|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
ترنس دیویس، متولد نوامبر 1945 در لیورپول، دهمین و آخرین بچهی خانوادهای کارگر است با تربیت سخت کاتولیک و تا زمانی که به مدرسهی ملی فیلم انگلیس برود چند نمایشنامه بیشتر ننوشت که آنها را به صحنه برد و که همانها اقبالی یافتند و جوایزی به دست آوردند. اولین فیلمش «بچهها» (1976) را بر اساس یکی از نمایشنامههای دوران تحصیل کوتاهش در مدرسهی تئاتر کاونتری ساخت؛ اولین فیلم از سهگانهی اتوبیوگرافیک مشهورش که ساخت آنها هفت سال به طول انجامید.
چهار سال بعد «مدونا و بچه» قصهی "خودِ دیگرِ" او، کاراکتر «آلبرت تاکر» و سالهای کارمندیاش را روایت میکرد. روزهای اضطرابهای عاطفی و جنسی و کشف رنجِ انزوا او. سه سال بعد سهگانهی شاهکارش را با فیلم محبوبش از این مجموعه «مرگ و استحاله» (1983) به اتمام رساند که روایتی خیالی از مرگ رقتبار خودش بود. فیلم کاتالوگی بود از تمامی مضامین، دغدغهها و ویژگیهای سبک خاص فیلم فیلمهای آیندهی او. رنجهای عاطفی، تأثیر تروماتیک استبداد حاکم در روابط خشک خانواده و مدرسه، هراس زیستن در محیط جزماندیشی و سختکیشی مذهبی، رابطهی نامتوازن و غریب مادر و پسر، زیست سایهوار و خویشتندارانه در جهان انزوا. فیلم همچنین مانند دیگر آثار آن دوره دیویس مرثیهای بود در رثای گذشتهای صمیمی و اخلاقی با تمام اندوه و تلخکامیهایش. از منظر سبک نیز روایت غیرخطی، کمپوزیسیونهای متقارن، ساختار سمفونیک، ریتم کاملاً سنجیده و اندازهگیریشده، نورپردازی استیلیزه و استفاهی بیبدیل او از موسیقی و صدا، که مهمترین شاخصهی فیلمهای بعدی اوست، دیده میشد.
سهفیلم کوتاه در قالب فیلمی با نام "سهگانهی ترنس دیویس" در فستیوالهای مختلف اروپا به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت.
در ادامه راه دیویس با حفظ همان بافت آثار مسیری شخصی تر را برگزید. صحنههایی که فضای پرهیزگارانه و خشک آنها نشان از آثار درایر دارند، در حالی که نماهای خارجی گذرای فیلم ها، بازتاب رمانتیسیسم ملودرامهای کلاسیک و صحنههای آوازخوانی گروهی و ترانههای محلی عاشقانه، سرشار از زیباییهایی دلنشین و ناب است.
طی 40 سال، تنها هفت فیلم بلند و سه فیلم کوتاه و یک مستند که اغلب چیزی نیستند مگر تأملی در باب رنجها و اضطرابهای عمدتاً دوران کودکی تا جوانی او و این چنین محبوب منتقدان و مردم و «بزرگترین فیلمساز زندهی انگلیس» است. تماشای فیلمهای دیویس تجربهای ست غریب و ملموس؛ جایی که دیویس با ترانهها به خاطرات عزیزش از مکانهای بومی غریب و اسامی خاص چنان جان میدهد که بهیکباره درمییابی خاطره و کودکی بوم و مرز ندارد. تا پای خاطرات کودکی و بلوغ و نوستالژی در میان است، هراسی از باورپذیری و ارتباط مخاطب با روایت در کار نیست.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|