ممنون امین
راستش فیلم برای من از خیلی جهات قابل بررسیه. مختصات درخشان اثر در میزانسن و ریتم و روایت و تدوین و طراحی چینش عناصر، تاثیری که این فیلم رو زندگی یه قشر از مردم بلژیک گذاشت، هنرنمائی دوکن تو اون سن که بنظرم هنر بازیگری رو به مرزهای جدیدی رسوند، جزئیات متن و فیلمنامه اثر که در پس قالب و ظاهر ساده ش سرشار از ظرافته (رزتا یکی از 10 فیلم عمر شادمهر راستین ـه) و ...
اما فقط میخوام درباره رویکرد همچنان بدیع و نابی که فیلم برای نزدیکی به شخصیت رزتا انتخاب کرده و شخصیت پردازی رزتا حرف بزنم. شاید مهم ترین نکاتی که این اثر رو ماندگار و یکسره متفاوت از فیلم هایی قرار میده که به شخصیت های حاشیه رفته اجتماعی یا جریان یه زندگی عادی پرداختن.
تو جنگ این دختر برای بقا و ورود به جامعه مخاطب در ثانیه به ثانیه فیلم به واسطه شخصیت پردازی قدرتمند و به دور از کلیشه های غالباً هالیوودی (كه انسان های حاشيهی اجتماع رو با پرداختی اغراق آمیز در مركز روايت قرار میدن تا به كنش هايی قهرمانانه دست بزنن) و فیلمبرداری معرکه اثر "کاملا" بی واسطه ست با سوژه فیلم! نقش این واسطه رو هم در درجه اول پرده ی نقرهای سینما یا لنز دوربین فیلمبرداری بر عهده داره. از ابزار مهم حذف این واسطه، جابجایی جایگاه لنز دوربین، از پنجرهای گشوده به تماشاگر، به چشمان بینای خود اونه که در صحنه و "همراه" کاراکتر حضور داره. از ابزارهای خلق چنین موقعیتی دوربین روی دست هستش که شخصیت اصلی فیلم رو هر جا که میره تعقیب میکنه و مثل چشمانی کنجکاوه که تلاش میکنه تا از کار شخصیت اصلی سر در بیاره. چنين رويكردی نه تنها باعث درگيری هرچه بيشتر تماشاگر با داستان فیلم میشه، بلكه آشوب درون كاراكتر رو هم از طريق لرزشهای دوربين به بيننده منتقل میکنه و لابه لای این کشمکش های کشدار و تکراری، رفتارهای روزمره شخصیت رو هم به شکلی خودکار و کسالت بار برامون به نمایش میذاره. تو اين سبک به دليل استفاده از کلوزآپ در بيشتر زمان فيلم، دنيای درون شخصيتها و احساسات و اون شکلی كه احساسات پیچیده رو با حالات صورت به نمايش میذارن، نمود بيشتری نسبت به داستانی داره كه در جهان خارج اونها در جريانه.
واسه همینه که "دوربین" در رزتا نه در کار ثبت محیط و وقایع دنیای اطراف بلکه تبدیل میشه به خود "بازیگر" و در حرکتی بیامان با کنش های اون! ریتم فیلم نه از جزئیات داستانپردازی (که در جای خودش بسیار دقیق چیده شده) که در درجهی اول از جنگ و حرکت مداوم رزتا به دست میاد و جهان روایی و قصهگویی فیلم هم زیر سایهی "کنشهای رزتا" قرار میگیره که تمامی وجودش رو وسوسهی یافتن کار فرا گرفته. داردنها در وجود قهرمانشون تنها یک غریزه مینشونند. اون تنها برای بقا میجنگنه که اینجا در پیدا کردن یک "شغل" برای ورود به جامعه خودش رو نشون میده. و مخاطب از طریق دوربین روی دست در فوریت لحظه و همپای فوران شخصیت به دل این مبارزه برای بقا کشیده میشه!
پیوند "بی نظیر" تماشاگر، کاراکتر و یه دوربین بیقرار
استراتژی اساسی فیلمهای داردن ها حذف بی رحمانه نقاط اوج دراماتیک به عنوان نقطه کلیدی روایت گری آثارشون برای نمایش روزمرگی و یکنواختی و پرهیز سفت و سخت از جذابیت بخشیدن متعارف به روایت و اجتناب از ایجاد کششهای داستانی کلاسیکه. این تاکید خوددارانه از شخصیت پردازی تا میزانسن رو در بر می گیره و حذف هوشمندانه موسیقی هم در راستای همین "بی واسطه بودن" مخاطب با شخصيت اصلی فيلم و دوری از سانتیمانتالیسم ـه. داردنها از تماشاگر میخوان با شخصيت اصلی ش زندگی كنه و حتی از ديد اون همه چيز رو ببينه. و قطعا در این حالت موسیقی فیلم نیز از اون معنایی که شناخته شده تهی میشه و گوش تماشاگر هم تنها همون صداهایی رو میشنوه که به گوش شخصیتهای فیلم میرسه.
رزتا همون شخصیت حاشیه ای اجتماع و تنهائیه که با پرداخت عریان داردنها بدون کوچکترین سعی در ایجاد جذابیت در قصه در ذهن من و شما شکل میگیره و در مواجهه با همچین کاراکتر هایی در پارادوکسی اخلاقی گرفتار میشیم! از یه طرف با نگاهی فاصله گیرانه به تماشای پرسه ی اونها در پلشتی می نشینیم و از سوی دیگه از تماشای رنج و تنهایی ناگزیرشون به درد میایم.
برادران داردن مدام ما رو با پیچیدگی ها و غیر قابل پیش بینی بودن یه انسان فرودست و سختی موقعیت های اخلاقی روبرو می کنن و در این رفت و برگشت های داستان، میان تایید و انکار حس درونی مون نسبت به این آدم ها و سرگردان می مونیم...
هر قدر هم که "احساسی" فیلم رو قضاوت نکنم، رزتا یه فیلم تاثیرگذار و عمیق ـه و به خوبی ثابت میکنه که اگر ساده ترین داستانها رو هم داشته باشید چگونه می تونید فیلمی بسازید که تو لحظه به لحظه ی ش قدرتنمایی تون به شکلی محسوس و ملموس به چشم بیاد.
10.10