فوگاکو به عنوان رئییس قبیله اوچیها و به عنوان پدر ایتاچی از او خواهش میکند که در کودتای بدون خونریزی او را همراهی کند.

    دانزو به ایتاچی حق انتخاب می دهد، جان برادرش حفظ می شود اگر ایتاچی بقیه ی قبیله اش را بکشد
    و از طرف دیگر دانزو که از نزدیک و قطعی شدن کودتا مطمئن شده، دو راه پیش روی ایتاچی می گذارد، یا با قبیله اش متحد شود و در کودتا همراه با همه ی خانواده اش و قبیله اش همگی کشته شوند و یا اینکه خودش همه ی اوچها های دهکده را قبل از کودتا قتل عام کند، که اولا کودتا عملی نشده از بین برود و دوم اینکه کسی متوجه کودتا و سرکوبشان توسط دهکده نشوند و همه تقصیر سرِ ایتاچی بیوفتد. به علاوه اینکه در این صورت خودش و برادرش کوچکش ساسوکه میتوانند زنده بمانند.
    ساسوکه بین قبیله ی اوچیها و دهکده ی کونوها، دهکده را انتخاب می کند.شاید به خاطر اینکه امیدی به صلح بعد از کودتای(حتی موفقِ اوچیها) نداشت و هم اینکه به این شکل برادرش نجات پیدا میکند.

    ایتاچی در حال کشتن پدر و مادرش
    ایتاچی به کمک مرد ماسک دار(توبی / مادارا / اوبیتو) قبیله را قتلِ عام میکند و حتی به پدر و مادر و معشوقه اش هم رحم نمیکند، فقط برای اینکه جلوی جنگی داخلی و کشته شدن افراد بیشتری را بگیرد. پدرش با وجودی که نینجای قابلی بود و مانگکیو شارینگان هم داشت با ایتاچی مقابله نمی کند و اجازه می دهد ایتاچی بدون هیچ مقاومتی خودش و همسرش را از دم تیغ بگذراند و آخرین کلماتش هم این بود که " پسرم نترس، تو تصمیم ات را گرفته ای و با وجودی با هم اختلاف داریم ولی من به تو افتخار میکنم، تو واقعا فرزند مهربانی هستی. به من قول بده که از ساسوکه مراقبت کنی"

    هوکاگه قول می دهد که ساسوکه در دهکده در امان خواهد بود
    برای مطمئن شدن از جانِ ساسوکه ابتدا دانزو را تهدید می کند که اگر اتفاقی برای ساسوکه بیافتد اطلاعات ِ حیاتی و محرمانه ای از دهکده و دانزو را به تمام دشمنان خواهد داد و بع،د از هوکاگه سوم خواهش می کند که از ساسوکه مراقبت کند و او هم قسم می خورد که او در امان خواهد بود. بعد از این ایتاچی به آکاتسوکی می پیوند تا از نزدیک این گروه که برای دهکده خطر احتمالی محسوب می شود را زیر نظر بگیرد.و مابقی اتفاقات را هم قبلا مرور کردیم.
    با این اوصاف نظر شما چیست؟ ایتاچی را چطور شخصیتی دیدید؟ آیا یکی از بهترین پرداخت ها در شخصیت پردازی و داستان را دارا بود یا داستانش پر از ایراد و غیر منطقی و کارکترش مصنوعی و غیر قابل باور بود؟


    Rezaraki -97/8/11

    !Life's a rollercoater but still unfair

  2. 22 کاربرِ زیر از Rezaraki بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


 

 

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.