ایرج من فکر میکنم سناریو از همون اپیزود اول هم سناریویی نبود که شما انتظار غافلگیر شدن ازش داشته باشی یا فکر کنی هیجان زیادی رو قراره تو این پنج قسمت شاهد باشی،
اما همونطور که اشاره کردی بازی ربکا و بندیکت قابل قبول بود، شما رفتار کریستوفر رو به عنوان یه معترض ضد سلطنت در نظر بگیر که عقیده داره ارزش های گذشته به بازی گرفته شده و سردمداران در سلطنت دارند کشور رو از مسیر سعادتش منحرف میکنند، به خاطر پایبندی به اصولش و اختلاف نظر با ما فوقش از کارش استعفا میده و برای دفاع از کشورش همه چیز رو پشت سر میذاره تا به جبهه بره، همراه و رفیقش که از طبقه اجتماعی خودش هست و ادعای روشن فکری داره مثل یک بزدل میدون رو خالی میکنه و به گوشه ای فرار میکنه و !!! مفتخر به دریافت مدال شوالیه هم میشه...
کریستوفر به خوبی نقش یک پاتریوت یا یک میهن پرست راستین رو تداعی میکنه، از طرفی سیلویا اشراف زادست، خیلی ها مشکلشون با سریال عدم هضم رفتار های سیلویاست، سیلویا از خانواده ی سلطنتی ـه مثل ارباب و رعیت بدین معنی که اجازه داره هر کاری رو صرف نظر از درست و غلط بودنش انجام بده و هیچ باکی نداره که مورد سوال و جواب قرار بگیره! فن های سریال توی فروم های سریال انگلیسی زبان نوشته بودند خیلی از اتفاقات به دلیل ضعف اقتباس قابل لمس نبوده و خوندن کتاب فورد مادوکس فورد ابهامات رو به طور کامل برطرف میکنه...
در سبک خودش داستان قابل قبولی داشت و من به شخصه اپیزود آخرش رو خیلی دوست داشتم و به قول شما پر خرج هم ساخته بودنش، مسأله اینجاست که وقتی با دانتون ابی مقایسه ـش میکنند در حقش ظلم میشه چون cast و عوامل سازنده ی دانتون ابی پروژه ی طولانی مدتی رو دنبال میکنند و اهداف دیگه ای دارند، و اساسا اون سریال هست و این یک مینی سریال که باید در 5 قسمت داستانش جمع بشه!
باور من بر اینه که اگه در طول هر اپیزود یک ساعته یک یا دو جمله ی پر مغز از دهان کاراکترهای اصلی بشنوی که به فکر فرو بری، اون سریال دین خودش رو به مخاطب ادا کرده چون خیلی از سریال ها ( و مینی سریال ها) همون یکی دو جمله رو هم از مخاطب دریغ میکنند، در مورد "پایان رژه" به جرأت میگم دیالوگ های تأثیرگذار کم درِش نبود.
اما با این همه ضعف هایی هم داشت که در مورد اون ها هم میشه صحبت کرد