سریال بی رحم بازی تاج و تخت ، عشق هایی را به ما نشان می دهد که اگر چه گهگاه سرنوشت تلخی دارند اما چنان در باطن شیرین و دوست داشتنی هستند که برای لحظه ای هم که شده احساس می کنیم این دنیای لعنتی با عشق زیباتر می شود.
به نظر شما کدام یک از عاشقانه های "بازی تاج و تخت" برای شما بهتر و جذاب تر و دوست داشتنی تر بوده است؟ لطفا برای انتخاب خود دلیل هم ذکر کنید
پی نوشت : با تشکر از Katy Perry که باعث شدن تعداد گزینه ها به عدد جادویی وستروس یعنی هفت برسه
دنریس و کال دروگو:
ابتدا ازدواج اجباری باعث شده بود دنی غمگین ترین زن دنیا باشد اما رفته رفته شلعه های عشق بین این دو نفر زبانه کشید تا جایی که همدیگر را با نام های "خورشید و ستارگان من" و "ماه زندگی من" صدا می کردند.وقتی دنریس با دست های خود جان خورشید و ستارگانش را می گرفت با اشک هایش نشان داد که دیگر چنین عشق حقیقی ای نخواهد یافت.
راب استارک و تالیسا:
همه معتقد بودند که راب با اینکه همه نبردها را پیروز شده اما جنگ اصلی را در اتاق خواب باخته بود. با این وجود راب انتخاب خود را انجام داد و عشقش را برگزید. همه ما از سرنوشت غم انگیز راب و تالیسا باخبریم. اما شاید راب از اینکه همراه با همسر و فرزند به دنیا نیامده اش ، همزمان به دنیای دیگر رفت ؛ خشنودتر است. برای چه در این دنیا میماند وقتی دلیل زنده ماندنش این باشد که به جای تالیسا انتخاب دیگری کند؟
تیریون و شی:
در ابتدا شی وسیله بود. اما کوتوله مست داستان کم کم دریافت که در آن فضای مسموم پایتخت برای اینکه اندکی زندگی کند باید عشق حقیقی ای بیابد. با شی خوشبخت بود اما برای محافظت از وی، او را از خود دور کرد. شی این موضوع را "درک" نکرد و شد آنچه که نباید میشد. مقصر که بود؟
جان اسنو و ایگریت:
دو نفر از دو دنیای متفاوت. روحیه شاد و سرزنده ایگریت ، خوشحالی و امید را به قلب زخم خورده " حرامزاده" آورد. اما زمانی که جان میبایست بین ایگریت و وظیفه اش یکی را انتخاب میکرد، متوجه شدیم که عشق را زیر پا گذاشت. کاش به قول ایگریت این دو نفر برای همیشه در آن غار می ماندند.
سرسی و جیمی:
عشق ممنوعه. تمام صفت های بد و منفور را به چنین عشقی نسبت دادند اما تنها زوجی که هر دو طرف زنده مانده اند همین زوج هستند.(برعکس چهار مورد قبلی) . این عشق کماکان مثل یک رود جاری هست اما سرانجام به کجا ختم می شود؟
سم و گیلی:
پاک ترین و مظلومانه ترین رابطه ی عاشقانه ی داستان که هر دو طرف در اوج ناتوانی با تمام وجود به هم کمک میکنند. تا جایی که سم ، پسر بزدل داستان برای نجات گیلی مقابل خطرناکترین موجود داستان قرار میگیرد. سم و گیلی هر چه که از زندگی خود داشتند تا کنون برای هم خرج کردند، دیگر از یک رابطه ی عاشقانه چه می خواهید؟
اضافه شده در : 1
کتلین و ادارد استارک:
کتلین به برادر ادارد وعده داده شده بود. اما دست سرنوشت دست او را در دست ند قرار داد. تمام سال هایی که با هم و در کنار فرزندانشان در وینترفل گذراندند سرشار از خوشبختی بود. اما یک نکته قلب هر دو را تا آخر آزار میداد ؛ حرامزاده ای که ند با خود از جنوب آورده بود... با این وجود کتلین چنان شیفته ی ند بود که هنگام کشته شدن ند در پایتخت، روح او هم کشته شد. از آن به بعد جسدی بی احساس و زجر کشیده بود که نتوانست مادری کند و بچه هایش از دستش رفت...