در سال 1972 قرار بود در نقش مایکل کورلئونه بازی کند که متاسفانه و یا خوشبختانه توسط سردمداران استودیوی مربوطه,رد شد.یک سال بعد با فیلم خیابان های پایین شهر خودی نشان داد تا همگان را مجاب کند که او مایکل کورلئونه نیست,او خود ویتو کورلئونه است.از سال 1974 تا به حال,پدرخوانده ی جوان کسی نیست جز رابرت دنیرو,جالب اینکه با همین نقش افرینی,اولین جایزه اسکارش را هم بدست اورد.در عالم بازیگری,همین که حرکت و یا دیالوگی به فرهنگ عامه راه پیدا کند,یعنی بازیگر کارش را درست انجام داده.دیالوگ معروف دنیرو در فیلم راننده تاکسی(داری با من حرف میزنی؟)که محصول بداهه پردازی اوست,یکی از معروفترین و محبوب ترین دیالوگ های تاریخ سینماست.دیالوگی که مستقیما از فیلمنامه نیامده,اما شعور و درک درست بازیگر از فیلمنامه ان را متولد کرده,جمله ایی به یاد ماندنی که در طول سال,بارها از این طرف و ان طرف می شنویم,از برنامه های شبانه تلویزیونی گرفته تا مردم کوچه و بازار......
برای جکسون پولاک,نقاش بی نظیر تاریخ هنر یک موضوع همواره دغدغه بوده,اینکه کارهایی که پیکاسو قبلا انجام داده را دوباره تکرار نکند.برای بازیگری که برای امریکای بعد از براندو کار می کند و البته جاه طلب است همین موضوع به شکل دیگری مطرح است.برای بهترین بودن باید چیزی به میراث براندو اضافه کرد,دنیرو از همانجایی امده که از مارلون,براندو ساخته شده.متد اکتینگ وجه اشتراک بزرگی است اما برای بهترین بودن هرگز کافی نیست.دنیرو برای بازی در گاو خشمگین,27 کیلو اضافه کرد,شکل دندانهایش را برای فیلم تنگه ی وحشت تغییر داد,برای پدرخوانده 2,مدتی را در سیسیل سپری کرد,برای راننده تاکسی,چند هفته ایی پشت فرمان تاکسی نشست,برای ایفای نقش بهتر در فیلم نیویورک,نیویورک ساکسیفون زدن را تا حدی یاد گرفت و دوباره برای بازی در نقش آل کاپون,وزن اضافه کرد.اصطلاحا او برای رسیدن به نقش و پردازش بهتر کاراکترهای روی کاغذ هر کاری میکند,حتی با مدل و شیوه ی بازی توانست کاری کند که به قول جری لوئیس,او دوربین و همه چیز را فراموش کند و فقط به فکر خفه کردن دنیرو فکر کند.این ها همه شیوه ها و متد بازیگری متفاوت دنیرو را برای تاریخ سینما معرفی می کنند.جری لوئیس اول کار چندان از کار دنیرو خوشش نمیامد,اما خیلی زود نظرش تغییر کرد,چرا که غول اول نمایشی متفاوت با انچه تاکنون دیده بود را از غولی دیگر میدید.اما کار دنیرو تنها یک روش پیچیده برای ارائه بازی بهتر نیست,بلکه او کار میکند که بازیگر مقابل هم انچه ضروری است را به نمایش بگذارد,باز مثالی از سلطان کمدی میزنم,عصبانی کردن جری لوئیس,بخشی از نقشه او برای ایفای نقش بوده.خبر خوبی هم در راه است,ظاهرا قرار است مارتین اسکورسیزی یار همیشگی دنیرو و آل پاچینو دوباره با هم,همبازی شوند.(البته این خبر برای یکسال پیشه)بخشی از اهمیت و تاثیر تاریخی دنیرو به همین همکاری با مارتین اسکورسیزی مربوط می شود,در تاریخ سینما از این مدل رابطه کارگردان-بازیگر کم نیست.اما چه چیزی این دو یا بهتر بگویم دنیرو را برجسته میکند؟دنیرو فقط مجری نیازهای هنری و دراماتیک مارتین اسکورسیزی و یا هر کارگردان دیگری نیست,واژه کمک شاید سطحی و دم دستی به نظر برسد,اما او کمک میکند تا همه ذهنیت و ایده های اسکورسیزی به عینیت بدل شوند,مدل اماده شدن دنیرو برای نقش ها ادعای بالا را ثابت میکند,البته بی انکه بعدا خودش را در جهان فیلمنامه مدعی معرفی کند,همه چیز را در سطح بالایی از درک و شعور رقم میزند.از طرفی اگر نرینگی امریکایی(هالیوودی) را به عنوان یک شمایل تاریخی غیر قابل انکار به حساب بیاوریم,دنیرو تاثیر به سزایی در تغییر این شمایل و پیشرفت ان در نگاه و ایدئولوژی فیلمیک داشته است,کافی است به دو فیلم سال گذشته یعنی گرگ وال استریت و کلاهبرداری آمریکایی نگاه کنید.یک دوجین بازیگر نشسته اند و سعی میکنند فقط دنیرو باشند.مدلی از مردانگی که دنیرو بر پرده ی سینما اورده,شاید اخرین و یا بی نقص ترین انها باشد.بقیه فقط همان را متناسب با زمان و فرهنگ کنونی شان به پیش میبرند.اما در مورد دنیرو نکته ی دیگری وجود دارد که برای نگارنده بیشترین اهمیت را دارد. دنیرو به شکل عجیب و خاصی دیالوگ می گوید,خیلی از جمله های معروف تاریخ سینما به نام دنیرو ثبت شده اند(دو مورد ذکر شده).مدلی که دنیرو دیالوگ می گوید,مدلی که جملات را عصبی و بعضا با بلاهتی از طبقه متوسط آمریکایی تکرار میکند,مدلی که لب و دهان خود را به نشانه تفکر کج و کوله میکند و خیلی نشانه های دیگر از دیالوگ گویی,همگان را به تقلید از او واداشته,البته بخشی از این کج حرف زدن به دی کاپریو هم سرایت کرده,شاید همه این ها از اول زیر سر اسکورسیزی بوده.
دنیرو چند سالی است که با سرطان پروستات دست و پنجه نرم میکند,ولی فقط چند روز از سال را به استراحت در خانه ویلایی مدیترانه ایش میگذراند,بقیه روزهای سال او مشغول کار با جوانان و استعداد های تازه سینمایی است ان هم با کمترین دست مزد ممکن,هراز گاهی هم جلوی دوربین دوستان قدیمی می رود,میل به کار و بازی نه تنها در او نمرده که هر روز به تولد و رشد این میل در دیگران نیز کمک هم میکند.برای من بزرگترین تاثیر همین است.نبرد دنیرو با سرطان بی شباهت با نبرد پایانی جیک لاموتا در فیلم گاو خشمگین نیست,جایی که دنیرو به حریف اش می گفت: " تو من رو از پا ننداختی ری,می شنوی؟تو من رو از پا ننداختی."
|
|