» از راه شمشير تا كارآموزي در سينما: بيست و سوم مارس،
1910 در توكيو متولد شد. آخرين فرزند خانوادهاي كه صاحب هفت فرزند است. او چهار خواهر و دو برادر دارد. پدر او در عصر ميجي، نظامي بود و فارغالتحصيل آكادمي تويوما، متعلق به ارتش سلطنتي. او همانجا به تدريس هم پرداخت. در مدرسهي ابتدايي، او به آموزش هنر كندو
(راه شمشمير) پرداخت. پس از اتمام مدرسه، در كنكور ورودي مدرسهي هنرهاي زيبا ناكام ميماند، جايي كه آموزشاش هيچچيزي در او بيدار نميكرد. به انجمن هنرمندان كارگري رفت و آمد ميكند، و در سال
1929 رسما به آن ميپيوندد. تا بهار
1932 آنجا ميماند. براي خدمت سربازي ناتوان تشخيص داده ميشود و معاف ميگردد. براي سكونت به منزل والديناش بازميگردد، پس از سالهاي مدرسهاش كه در خانه دوستان و برادرش زندگي كرده است. در
1935، چشم كوروساوا به آگهي كوچكي افتاد. استوديوي
PCL جهت استخدام كارمندان خود، كنكوري را برگزار ميكرد. كوروساوا با موفقيت كنكور ورودي دستياري كارگردانان را پشت سر گذاشت.
(از 500 نفر متقاضي، فقط پنج نفر استخدام شدند)، اما چند وقتي شك داشت كه آيا وارد اين حرفه بشود يا نه. پدر كوروساوا او را متقاعد كرد كه چند صباحي دست به اين كار بزند، و بعدا تصميم قطعي بگيرد.
تا آن زمان اصلا به مخيلهي من خطور نكرده بود كه سينما ميتواند مناسبترين مكان براي به كارگيري معلوماتي باشد كه در مغزم انباشته شده بودند.
كوروساوا كار خود را به عنوان دستيار سوم
كاجيرو ياماموتو1، كه او را ياما – سان مينامد، آغاز كرد. كوروساوا در اين دوره تجريبات گرانبهايي كسب كرد، چرا كه ياماموتو، برخلاف فيلمسازان زورگوي آن سالها، امكان شكوفايي شخصي و به كارگيري ابتكار را به كليهي دستياران خود ميداد. پيش از اينكه در
1943، كوروساوا دست به كارگرداني اولين فيلم بلند خود بزند، مدتي دستيار اول شد، و در زمينهي تدوين، صداگذاري و دوبله نيز تجربهاندوزي كرد. استاد او، كاجيرو ياماموتو، كارگرداني گروه دوم فيلمبرداري را براي
اسبها (1941) با شركت هيدهكو تاكامينه به او سپرد. كوروساوا بدين ترتيب قدري با مقولهي هدايت بازيگران آشنايي پيدا كرد. كوروساوا مدتي هم در ساخت فيلم
بهمن (1938)، دستيار ميكيو ناروزو شد. اما از اينكه اين سينماگر به دستياران خود اعتماد لازم را نميكرد، ابراز ناخرسندي كرد. با اين وجود، سبك سينماي سيال او را ارج ميگذاشت. كوروساوا هميشه از اين دورهي كارآموزي درازمدت و طولاني به خوبي ياد ميكند.
اگر با تمام جوانب و مراحل ساخت يك فيلم آشنا نباشيد، چگونه ميخواهيد كارگردان سينما باشيد؟ كارگردان به افسري ميماند كه در جبههي جنگ، بايد سربازان خود را هدايت كند. او بايد به تمام زير و بم كار وارد باشد؛ اگر رهبري تك تك آدمها را به عهده نگيرد، نميتواند از عهدهي هدايت كل هنگ بربيايد.
» تولد يك قهرمان: بعد از پايان فيلمبرداري اسبها، كوروساوا، به توصيهي استادش گوش كرد و شروع به نگارش فيلمنامه كرد. اغلب نوشتههايش از ادارهي مميزي مجوز نگرفتند. تا در سال
1942، آكيرا در روزنامه، تبليغ كتابي را ديد: سوگاتا سانشيرو از تسونهئو توميتا، كوروساوا بالافاصله از رئيس كمپاني توهو خواست تا حقوق كتاب را خريداري كند. دو استوديوي ديگر نيز، دايي و شوچيكو درصدد خريداري حقوق كتاب بودند، اما همسر نويسنده كه اندكي با نام كوروساوا آشنا بود، به شوهرش توصيه كرد تا حق اقتباس سينمايي را به كوروساوا بسپارد.
سوگوتا سانشيرو (افسانهي جودوي بزرگ)، به عنوان يك سياهمشق به طرز استادانهي كارگرداني شده است. نبرد نهايي فيلم كه در چمنزارهاي بلند قامت و مرتفع صورت ميگيرد، به عنوان يكي از صحنههاي مرجع تاريخ سينما، به لحاظ نحوهي استفاده از چشمانداز و طبيعت، مورد بررسي قرار ميگيرد و بسياري از فيلمهاي ديگر به آن ارجاع ميدهند.
» خاتمه: فيلمهاي كوروساوا، كه دلبستگي عميقي به فرهنگ كشور خويش داشت و در عين حال با فرهنگ مغرب زمين بيگانه نبود، بسيار تاثيرگذار بوده است. اگرچه راشومون، باعث كشف سينماي ژاپن در غرب شد، اما خود فيلم نيز دربرگيرندهي رويكردهاي متفاوتي درون سينماي كوروساوا هم هست. از يك سو سينماي پرهيجان، از سوگاتا سانشيرو تا سانجيرو، از سوي ديگر فيلمهاي عظيم تاريخي، فيلمهاي نوآر، درامهاي معاصر شخصي، و اقتباسهاي ادبي غربي
(شكسپير، گوركي، داستايفسكي). كوروساوا هرگز ميان هيجان و نظاره كردن، ميان كنش رعدآسا و چشمانداز آرامبخش، انتخابي قطعي نكرد. او سينماگر خوشبختي بود، و مردمپسند
(كيست كه هفت سامورايي يا توشيرو ميفونه را نديده يا از آنها چيزي نشنيده باشد؟)، سينماگري كه مورد مهر و لطافت منتقدان هم قرار داشت و جوايز بينالمللي متعددي كسب كرد، از شيرطلايي در ونيز تا نخل طلا در كن
(كاگهموشا در 1980). كوروساوا در خاطرات خود
(كتاب يك زندگينامهي خودنوشته)، فراتر از موفقيت بينالمللي راشومون نميرود. براي آشنايي بيشتر با او، كوروساوا پيشنهاد زير را ميدهد:
بهترين راه، مطالعهي شخصيتهايي است كه در فيلمهايم ميبينيد. با وجود اينكه ميدانيم هيچ انساني قادر نيست با صداقت مطلق در مورد خود صحبت كند، اما وقتي در نقش شخص ديگري ظاهر ميشود، محال است كه حقيقت باطني خويش را تمام و كمال پنهان كند. حقيقت امر اين است كه در اين حالت، انسان به طور مستقيم، بيشتر از خودش حرف ميزند تا از شخصيتي كه آفريده است.
1. Kajirō Yamamoto
» سینماگران بزرگ، آکیرا کوروساوا، شارل استون، برگردان نادر تکمیل همایون. نشر دیبایه
» Rashomon 1950 : با اقتباس از دو داستان
كوتاه آكوتاگاوا2 (كه تنها نقطهي مشتركشان نوسان ميان جبرگرايي و فردگرايي است) و تلفيق اين دو، كوروساوا نهتنها به ايدهي مركزي آكوتاگاوا
(كه ميخواهد از طريق تضاد داستانها، وجود حقيقت مطلق را نفي كند.) وفادار ميماند، بلكه به كندوكاوي پيچيده و غريب در ماهيت داستان و داستانگويي، و سرشت انسانها ميپردازد و با افزودن روايتي تازه به فيلم
(به جاي روايت پيرزن كه حذف شده) در نهايت، حالت حماسي نهفته در هر سه روايت و غرور هر سه راوي را
(كه بيشتر دلبستهي داستانشان هستند تا واقعيت) به تمسخر ميگيرد. راشومون نخستين فيلم كوروساواست كه خارج از ژاپن مورد توجه قرار گرفت
(برندهي جايزه شير طلايي جشنوارهي ونيز) و علاوه بر كارگرداني سنجيده، بازي فوقالعادهي ميفونه و موسيقي بسيار مناسب و حساب شدهي فيلم
(اقتباس ساده و ژاپنيشدهي بولرو)، ساختهي هاياساكا بهيادماندني هستند. اين فيلم سال بعد
(1952) جايزهي اسكار بهترين فيلم خارجي زبان را از آن خود كرد.
2. Ryūnosuke Akutagawa
» The Seven Samurai 1954 : با اين فيلم، كوروساوا، كه در كارنامهي خود دو فيلم تاريخي در مورد جنگ قبايل ژاپن در قرن يازدهم و دوازدهم ثبت كرده بود
(مرداني كه بر دم ببر گام مينهند، راشومون)، دورهي تاريخي خود را تغيير داد و به سراغ فصلي پرتلاطم از تاريخ ژاپن رفت كه به
جنگ داخلي (1600 – 1490) معروف است و سرانجام به استقرار قدرت مركزي و شكلگيري
عصر ادو (1868 – 1603) انجاميد، يعني يكي از طولانيترين دورههايي كه در سلسلهي توكوگاوا، ژاپن در صلح و آرامش قرار داشت. تهيهي اين شاهكار كمنظير بهخاطر هزينهي بالاي توليدش يك سال طول كشيد. وسواس و كمالگرايي استاد در تكتك نماهاي فيلم، بهخصوص در پرداخت فوق حرفهاي صحنهي نبرد آخر با تدويني درخشان و ضرباهنگي نفسگير، بيش از همه، سينماگران آمريكايي را تكان داد. شايد همين دليل است كه اغلب از كوروساوا به عنوان جانفورد شرقي نام برده شد. ستايش پرشور كوروساوا از ساموراييها، اين قهرمانان از زمانهي خود عقب مانده را براي نخستين بار به تماشاگران ديگر كشورها شناساند. فيلم شير نقرهاي ونيز را بدست آورد.
» Yojimbo 1962 : فيلمي كه با نام اصليش
– به معناي محافظ شخصي، مزدور، يا آدم لافزن
– مشهور شد و خيليها از شباهتهاي آن با ژانر وسترن گفتند: ناكجاآبادي پرآشوب و بيقانون، غريبهي سرگرداني كه در آخر هم به سوي سرنوشت نامعلومش ميرود، نبردهاي تن به تن و ... اما جالبترين نكته اين است كه اين نسخهي بدلي وسترن به چنان اصالتي ميرسد كه
سرجولئونه وسترناسپاگتي
به خاطر يك مشت دلار (1964) را از روي آن مي سازد! و كوروساوا هم غرامت خود زا از درآمد نمايش آن در ژاپن تامين ميكند. كوروساوا عمدا از لحن تراژيك يا حماسي آثار وسترن
– مثلا
نميروز فرد زينهمان3 (1952) – اجتناب ميكند و فيلمي كمدي ميسازد و ميفونه
– با بد بودن ذاتيش، بياعتنايي نسبت به هر نوع اصول اخلاقي، ماديگرايي افراطيش، و بالاخره خارش هميشگي بدنش!
– در فاصله دادن اثر از لحن رايج اين نوع فيلمها نقش مهمي را بازي ميكند.
آخرين مرد مقاوم (والتر هيل،1996) با همكاري
بروسويليس، بر اساس همين فيلم ساخته شد.
3. ر.ک: یک هفته ، یک کارگردان ==> Fred Zinnemann
» Red Beard 1965 : ريش قرمز، عصارهي اخلاقيات آرماني كوروساوا در طول سهدهه فيلمسازي است. يكي از مضمونهاي وحدتبخش فيلمهاي كوروساوا از همان آغاز، فقدان عشق و غمخواري در عين نياز بشر به آنها بود و اثر آن، خلق شخصيتهايي تباه شده و به بنبست رسيده. آدمهايي كه بيتوجهي دنياي بيرون آنان را به درون لاك يك زندگي حيواني و جانفرسا رانده است. يا سلامت روانيشان را زائل كرده است، يا در بهترين شكل آنان را به مبارزهاي تك و تنها براي وفادار ماندن به آرمانهاي خود واداشته است. كوروساوا در ريش قرمز نمايشگاهي از اينگونه آدمها برپا ميكند. درمانگاه پر از بيمار، حكم تصوير كوچكشدهاي از جهان را پيدا ميكند. ساختار روايي فيلم براساس ماجراهاي جداگانهاي كه بيماران از سر گذرانده و اكنون تعريف ميكنند، بنا ميشود. ميفونه در هيئت سرپرست سرسخت و مورد احترام درمانگاه، يك سخنگوي تمام عيار براي كوروساواست. البته نمايش ريش قرمز در سالنهاي ژاپن، مرد خو گرفته به يوجيمبو و سانجورو را دلسرد ميكند. فيلم در سال
1965 به بخش مسابقهي ونيز معرفي ميشود، و توشيرو ميفونه جايزهي بازيگر مرد را به دست ميآورد.
»Ran 1985 : طرح ساختن اين اوج كمالگرايي استاد به خاطر هزينهي بالاي توليدش ده سال مسكوت مانده بود. حتي مشهور است كه كاگهموشا(1980) تمريني براي ساختن اين حماسهي حيرتانگيز بوده. استاد بالاخره با تلاش سرژ سيلبرمن، تهيهكنندهي آثار لوييس بونوئل، اين طرح، كه با هزينهي يازده ميليون دلارياش، پرخرجترين فيلم تاريخ سينماي ژاپن به شمار ميآيد، به مرحلهي عمل ميرساند. كوروساوا در اين فيلم به زيباييشناسي ژاپني روي ميآورد و نماهاي ثابت و حركتهاي دوربين اندك فيلم حاصل اين رويكرد هستند. در اين آخرالزمان كوروساوا، شخصيتها در دردها و رنجهاي خود تنها و منفرد هستند. تقديرگرايي هميشگي استاد نيز در اين فيلم به بدبينانهترين شكل ممكن وجود دارد. مثل مرگ سابورو كه ناگهان تيري از غيب به او ميخورد. صحنهي نبرد خونين در قلعهي سوم جايي كه كوروساوا به همراه آهنگساز فوقالعادهش، تاكهميتسو، جهنم را به عرصهي زمين ميكشاند، درخشان و حيرتانگيز است. با اين همه بداعت و قدرت، ديگر بحث بر سر اينكه فيلم اقتباسي از شاهلير ويليام شكسپير است، كماهميت مينمايد.