I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
فصل دوم bear بدون شک برای من بهترین سریال امسال و حتی چند سال اخیر بوده. عجیب عالی بود. بازی بازیگرا شاهکار. فیلمنامه شاهکار. کارگردانی و تدوین نفس گیر.
حسی که در طول سریال خواهید داشت اینه که قرار نیست یه آب خوش از گلوتون پایین بره و یه جاهایی توی دلتون به نویسنده ها فحش میدید که بابا حداقل اینو ردیفش کن بزار این کاراکتر بدبخت یه نفس راحتی بکشه و یکم طعم خوشحالی رو بچشه. اون پای لعنتیت رو از روی گلوش بردار.ولی از این خبرها نیست. کاراکتر های سریال به خصوص کارمی یا همون سر آشپز این قدر توی بدبختی زندگی کرده که یه اتفاق خوب هم واسش میفته احساس بدی بهش دست میده و خودش رو لایق کمی خوشحالی نمیدونه.
مشاهده محتوا اسپویلر
نمیدونم چی بگم هنوز هم مبهوت این سریالم. وای از قسمت 6 که چه شاهکاری بود. شاید توی خواب هم نمیدیدم یه همچین بازیگرایی یه جا جمع شن اونم واسه یه قسمت و به عنوان مهمان. رویایی بود که تعبیر شد.
باب اودنکرک و جیمی لی کورتیس و جان برنتال سرشناس ترین مهمانان این قسمت بودن. البته چهره های آشنای دیگه ای هم هستن که اسمشون یادم نیست.
و چه اپیزودی بود. نمیدونم انگار کلش خواب بودم. محو بازی ها , حرکات دوربین و زوم کردن های یه دفعه ای روی تایمر , بازیگرای درجه یکی که میومدن جلو دوربین و اون حس اضطرابی که کل اپیزود بهم منتقل میکرد.
ولی برگ برنده این قسمت بدون شک بازی حیرت انگیز جیمی لی کورتیس بود. فک من قشنگ رو زمین بود و خیره به مانیتور. فکر میکنم تمام جوایز رو برای همین یه قسمت بگیره که اگه نگیره من شاخ در میارم. چون امسال چیز بهتری از این ندیدم. این قسمت 6 فعلا 9.9 از imdb گرفته.
فصل دو چند پله از فصل یک بهتره و نمره من 9.5 از 10 و با ارفاق شاید 10از 10
پ ن: سیدنی
شروع
سریال لحن خودشو پیدا کرده و الان دیگه قشنگ جا افتاده، شروع فوق العاده ای داشت.
با اون سکانس اولیه ی آروم و تبدیل شدنش به اون سکانس پر آشوب. تک تک کاراکترها رو دیدیم و دنبال کردیم و معلوم شد قراره داستانشون توی این فصل چی باشه.
سیدنی و کارمی مرکز و محور این هرج و مرج هستن و دوتا سکانسشون بخصوص خیلی عالی دراومده بود.(کل کل درباره ی ستاره و اونجا که کارمی داشت لیست هزینه ها رو مینوشت)
گفتم سریال لحن و ریتم خودشو پیدا کرده و با همین قسمت اول نشون داد که توی فصل دوم یه پله نسبت به فصل اول اومده بالاتر و حالا با اعتماد به نفس بیشتری قراره استایلِ خودشو پیاده کنه و قراره حظِ مبسوطی ببریم.
قسمت پنجم
قسمت اول و دوم مکمل هم بودن، ریتم فوق العاده ای داره سریال که با این دو قسمت به بهترین شکل اینو نشون میده.
نه سریع پیش میره نه کُند؛ به اندازه کافی سریعه و به موقع و به جا با دیالوگ های فوق العاده و گفتگو های دو نفره و چند نفره داستان رو میبره جلو.
قسمت سه و چهار هر کدوم جداگانه متعلق به یک کاراکتر بود.
توی قسمت سوم با سید و نگرانی هاش و دغدغه ش همراه شدیم. در همین راستا مشقت راه انداختن یه کار و نگه داشتنش رو دیدیم. (همین یه قسمت خیلی بهتر از مستندهای اوباما دغدغه ی شغل توی قشر متوسط رو نشون داد)
قسمت چهارم از این جهت مهم بود که اساسا مث یه اپیزود از یه سریال دیگه بود، جدای از اون همه هیاهو (چیزی که مارکوس هست) اتفاق افتاد و ردپای آقای کارگردان هم کاملا مشخص بود.
قسمت پنجم اما بسیار دلپذیر بود.
کارمی از یه فردِ افسرده ی خود ویرانگر توی شروع سریال اونقدر تغییر کرده که دیگه کسی نگرانش نباشه و اینو توی سکانس حضورش تو گروه مشاوره میبینیم؛ ولی با حضور کلیر داره از اون لاک همیشگیش میاد بیرون و این لزوما هم چیز خوبی نیست.
کارمی تمرکزش رو از دست داده، هر وقت اوضاع بهم میریزه فرار میکنه و در میره که با کلیر باشه (حقم داره بنده خدا واقعا کلیر لامصب آرامش بخشه) و به نظر میرسه داره از همه مسائل زندگیش فرار میکنه و پناه میبره به کلیر، دقیقا مثل کاری که قبلا با آشپزی انجام میداد.
به هر حال اوضاع اونجوری که به نظر میرسه خوب نیست.
هر دو تا بازیگر مهمان این فصل عالی بودن.
از داستان ایبرا و تینا هم غافل نشیم. توی این بخش از داستان یه حدسایی میزنم ولی بهتره صبر کنیم.
پ ن1: نگاهِ کارمی وقتی رقم آخر شماره شو اشتباهی به کلیر داد.
پ ن2: سکانس ترانه خوندن تینا
پ ن3: سکانس شروع قسمت چهارم.
پ ن4: ریچی
پ ن 5: نت توی توالت.
پ ن6: گفتگوهای دو نفره ی این چهار قسمت بخصوص سید و پدرش
پ ن7: عجب لانگ شات هایی گرفتن.
پ ن8: عجب سریالِ خوبی شده، حرفمو اصلاح میکنم چند پله از فصل اول اومدیم بالاتر.
بینجواچ لذت بخشی بود فصل دوم و بهترین اپیزود هم قطعا اپیزود 7 و تکامل ریچی بود.
قسمت ششم
این واسه همه اتفاق میوفته که بعد از مدتی به همه چیز عادت میکنن، مثلا گل فروش ها به بوی فوق العاده ی گل ها عادت میکنن، نه این که ندونن چه عطری دارن بلکه عادت میکنن.
وقتی برای مدت زیادی موزیک خوب گوش بدی بهش عادت میکنی، میدونی داری موزیک خوبی میشنوی ولی بهش عادت میکنی و اون موقع ست که یهو یه موسیقی ای رو میشنوی که هوش از سرت میبره، که بهت یادآوری میکنه قدرِ موزیکای خوبی رو که میشنوی بدونی و همون یه دونه موزیک باعث میشه که دوباره یادت بیاد که چقدر عاشق موسیقی ای و چقدر موزیکایی رو که گوش میدی دوس داری.
این اپیزود همینه.
واسه یکی مث من که فیلم و سریال میبینه، این اپیزود همونیه که هوش از سرِمان برد.
کارگردان قسمت ۴ رمی یوسف بود که واقعا جنس طنزش هم خیلی شبیه به سریال رمی بود. اون دسته از دوستانش که به سریال تد لاسو میگن یه سریال خوب، به نظرم هنوز وقت نکردن این سریال رو ببینن. جنس سریال رو خیلی خیلی دوست دارم و واقعا به دل میشینه
silence isn't empty it's full of answers
قسمت ۷ یکی از بهترین قسمت های سریالی بود که به عمرم دیدم.
واقعا از دیدنش لذت بردم و به یکی از کلیدی ترین سوالات زندگیم پاسخ داد.
واقعا همیشه برام جای تعجب بود که چطور یه عده میتونن تا آخر عمر فقط تن به یه شغل بدن و اون مسیر براشون خسته کننده نمیشه. کار به بازی بازیگران و تمام المان های فنی ندارم، من فقط میخوام قلم فیلمنامه نویس این سریال رو تحسین کنم.
قسمت ۶ اونقدر ضرباهنگ قوی داشت که فکر نمیکردم دیگه بهتر از اون رو بتونم ببینم ولی قسمت ۷ واقعا برام لذت بخش بود.
silence isn't empty it's full of answers
فکر کنم بار اولی که یه روایت با ضرباهنگ این سریال دیدم اینجا بود. خبری که ازش داشتم این بود که میخوان سریالش رو بسازن امیدوارم شبیه خود فیلم بشه. ولی برگردیم به موضوع بحث، 5 اپیزود اول -نیمه اول- فصل دوم مو نمیزنه با فصل اول یعنی یادمه اونجا هم تا قسمت چهارم -نیمه اول- رو به زور میشه دنبال کرد خودم دو بار تا اپیزود 4 دیدم دراپ کردم تا بالاخره یک ماه پیش تونستم همشو ببینم و میشه گفت ز غوره حلوا ساختم (:
اما اپیزود ششم واقعا تعریف نقطه ی جوشی بود که توی بویلینگ پوینت دنبالش می گشتم و ترکوند تا به خودت بیای که 6 رو تحمل کنی 7 مثل پتک تو سرت فرود میاد امیدوارم بعدی ها هم همینقدر جذاب باشن.