حافظه دستان من پر شده از دامان تو
پاسخ : The Walking Dead | بحث اپیزودیک | فصل پنجم, اپیزود هفتم
با سلام به دوستان عزیز و طرفدار این سریال .
با یه نقد در مورد این قسمت در خدمتتون هستم .
اول ار همه اینکه بعضی از دوستان تو کامنتای بالا دیدم که گلایه میکردن که وقت کشی بود و این قسمت بد بود ولی برعکس به نظر بنده این قسمت یکی از بهترین قسمت ها بود . چرا ؟
نیگاه کنید ساخت و پرداخت یک سریال مستلزم یک روند صعودی و نزولی داره و خوب یک قسمت خیلی عالی و تاپ در میاد چون موضوعیت و محتوا رو در همون قسمت پایان داده میشه ولی یک موضوع و محتوایی که استارتش خورده میشه در قسمت های بعد برای اینکه روند داستان رو پیش ببرن بعضی از قسمت ها کمی از هیجان افت میکنه اگر دوستان در مجموعه یک فصل رو نمره بدن میشه قبول کرد که این فصل از این سریال خوب بوده یا بد ولی اگر بخوایم هر قسمت رو که به دلمون ننشست چون ملاک های مارو تو این قسمت نداره (ملاکایی چون ترسناک شدن و پر زامبی شدن و ترسیدن محض) پس این سریال بده و فلان ، نشون میده که متاسفانه زود قضاوت میکنیم و زود هم میخوای یک سریال رو تخریب کنیم . سریالی که حداقل در سایت های معتبر جهان در کل رنکینگ 8.5 رو داره .
در مورد این قسمت :
همانطور در ادامه روند قسمت قبل که شاهد بودیم که سیر اتفاقات باعث شد که گروه ریک درگیر بشه با گروه پلیس ها در شهر و اون مجموعه اتفاقات و در ادامه اولین سکانس این قسمت ما نمایی از ساشا رو میبنیم و خشم شدید او که با صدای خرد شدن چوبها داخل کلیسها در آمیخته شده و نشان از درگیری های روحی این شخصیت پس از مرگ باب هست و البته صدای خرد شدن چوب ها چقدر به صدای شلیک اسلحه به نظر بنده نزدیک هست . و خوب در ادامه حرفای ریک که میخواد به جبران آزادی که توسط کارول از ترمینوس داشته بره کارول رو نجات بده و خوب باز هم احساس قهرمان بودن شخصیت اول داستان به شدت حس میشه . ما تو همون اولین دقایق شروع به جمله «بخاط اینکارت توی جهنم میسوزی» بر میخوریم که اینجا ذهن رو درگیر این جمله میکنه که چی معنی میتونه بده که البته در ادامه به اون میپردازیم . قبل از سکانس شروع و اسم نویسی ، ما میبینیم که پدر روحانی درگیر مشکلات روحی هست و این موضوعیت که در آخر زمان خونریزی فراتر از تصورات انسانی میره رو پیش میکشه (اشاره به قسمت خونین کشتار در کلیسا) .
بعد از اون ما میبینیم که کارگردان به دنبال یک خط داستانی و جلو رفتن نیست و ما شاهد تعدد گروه ها هستیم که از گروه ریک شروع میشه گروه پلیس ها و بث و بعد گروه آبراهام در اینجا به نظر من به شدت این عمل باعث شده که مارو درگیر همه گروه ها کنه تا خط داستانی مورد نظر پیش بره .
در گروه آبراهام یکی از نکات کلیدی داستان کلمه گریتم هست که اول اسم هر کدوم از شخصیت ها بر روی بطری نوشته شده و گروه همبستگی که به خودشون نسبت میدن ( در اینجا باید ذکر کنم این عمل در عین تمسخر گرفتن به گروه از هم پاشیده و ناامید ، یک ظرافت خاصی از امید رو میده ، شاید امید به مثابه تمسخر گفت ، که مطمنان فرهنگ گروهی کار کردن و تفکر گروهی رو به امید القاء کرده)
در زمانی که آبراهام تو اون حالت خلسه قرار گرفته باید این رو به خودمون بگیم که تا زمانی که در دنیای آخر زمانی یا زامبی ها هدف و امید باشه میشه زندگی کرد ولی خوب شخصیت آبراهام همانطور که در قسمت های قبل دیدیم با از دست رفتن خانوادش یه امید تازه (دانشمند) رو پیدا کرد و باعث شد هدفش رو دنبال کنه و این شدت امید در یک زمان به باد رفت و مطمنان باعث این خلسه میشه .
در لحظه بعد ما گروه ریک رو میبینیم که با هدف به دنبال نجات کارول اومدن و در حال نقشه کشیدن و اینجا از نکات جالب میتونی نقشه ریک که کشتن آدمای تو ساختمون و نجات کارول و نقشه تایریس که گروگان بگیریم ، که روش انسانی تر رو پیشنهاد داد ولی در دنیایی که ما شاهد زامبی ها و آدمای وحشتناکی چون فرماندار و گروه آدم خوار هستیم آیا باز هم از روش انسانی میتوان مسئاله رو حل کرد ؟
هرچند باید ذکر کرد که گروه ریک تنها انسان صفتای واقعی هستن در این سریال که تا زمانی مجبور به کشتار نشدند دست به حرکت غیر انسانی نزدند و خوب پیشنهاد تایریس تایید میشه و بعد ما گروه کلیسا رو میبینیم (همانطور که ذکر کردم خط داستانی طوری طراحی شده که از هر گروه هم زمان اطلاعاتی رو دریافت کنیم) میبینیم که پدر روحانی در حال تمیز کردن این خونی که در کف کلیسا ریخته شده است و شاید دوست داشتن کلیسا و نابود شدن پناهگاهش باعث این خوددرگیری شده ولی ... میبینیم پیشنهاد برای استفاده از اسلحه قمه هست . قمه ای که باعث ریختن همان خونی که پدر در حال پاک کردن اون هست .
بعد گروه پلیس ها و سیر اتفاقاتی که باعث به حکم مرگ کارول بشه و در ادامه ... (بث در این سکانس ها در عین چهره مظلوم خود یک قدرت درونی خاصی را به بیننده القا میکنه ) . در دقایقی بعد ما گروه آبراهام رو میبینیم که برای پیدا کردن آب با اکیپ 3 نفره به دنبال آب هستند و جمله تمسخر آمیز اون دختر به زامبی های زیر چراغ برق «بچه ها بلند نشید چیزی واستون توی واشنگتن نیست » . احساس انسان دوستی و ایجاد سایه برای یوجین و در ادامه ... ما تلاش بث برای زنده نگه داشتن کارول باز هم حس انسان دوستانه بدون هیچ منافعی که در گروه پلیس ها به هیچ وجه وجود نداره . (در اینجا دکتر بین 2 احساس درگیره اول اینکه قسم دکتر خوردنش که باید جون انسانها رو به هر دلیلی نجات بده و دوم ماندن در گروه و بی استفاده نشدن که شاید این حس اول باعث نجات پیدا کردنش بشه )
و در دقایقی بعد درست کردن آب تصفیه توسط اکیپ 3 نفره گروه آبراهام (و چه جالب اختراعی از ضعیفترین عضوی از گروه یعنی بوجین) .
در دقایق بعد ما روند گروه ریک رو میبینیم که به دنبال گروگان گرفتن گروه پلیس ها و ایجاد هیجان بسیار از درگیری ها و صحنه های اکشن .
بعد ما یه نمای بسته از ریک میبینیم که با یک کلت در دست و یک نمای باز از محوطه و زامبی های آب شده توسط اسید یا یک مواد شیمیایی دیگر که از ایده های جالب نویسنده هست . تصویری وحشتناک آخر زمانی با یک ماشین و نمادی از صلیب . باید ذکر کنم موزیک متن در این دقایق به شدت عالی و دقیق کار شده . صحنه درگیری 2 نفره به شدن هیجانی و عالی پرداخت شده . و خونسردی ریک در مواجهه با این حرکت بسیار جالب هست . و باز هم احساس انسان دوستی و نجات جان پلیس . ( در اینجا ریک تسلیم خواسته تایریس یعنی گروگانگیری شده) . و حرفهای ضد نقیض پلیس ها که تصمیم گیری گروه رو به شدت سخت میکنه .
در اینجا ما میبینیم در بین پلیس ها یک شخصیت با تظاهر به انسان خوب بودن در حال گول زدن گروه ریک هست و اون کسی نیست جزء رهبر بعدی گروه پلیس ها لمسون . (که مطمنان ذاتی شاید در حد فرماندار داره ) .
در دقایقی بعد اکیپ 3 نفره به شدت جالب از توری بادگیرهای اون زامبی های زیر ستون برق گیر کرده استفاده میکنن برای گرفتن ماهی و زنده ماندن (شاید تمسخر اولی به این زامبی ها و استفاده کردن از توری بادگیرهاشون به شدت تضاد انسانهای مدرن با مواجهه با مشکلات رو نشون میده ) . در دقایقی بعد ما وارد کلیسا میشیم و دیالوگ های میشون با پدر رو میشنویم و دست پدر مقدس رو میشه و این قمه ابزاری برای کندن الوار کف کلیسا نه نجات دادن جان خود . در سکانس بعد ما لحظه نجات دادن کارول توسط بث میشیم . یکی از دوستان در کامنت ها گفته بودن که چه مسخره با توت فرنگی ولی باید ذکر کنم در دوره و زمانی که منابع کم هست و غذا و آب برای پیدا کردن به شدن دشوار ، چند تا توت فرنگی حکم یک غذا و یک رشوه میتونه بشه و به نظر من خیلی خوب پرداخت شده است .
در دقایقی بعد ما نیم سکانس گروه ریک و درگیری های روحی ساشا ، در صحنه بغل کردن ساشا توسط تایریس ما زاویه دوربین رو از نگاه زامبی های افتاده روی زمین میبینیم که بسیار هنرمندانه هست .(عشق انسانی در جهان آخرزمانی) . در نیم سکانس بعد و کلیسا و فرار کردن پدر توسط قسمت زیرین کلیسا و در اینجا همانند سکانس آغازین باز هم به جمله هک شده روی دیوار برمیخوریم . احتمال زیاد این جمله و محل فرار پدر که دقیقان زیر همون جمله هست نشان ازین میده که پدر در گذشته عده رو توسط همین کلیسا توسط زامبی ها یا عواملی دیگر به قتل رسونده و یا شاید باعث مرگ خیلی ها شده و اینکه توسط همین راه زیرین فرار کرده (اشاره به قسمت اولین حضور پدر مقدس در جنگل) دقیقان این جمله انگار با مسیر حرکت پدر ادغام شده و نشان دهنده جاده ای برای فرار او هست .
صحنه بعد فرو رفتن میخ در کفش پدر که فکر میکنم نمادی برای ایستادن و جنگیدن هست تا فرار کردن . البته این میخ و خونریزی پای پدر در قسمت های بعد شاید برای خودش مشکل ساز شه . در دقایقی بعد ما به گروه ریک و آمادگی برای تبادل گروگان ها و صحبت های رهبر با رهبری نامعلوم در آینده (لمسون) . در صحنه ای گفتن کلمه باب باعث تحریک احساسات ساشا میشه و ساشا رو برمیگردونه به سمت لمسون . و جمله ای نمادین «پلیس های واقعی همشون مردن» که شاید اشاره به پلیس واقعی نبودن یا بد بودن گروهشون رو داره .
در دقایقی بعد ما میبینیم پدر در جنگل با یک زامبی زن درگیر میشه صحنه ای عرفانی رو رقم میزنه صلیبی از نماد مسیح در گردن یک زامبی در آخرزمان که بسیار فکر شده هست . در صحنه های پایانی و گروه ریک ما میبینیم با یک ترفند گروهبان لمسون احساس انسان دوستانه ساشا رو به بازی میگیره و سو استفاده ازش میکنه (هرچند ساشا پس از فهمیدن اسم او که باب هست خودش نیز یه نوع همیاری رو میخواد داشته باشه ) و پرش به صحنه آبراهام و بیدار شدن یوجین ( در اینجا شاید کسی دوست نداشته باشه یوجین زنده بمونه ولی مردن هر کدوم از شخصیت ها با دلیل خوبه و نه مرگ الکی ) و باز یک نمای بسته از بطری آب و گروه گریتم (همانطور که میبینید نویسندگان این قسمت همه موضوعات رو بی دلیل قرار ندادن و منطق و فلسفه خاصی در هر سکانس هست) . و در صحنه آخر ،پایان بازی لمسون و شٌک آخر .
در صحنه آخر مطمنان رهبر گروه و کلا" این گروه نشان داد چاره ای جز خوی حیوانی و کشت و کشتار برای گروه ریک باقی نمیزارن . من به این قسمت 9 میدم .
امیدوارم از این نقد لذت برده باشید .