I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
.Ven0m.,abbas stannis,AdibTE,afshin2014,ahmady45,Alex Vause,Alireza-cRm,AlirezAlirezA,AMIRHOSSEIN20,AMIRREZA RV,anzalichi,aramis2800,CapKiLL3r,D O R D I,Davinci,Days of Heaven,dazraf,Dexter_171,Duran,erfani,EVER3313,hamraz6869,Hilary1370,Ho3!En,Hosna,hosseinf722,jackbauer2012,Julie,kaka07,kingnessi,M.Amir,MaMaLoM,Marlon Brando,mehdikhani,midya,Miss Harley,mr67,Nora,peyman_eun,pooya,Raylan Givens,S@eeD-Mj,SaeeD-Mj90,sky-boy,Tha Real Nigga,TrUe.MadnesS,vA hid,vahid-fcb,VIVA THE ROCK,WalTer WhiTe
واقعا این سریال منو درگیرخودش کرد وخیلی لذت بردم. بازی عالی جیمز فرانکو و موضوع سفر در زمان و نویسندگی ابرامز دلایل کافی هستند برای لذت بردن از این مینی سریال.یه سری ایرادات از نظر من هم داشت ولی قابل چشم پوشی بود.
سریالی بسیار درجه یک و فوق العاده و بازی بی نظیر جیمز فرانکو و دیگر بازیگران، افسوس که فقط هشت قسمته، کاش مقل سریال واکینگ دد تا فصل خدا میدونه چند ادامه داشت.
والا قبل از شروع بگم که قصدم تحلیل و نقد سریال نیست و بیشتر اومدم یخورده غرغر کنم که راحت شم
از دیشب که سریال رو تموم کردم هی با خودم میگم چرا اینقدر از این سریال تعریف کرده بودن؟؟؟ گفتم تاپیکش پیدا کنم بخونم بلکه جواب این سوال و یه سری سوالات دیگه مشخص بشه، ولی خوب نشد. واسه همین مجبور شدم بیام بنویسم
نمیدونم سریال تا چه حد به کتاب وفادار بود، اما تو داستانی که ما دیدیم خیلی از چیزا اتفاقی بودن و اصلا منطق درست درمونی براشون نبود. شما تصور کن یه روز تو رستوران دوستت نشستی و دوستت سرفه کنان میاد بیرون و شما میگی حاجی چته؟؟؟ حاجی هم میگه بیا بریم تو کمد تا ماشین زمانم بهت نشون بدم. یعنی بدون اغراق شروع سریال همین شکلیه. بعدش هم که حاجی طرف رو مجاب میکنه که بابا بیکار چرا نشستی، بیا برو کندی رو نجات بده که دعای خیر یه ملت پشت سرت باشه.
نه نشون دادن ماشین زمان و نه قانع کردن جیک اصلا منو قانع نکرد. حداقلش میشد جیک رو به عنوان یه معلم تاریخ نشون داد که علاقه منده به اینجور مسائل. در حالی که اینم نبود. در هر صورت، سریال تا سه چهار قسمت خوبه و هیجان مناسبی داره، تا این که سر و کله سیدی پیدا میشه. بازم تصور کنید پنجاه سال برگشتید عقب و اتفاقی با یه دختر خوش بر و رو برخورد میکنید و چند سال بعد که کیلومترها اونورتر مشغول به کار تو یه مدرسه میشید، باز هم اون دختر رو میبینید و ...
مقاومت گذشته در برابر تغییر هم خیلی ازاردهنده بود. یعنی اگه مثلا فقط منحصر به توهم دیدن یه سری افراد میشد، خیلی عالی بود، اما این که عملا یکی بیاد ماشین سوار شه بخواد زیرت کنه دیگه خیلی مسخرست. تو قسمت اخر چند دقیقه مونده به ترور کندی و وقت هم خیلی تنگه، اما جیک محکم دست سیدی رو گرفته و کشون کشون داره با خودش میبره. خوب لامصب تو این همه سال اومدی اینور زندگی کردی حالا اون لامصب ول کن برو به ماموریتت برس دیگه. بعد هم که برمیگرده میاد اصلا معلوم نیست چی شده. یکی از دوستان با اشاره به یکی از کتاب های کینگ گفته بود که انفلوانزا شیوع پیدا کرده و اون کمپ ها هم به همین موضوع برمیگرده. خوب مگه منشا شیوع انفلوانزا کندی بوده که بعد از ترورش تاریخ جور دیگه ای شده؟؟؟ حداقلش اینجا هم میتونستن سر اقدام به ترور کندی بگن که جنگ جهانی سوم راه افتاده.
در هر صورت، از این دست مسائل تو سریال زیاد بود و روی هم رفته باید بگم اصلا با این سریال حال نکردم. شبیه شعرهایی بود که به زور واسش قافیه پیدا میکنن و شعر از دل شاعر بیرون نمیاد. یه چیزم بگم که باز تو دلم نمونه، با این که از فرانکو خوشم میاد، اما از اکتش تو این سریال خوشم نیومد. انگار یخورده بیش از حد اغراق امیز بود.