درود
اینجا همین تاپیکو کم داشت تا تکمیل بشه. میخواستم بدونم به نظر شما تاثیرگذارترین لحظه,سکانس یا اپیزود کل سریال تا اینجا که 7.5فصل ازش رد شده کدوم بوده؟
درود
اینجا همین تاپیکو کم داشت تا تکمیل بشه. میخواستم بدونم به نظر شما تاثیرگذارترین لحظه,سکانس یا اپیزود کل سریال تا اینجا که 7.5فصل ازش رد شده کدوم بوده؟
اول خودم:تو فصل6 اونجایی که بارنی برای اولین بار میره خونهی پدرش و وقتی با برادرش جیجی روبرو میشه بغض میکنه و میره تا حلقهی بسکتبالو بکنه.بیهوده تلاش میکنه تا اینکه پدرش براش پیچگوشتی میاره.اما بارنی بلد نیست با پیچگوشتی کار کنه و مثل بچه ها تلاش میکنه,تا اینکه پدرش بهش یاد میده که چجوری پیچگوشتی رو بچرخونه.(هیچ وقت هیچ مکالمه ای به اندازهی مکالمهی بارنی و پدرش درحالی که بارنی سعی میکنه حلقه ی بسکتبالو بکنه اینقدر واضح تو ذهنم نمونده:
-بارنی چکار میکنی؟
-این مال منه
-من نمیفهمم
-جیجی(برادر ناتنی بارنیکهباپدربارنی بزرگ شده)بچگیشو داره...پدر داره.یه خونوادهی واقعی و یه حلقهی بسکتبال...نه نه... حداقل حلقه رو من برمیدارم
-خواهش میکنم بیا پائین و باهام حرف بزن
-چرا؟چرا باید اینکارو بکنم؟ تو ضایعی.تو فقط یه بابای ضایع دهاتی هستی
-چرا این اینقدر عصبانیت کرده؟
-چون اگه تو یه بابای ضایع دهاتی بودی چرا نمیتونستی واسه منم باشی؟
باهات موافقم ...ولی اون لحظه که بارنی و رابین با هم به دوست دختر و دوست پسرشون خیانت کردن و بعدش بعد از کلی کشمکش تصمیم گرفتن تا بگن به شریک خودشون و با هم باشن...بارنی به هم زد ولی وقتی با امید زیاد منتظر رابین بود تا بعد از به هم زدن با دوست پسرش بیاد بار...و رابین با دوست پسرش اومد ..اون نگاهی که به رابین انداخت با یه سوال بزرگ، خیلی تاثیر گذار بود...بعد از اون یه احترام خاصی برای بارنی قائل شدم
آخر فصل چهار همون جایی که همه از ساختمون می پرند اون ور یعنی بزرگ تر شدن و مشکلاتو پشت سر گذاشتن .
benazare man un ghesmati ke dosdokhtare jadide ted dare ziad harf mizane,bad hame adateye bade hamdgaro mmotevajeh mishan,vali akhare episode mige vaghti kesio doost dari be rahati ba akhlaghaye badesh kenar miai,mman ba gfam beham zade budam,sari behesh zang zadam azash ozr khahi kardam
همه صجنه هایی که گفتید زیبا بودند .
به نظر من صحنه ای که پدر مارشال فوت کرده بود و آخر اپیزود گوشی به دست داشت به خدا شکایت میکرد که پدرم رو بردی و ببین چی ازش برام به جا مونده الان واقعا زیبا بود
اون لحظه ای که صدای پدرش پخش شد و گفت دوست دارم، من که خیلی گریه کردم بودم از ته دل خندیدم و واقعا بهم چسبید!!
همه صحنه هاش برام جالب هستند یه جورایی باهاش زندگی کردم
فصل3 قسمت3 خیلی باحال بود همونجایی که تد رو تو بار تنها گذاشتند با کت و شلوار دو تا دخترو تور کرد سه چرخه سواری کرد
فصل 7 قسمت simphony of illumination اونجا که تد خونه رو بخاطر خوشال کردن رابین تزئیین کرده و رابینو بغل می کنه من واقعا هر دفه باهاش گریه کردم