شخصیت «ری شوئسمیت» در سال 2004 متولد شد؛ زمانی که اسکات رایان با پول خود وظیفۀ نویسندگی، کارگردانی و هنرپیشگی یک ماکیومنتری (مستندنما) با نام The Magician را بر عهده گرفت که داستان آن حول ماجراجوییهای یک آدمکُش ملبورنی بود. این فیلم در طی 10 روز و با بودجۀ سه هزار دلاری ساخته شد و سپس رایان یک نسخۀ نیمساعته از فیلم را برای نمایش در «جشنوارۀ فیلم سنت کیلدا» تدوین کرد. در آنجا بود که وی با نش اجرتون – کارگردان و بدلکار استرالیایی و برادر هنرپیشۀ معروف، جوئل اجرتون – آشنا شد. اجرتون که از این نسخۀ کوتاهشده خوشـش آمده بود، از رایان خواست که یک نسخۀ کامل را در اختیارش قرار دهد، اما رایان گفت که تنها یک نسخه بیشتر از این فیلم موجود نیست. سپس همان نسخۀ اصلی فیلم را در اختیار اجرتون گذاشت و ایندو به سراغ میشل بنت، تهیهکنندۀ فیلم Chopper رفتند تا به تدوین مجدد آن کمک کند و دستی بر سر و روی فیلم بکِشد.
اجرتون از همان سالها پِیگیر ساخت سریالی بر اساس این فیلم هم بود، اما مشکل اینجا بود که رایان شرط ساخت سریال را این گذاشته بود که خودش نقش اصلی را عهدهدار باشد و از آنجایی که هیچ شبکهای حاضر نمیشد خطر کند و به نویسندهای که تجربۀ بازیگری ندارد و عملاً بازیگر نیست، سریال خودش را بدهد، این موضوع هیچوقت عملی نشد. البته تا اینکه طبق معمول FX استعداد را شناخت و فرصت را غنیمت شمرد. این شبکۀ هنردوست در سال 2018 دستور ساخت یک فصل 6 قسمتی را به رایان داد و بعد از پخش و بازخوردهای مثبت به این فصل، آن را برای فصل دومی 10 قسمته که بعدها به 11 قسمت افزایش یافت، تمدید کرد.
0
ری در تلاش است که بین دو زندگی شخصی و کاری خود تعادل برقرار کند. وی از طرفی از همسر خود طلاق گرفته و سعی دارد پدری مهربان و دلسوز برای دخترش بریتنی باشد و از برادر معلول خود بروس مراقبت کند و رابطۀ خود را با دوستدخترش اَلی حفظ کند، و از طرفی به همراه دوست صمیمی خود گری که گاهی به صورت خودمانی آن را «گس» یا «گز» هم خطاب میکند به عملیاتهای خلاف میپردازد و برای پوشش در کلاب شبانهای بهعنوان یک دربان برای یک خلافکار چربزبان به نام فِردی کار میکند.
وی که به همراه برادرش بروس در کودکی مورد بدرفتاری پدرش قرار گرفته به ارتش ملحق میشود تا عقده و خشم سرکوبشدۀ خود را با آدمکُشی خالی کند، اما زمانی که از خدمت در ارتش خارج میشود، این خشم همچنان باقیست؛ در نتیجه تصمیم میگیرد آدمکُشی را بهعنوان یک شغل استخدامی و در قالب کشتن و یا آسیبرساندن به اشخاص بدی که سزاوارش هستند ادامه دهد، اما هرچه میگذرد و هرچه بیشتر سعی میکند نسبت به آن بیاحساس برخورد کند و به آن به چشم یک شغل نگاه کند، بیشتر به سمت تاریکی کشیده میشود...0
مهمترین ویژگی این سریال، واقعیبودنـشه؛ هیچچیز زوری به نظر نمیرسه؛ اگه بخواد خندهدار باشه، این خندهداری خیلی طبیعی اتفاق میوفته، و اگه بخواد جدی باشه، دیالوگهای شعاری نداره و بهاصطلاح با کمترین حرف، بیشترین احساسات رو منتقل میکنه. شاید بهترین مثال برای این موضوع قسمت چهارم از فصل دوم باشه؛ یک دقیقه داری از خنده رودهبُر میشی و یک دقیقۀ دیگه انقدر تاریک و خفقانآوره که اصلاً یادت میره تا چند دقیقۀ پیش داشتی میخندیدی. اگر این سریال رو نمیبینید و قصدی هم برای دیدنـش ندارید، این تکقسمت رو حتماً ببینید.
دیگر ویژگی این سریال، بازیهای فوقالعادهاش و طبیعیبودن روابطشه؛ حتی بریتنی کوچولو هم رابطهاش با ری خیلی طبیعی به نظر میرسه و انگار پدردختر واقعی هستن. البته از اونجایی که چیکا یاسومورا (بازیگر نقش بریتنی) دخترخوندۀ نش اجرتونـه و اینها در واقعیت رابطۀ صمیمی و نزدیکی با هم دارن هم میتونه توجیهکنندۀ این قضیه باشه.
هر 6 قسمت فصل اول و هر 11 قسمت فصل دوم رو خود اسکات رایان نوشته و نش اجرتون کارگردانی کرده. خود اجرتون هم در یکی از قسمتهای فصل دوم در نقش برادر بیشعور اَلی به نقشآفرینی پرداخته :دال
مورد آخر هم اینکه اسکات رایان با اینکه بازیگر نیست، جوری بازی میکنه که انگار چند دهه سابقۀ تئاتر داره :))
البته نهتنها بازیگر نیست، بلکه از بازیگری هم خوشـش نمیاد. توی یکی از مصاحبهها وقتی ازش پرسیدن پس چرا انقدر خودت رو تحت فشار میذاری، خیلی صادقانه جواب داده که زندگی خرج داره؛ یا باید اینکارو بکنم، یا برم رانندهتاکسی بشم؛ و همونقدر که از بازیگری خوشـم نمیاد، از رانندهتاکسیبودن بیشتر بدم میاد :دی