در کنار Oslo, August 31st میتونم از یکی از آرومترین و دوست داشتنیترین فیلمهایی که دیدم یاد کنم. شاید هم یکی از شیرینترین به واسطه بانو :دی
دقیقا یادم میاد که هوا تاریک بود و قبلش هم روحیه مناسبی نداشتم ولی این فیلمو دیدم و یه جوری منو تو دنیای خودش غرق کرد که شاید پیچیده ترین فیلمها هم اون لحظه نمیتونستن که این کارو با من بکنن. عزیزان با یادداشتهای شیک، با کلاس و درجه 1 خودشون گفتنیها رو گفتن و منم قصد نداشتم که زیاد حرفی بزنم.
فیلم میخواد معجونی از پوچی رو به نمایش بذاره ولی اونقدر هنرمندانه و شیک این کارو انجام میده که رنگ بندی (که خب خدا بود
)، فیلمبرداری، بازی بازیگرا و احساسات شخصیتها فقط در موفقیت این فیلم تاثیرگذار نیست، اون نگاهها هم همینطور دخیله، نگاههایی که شاید دنیایی از حرف رو در خودشون جای دادن.
البته شاید کوئنها دیگه فیلم و کار تلویزیونی به موفقیتی این فیلم نتونن بسازن ولی خب شاید در کنار شیم مک کویین، تیک شیلتر نیکولز، مستر اندرسن، منچستر، در بروژ و شاید چند اثر دیگه، حس و حال خاص و کاملا متفاوتی سر اولین بار دیدنشون داشتم
البته کار یونیکشون که جایی.. هستش ولی این فیلمم میشه که جزو برترین فیلمهاشون بدونیم.
.
.
.
و در پایان شما رو با این شات یا نمای دوست داشتنی تنها میذارم، نمایی که شاید بیانگر کل فیلم هم هستش