Rain down, from a great height
پاسخ : Dexter | بحث اپیزودیک | فصل هشتم، اپیزود دوازدهم (پایان سریال)
هیچوقت یادم نمیره حسی که بعد از پایلوت سریال داشتم. حسی سنگین و متحول. احساس جالبی بود. حسی که درمورد هیچ سریالی نداشتم.
Tonight's the night. اولین جمله ای که دکستر سریالش رو باهاش شروع میکنه. کی فکرشو میکرد دکستر اینطور تموم بشه؟ مطمئناً هیچکس. همه دنبالِ یک پایان خوش بودن. اینو نه فقط ما ایرانی بلکه همهی طرفداران دکستر از سریال خواستار بودند. به صراحت میشه گفت کسی فکرشو نمیکرد بلای خاصی سر دکستر خواهد اومد؛ خوشبختانه این باور بعد از فصل 4 نابود شد. فصلی منقلب کننده و به جرأت، پیچیده.
خواستم بیام چند خط به احترام این شخصیت و این سریال بنویسم که در این چند سال و اندی اپیزود به اپیزود مخاطبانش رو میخکوب کرد. بی شک شخصیت دکستر تک بود و برای همیشه در یاد و خاطر ما میمونه. خیلی دوست دارم به عقب برگردم و این سریال رو دوباره ببینم. یه موقع هایی، به قول گفتنی، دکستر دیدن highlight روزهای من بود. همونطوری که دکستر به کشتن نیاز داشت، من هم به نگاه کردن سریال نیاز داشتم. خوشحالم که فصل آخر رو سر فرصت دیدم و نذاشتم چیز دیگه ای ذهنم رو درگیر کنه.
فضای این اپیزود سنگین بود و هولناک. هرلحظه ممکن بود یک اتفاقی بیفته. این دقیقاً چیزی ـه که یه مخاطب برای finale یک سریال در سر داره. به طرز زیبا و غیرمشهودی کارگردان طوفان رو وارد این دو قسمت کرد و فضا رو برای انتهای آماده کرد. فضای آمیخته پایانی سریال با ویژگی های تصویری سریال غیرقابل تصور بود. بهترین چیز برای من، عاری بودن دقایق خداحافظی دکستر با دب، از هر نوع موسیقی بود؛ هم صحنهی ICU و هم صحنهی اقیانوس. کارگردان برخلاف دیگر فیلمسازان رومانتیک هالیوودی، استفاده از ابزار تحمیل کنندهی موزیک غمگین میان دیالوگ ها خودداری کرد. این خودش از نکات ظریفی هست که دکستر بین ها از اول سریال دوست داشتند. یادمون باشه این از جمله ویژگی هایی ـه که دکستر رو با بقیه متمایز کرد. |
با چند دیالوگ به یاد ماندنی حرف هام رو تموم میکنم. ممنون که خوندید.
Debra: Dexter, heads up. Bad in there.
Dexter: Okay.
Debra: I'm serious.
Dexter: Okay.
Doakes: She's not kidding. It's your wet dream in there! |
Debra: [drinks coffee] Oh sweet Mary mother of f*ck, that's good.
Dexter: Think you might have broken a commandment somewhere in there. |
Dexter: [voiceover] My sister puts up a front so people won't know how vulnerable she really is. Me? I put up a front so people won't know how vulnerable I'm not. |
Debra: Sh*t a brick and f*ck me with it! |
Debra: If dad taught us one thing, it's the value of human life.
Dexter: [voiceover] Yeah, but I think we had different homework assignments. |
Dexter: [voiceover] Hand-holding. So simple, so intimate, so ... uncomfortable. |
Dexter: [voiceover about Harrison] He doesn't need Saint Brigid; he has father Dexter. |
Dexter: [to his son] Wanna know a secret? Daddy kills people. |
Dexter: [voiceover] I'm not the monster he wants me to be. So I'm neither man nor beast. I'm something new entirely. With my own set of rules. I'm Dexter. Boo. |
can't figure out why everyone's so excited about life. haven't found anything to live for.
guess i'm losing hope.